من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

بچه داری من

در مورد پست قبلی خوشحالم که تجربه دار ها هم نظراتشون رو گفتن. بعضی ها خیلی مخالف این کار بودن و بعضی ها هم که سرنوشت بدی پیدا کرده بودن بابت داشتن یه بچه آویزون!! منو تشویق کردن.

ببینید به نظر من به تعداد دکتر های اطفال نظرات متفاوت وجود داره. خود من اولین دکتر اطفالی که برای یونا انتخاب کردم  یه خانوم دکتر فوق تخصص نوزادان بود که اعتقاد داشت بچه اگه  ۱۰ ساعت هم پشت سر هم خوابید نباید بیدارش کرد وبهش شیر داد... و یا محیط بسیار آروم و  بی سرو  صدا و دلپذیری براش توی خونه مهیا کنین. خب از نظر مادرها شیر نخوردن نوزاد طی شب  یه چیز ایده آل هست و نگران هم نمیشن و میگن دکتر گفته ولی تا جایی که یادم بود تو کلاس های بارداری میگفتن بهمون که خواب  طولانی و یکسره و بی وقفه نوزاد  اصلا طبیعی نیست و بیشتر که پرس و جو کردم فهمیدم اتفاقا وقتی نوزاد مدت طولانی شیر نخوره حتی اگه خواب باشه قندش می افته پایین  و اصلا برای سلامتیش خوب نیست.بنابراین حداکثر فاصله زمانی برای شیر خوردن نوزاد باید ۳ حدود  ساعت باشه. ضمنا من همیشه خودم معتقد بودم بچه باید توی سر و صدا عادت کنه بخوابه و صدای  تلویزیون یا تلفن اونو از  خواب نپرونه.من  اون اولین دکترم رو عوض کردم چون با منطق  و زندگی من نمی خوند حرفاش.

از طرف دیگه نمیدونم چرا بعضی ها فکر کردن من برای راحتی خودم و خواب شبانه و راحتم و جد ابودن از  نوزادم خیلی از این حرف دکتر یونا  پیروی میکنم..نه جانم..بحث سنگدلی و را حت طلبی نیست . .. اینو دیگه به منی که یک ماه تموم تا صبح پسروم رو بغل میکردم و با نوازش و محبت شیرش میدادم و خم به ابرو نمی اوردم دیگه نگین.. البته وظیفه ام بود ولی  اصلا ناراضی نبودم و وقتی دکتر گفت این بچه  با این رویه که زیر سینه میخوره و میخوابه و فک میکنه همه کارها همون زیر انجام میشه بعد هابرای خودش مشکل سازه..و من دیدم که داشت مشکل ساز می شد .هر بچه ای خصویات خودش رو داره .ممکنه یه نوزاد با این چیزا اصلا وابسته نشه ویکی دیگه به شدت  دلش بخواد همش  می می تو دهنش باشه.من هم میدونم که مکیدن یه غریزه هست توی نوزادان  ولی الان که میبینم نوزادی که شب  اصلا ارامش نداشت و خیلی کم می خوابید و با هر حرکتی که می می از دهنش در  میومد بلافاصله گریه می کرد و کم طاقت بود حالا به راحتی دور از من حداقل سه چهار ساعت شب میخوابه و روز هم هر دو سه ساعت یک بار میخوابه یا چرت میزنه و خوش اخلاقه و خنده هاش هم کم نشده خب به نظرم این سیستمی که روش پیاده کردیم  اونجور که بعضی ها منو ترسوندن آسیب گذار نیست لزوما.

البته شاید من اون جا خوب ننوشتم و تصور کردین که باید بچه رو بذارین تا از گریه دور از جون بمیره برا خودش..نه  در فواصل زمانی من یا علی میریم پیشش شب ها موقع  اول خواب که گریه میکنه و نوازشش میکنیم و بخصوص با دست من پشتش رو ماساژ میدم همون کاری که یکی از دوستان هم گفتن  و حتی اگه تازه شیر خورد هباشه یکیدو دقیقه ای می میدو میذارم دهنش و به راحتی میخوابه و اصلا هم ترس ووحشت از تنها موندن توی صورتش نیست.

مثلا دیشب یونا ساعت   ۱۱.۳۰ شب خوابید و ۳.۱۵ بیدار شد و من یک ساعت کامل شیرش دادم و  پمپرزش رو عوض کردم  ولی دیدم انگار دوست داره بیدار بمونه و با هم بازی کنیم .خب طبق گفته دکتر موقع بی قراری نوزاد براش جاروبرقی یا سشوار روشن کنین و ببینین عکس العملش چیه..ما دیشب اول شب این کار رو کردیم و یونا وسط  گریه یهو ساکت شد و با چشم های  گشاد به ما نگاه کرد و بعد آرو م شد و ریلکس خوابید یه نیم ساعتی رو. خلاصه که من چند دقیقه ای جاروبرقی رو گذاشتم براش صدای  دلنواز!!!! پخش کنه و این شیطون تا ساعت ۷ صبح منو با خودش بیدار نگه داشت ولی چون میدونستم سیر هست با نق نق هاش می می رو نمیکردم تو دهنش تا صداش قطع شه!!! باهاش حرف میزدم و نوازشش میکردم و اونم مثل چی کیف می کرد. از ساعت ۷ تا ۹ دوباره خوابید و باز تا ساعت ۱۱ بیدار بود و دوباره از  ۱۱ تا ۲ خوابید و الان که ساعت  حدودا ۴ هست دوباره با کمی می می  اضافه خوردن راحت خوابید... مطمئن باشین من پسرک رو شکنجه نمیدم و ساعت کوک نمیکنم که حتما فلان دقیقه یا ثانیه شیرش بدم فقط این عادت رو ازش دور کردم که یکسره و  ۲۴ ساعته می می توی دهنش باشه.الان خیلی هم خوبه که تقریبا منظم و با فاصله میخوابه .مثلا وقتایی که میخوام عوضش کنم و حس میکنم بیقراره و یا گریه میکنه  یه دستمال نازک دورش میپیچم و همون طور  کنارش دراز میکشم و بهش می می میدم شاید یکربع و این در  حالی هست که مطمئنم سیر هست ولی اون لحظه آدم میفهمه یه خورده می می دادن بچه رو خیلی آروم میکنه .دیگه اینجاش لبه تیغ راه رفتنه که بفهمیم کی بدیم و کی ندیم بهش می می رو.

دوست خودم همسرش پزشک متخصص اطفاله والان کوچولوشون ۵ ماهشه.دیروز که بهش زنگ زدم داشت می گفت تا از پسرک یک قدم دور  میشه بچه از  گری غش و ضعف  میکن هو نمیشه حتی یه ثانیه از  بچه جدا بشه..خب پس  این کیس با بچه ای که همین سنه و  اصلا با یکسره در آغوش گرفتن نه بغلی شده و نه وابسته خیلی فرق  میکنه. داشت بهم میگفت الان دیگه دیر شده برای  تغییر  عادت  پسرش.یا مثلا جاری خودم پسرش الان حدودا ۱۹ ماهشه  ولی ا ین  بچه اصلا شب  جدا و توی  اتاق  خودش نمی خوابه و با اینکه شیر خشک میخورد همون موقع  . و تا گریه میکرد بغلش  میکردن تا همین اواخر اصلا راه نمی ررفت و گریه می کرد که منو بغل کنین  و مامان بیچاره اش  ارتروز  دست و گردن گرفته بود و  فقط  هم بغل مامانش بود و اگه بگم تا یکسالگی حتی پدرش رو خوب  نمی شناخت خیلی ها باور  نمیکنن. من میخوام بگم خیلی وقت ها کیفیت مهم تر  از  کمیته.من ممکنه یکسره به بچه ام شیر بدم و بغلم باشه و نازش  کنم ولی  محبت من عمق نداشته باشه یعنی چون بایدشیر بخوره شیرش  میدم وچون باید بغل بشه بغلش  میکنم یه چیزی  مثل انجام  وظیفه ..ولی وقتی میبینم پسرک یکماهه من بوی  دست های پدرش رو میشناسه و ظرف  چند دقیقه توی آغوشش ارو م میشه و  وقتی  بعد از همون  فوقش  یکربع بیست دقیقه  گریه کردن من میرم بغلش  میکنم و نوازشش  میکنم آروم میشه و بی قراری و  بی محبتی توی  صورتش  نیست  میفهمم که خیلی چیزها به نفع اینده کودکم هست.

من از او ن مامان هایی  هستم که انشالله یونا بزرگ بشه اصلا وابدا هر چیز دلش خواست و اراده کرد براش  نمیخرم.مطمئنم همون موقع هم یه عده بهم میگن خسیس و بی رحم و بچه عقده ای کن!! و... ولی من معتقدم از سه تا خواسته کودک یکیش رو اجابت کن.... یکیش رو  بهش قول بده انجامش بدی  و سومی رو اصلا انجام نده براش...

برای اونایی که آخر نفهمیدن بلاخره من چکار میکنم  جمع بندی میکنم ومیگم که این روزها من یکسره به یونا می می  نمیدم  از روی صداش می فهمم واقعا گرسنه هست یا داره ما رو فیلم میکنه!!! این وسط یه وقتایی هم زنگ تفریح هست و خارج از  چهار چوب یه حالی بهش  میدم چند دقیقه ای و می می  میخوره بخصوص برای  خوابیدن. یکسره توی  بغلمون نیست و شب هم جدا توی  اتاق خودش و روی  تختش  میخوابه  یعنی  اینطوری که توی آغوش من میخوابه ومن میذارمش توی  تختش و اونم راحت تا صبح همون جاست در  حالیکه قبلن که یکسره توی بغل من بود به محض اینکه از خواب می پرید  گریه شدید می کرد و می می  میخواست ولی الان از  دور و با صدای من که میگم..جانم مامان..بخواب مامان..بخواب  عزیزم...( همین سه جمله رو همیشه میگم و  شدیدا میفهمه توی  خواب که من دور و برشم ) دوباره میخوابه  و خیلی سر  حال تر شده.

من  از  همه کسانی که نظر  دادن برام ممنونم و از نگرانی هاشون هم همین طور. من باز هم در  این مورد تحقیق بیشتر میکنم و  واقعا اگه لازم باشه یه روش  دیگه ای رو در پیش میگیرم.ولی  مطمئن باشین نوزادی که پدر و مادرش  محبت رو بی حساب و بی دریغ نثار هم میکنن و  از ابراز اون به کودک ابایی ندارن و اون رو هم غرق محبتشون میکنن دنیا رو جایی نا امن و آدم ه ش رو بی رحم نخواهد دید. انشالله .


پ.ن.

یه روش اختراعی خودم ( یعنی  جایی نخوندم و از کسی یاد نگرفتم) برای  اینکه نوزاد عاشق  حمام کردن بشه اینه که خودم بدون لباس میرم تو حموم و یونا رو بغلم میگرم و وقتی آروم اروم  بدنش رو خیس کردم و شستمش وسط های  کار  یه چند دفعه می می  میدم یه دقیقه ای  بهش  و اونقدر  کیف  میکنه و فک کنم با خودش  میگه چه جای خوبی !!!! تازه زیر کمرش  رو و سرش  رو گرفتم و گذاشتمش توی وانش اونقدر  آروم و ریلکس  نشسته بود روی  دست من و دست و پاهاش رو توی  اب ول کرده بود انگار شکم مامانیشه هنوز!!! خیلی  خوشم اومد از  اینکه از  الان عاشق  حموم و اب بازیه .یه علتش هم  اینه که هر بار پمپرزش رو عوض  میکن مب ا اب ولرم میشورمش واون جا هم کلی  کیف  میکنه.


یه بار هم خانوم مسنی از  مهمون هامون منو دعوا کرد که چرا توی این هوا( گرمای  تیرماه تابستون!!)  پای بچه سرهمی بدون شلوار  کردی؟ نمیدونی  مگه که بدن بچه هنوز آب  خالیه و  محکم نشده و پا درد و زانو درد میگیره این بچه بعدا!!! فرداش  از ترس  خانومه توی  مهمونی که اون هم بود یه شلوار جوراب دار پای یونا کردم و لا مصب بهم گفت ا ه اه اه  کشتی  مادر  این بچه رو توی  این گرما!!!! تموم پای  این بچه عرق سور  میشه دختر!!!  واه واه از  دست این دخترای بی تجربه امروزی!!!!!

من فهمیدم که اگه پمپرز بچه رو تند تند عوض کنی بهت میگن نکنی ها!! پوست بچه رو الکی  حساس میکنی و دو روز دیگه که بزرگ شد یه دسشویی بیرون خونه نمیتونه بره!!! اگه پمپرزش رو از شب تا صبح عوض  نکنی و بذاری بخوابه و بیدارش  نکنی برای عوض  کردنش  بهت میگن نکنی ها!! پوست بچه میسوزه وجزغاله میشه چطور دلت میاد بی رحم!!! اگه تند تند بهش شیر بدی نیگن بچه رو لوس و وابسته بار میاری..اگه با فاصله شیر بدی میگن چطور دلت میاد بی رحم؟!!! اگه حمومش کنی خودت میگن وا!! بچه گربه رو چطوری  میشوری تو!!! اگه خودت حمومش نکنی میگن مادر بی فکر!! خودش رو راحت کرده تا بده بقه کاراش رو بکنن...اگه بغلش کنی میگن بغلی  میشه اگه بذاریش زمین میگن رحم و مروت هم خوب چیزه والهه!!

خلاصه که به نظر من یک خط رو بگیر و برو..یا میافتی ته دره  و میمیری  یا سالم میرسی. و میمونی ..بهتر از  اینه که هر بار  از یه دره با مخ بندازنت پایین و نمیری و تا حد مرگ دردت بیاد!!!!

 فعلا.

نظرات 59 + ارسال نظر
پاسخ صمیم به س... چهارشنبه 14 مرداد 1388 ساعت 11:06

خب من خودم شاغلم ولی نمیدونم چرا اصلا هیچ وقت برام مهم نبوده که حتما برگه و سند رسمی به اسمم باشه ولی ته دلم هم میدونم که کار عاقلانه ای نیست چون آدم از فرداش که خبر نداره . خونه ما به اسم علی بود هر چند خیلی اصرار داشت نصف نصف باشه ماشینش رو هم دوستداشت به اسم من سند بزنه ولی من چون شلغلم حوصله اینکه هی مرخصی بگیرم و برم بنگاه و بیام رو ندارم ( برای فروش یا هر مورد دیگه ای که مالک خونه یا ماشین لازم هست باشه).
تو خونه ما هم همه چیر به اسم مامانمه ..خونشون و کلا همیشه هم همینطور بوده ولی من منتظرم انشالله خونه بزرگ تر وبهتر که گرفتیم با نصف نصف بودن مالکیتمون موافقت کنم یعنی لازمه دیگه. خب من همسرم رو کامل میشناسم و چیزی نبوده که نخواد به من توضیحبده و برام مبهم مونده باشه.
ببین ولی مثلا اگه پاش برسه که بر فرض محال همسرم از من بخواد بریم یه محضری چیزی و من رسما اعلام کنم که مهریه ام رو گرفتمیا همچین کارهایی که بعضی مردا میکنن برای تست کردن زنشون و کار عاقلانه ای هم اصلا نیست مسلماا زیر بار نمیرم.
کلا علی روی من به عنوان یه شریک توی همه چیز حساب میکنه حالا ممکنه یه وقت تصمیم بگیره که به صلاحمون بوده باشه و بعدا به من بگه( خیلی به ندرت) ولی همیشه توی کارهاش هم با هم مشورت داریم.
نمیدونم چی بگم.واقعا اگه اینقدر سختشه خب فعلا قضیه رو مسکوت بذار ولی حتما حتما برای خودت پس اندازی چیزی داشته باش از همین خرج وبرج خونه و خرید و اینا کمتر کن و حتما جمع کن.بذون خونه و سرمایه وبا دیدی که خونواده همسرت به این قضیه دارن بهتره فکر اینده ای که انشالله هیچ وقت مشکل دار نشه رو هم بکنی عزیزم.

s.kh چهارشنبه 14 مرداد 1388 ساعت 02:27

سلام
دلم برا نوشته هات خیلی تنگ شده بود
همه رو که نخونده بودم ، خوندم
خیلی زیبا بود
با اینکه مامان شدی ولی خوب به وبلاگ هم می رسی
پسر عزیزتو ببوس

مهتاب چهارشنبه 14 مرداد 1388 ساعت 00:25 http://mrb-eshgheman.blogfa.com/

سلام وبتو خوندم خیلی انرژی گرفتم واقعا خوش به حالتون که اینقدر عاشق موندید من تازه ازدواج کردم عاشق همیم ولی احساس میکنم بعضی چیزا داره خراب میشه

خوشحال میشم بیای ژیشم و راهنماییم کنی

ترانه سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 22:11

مرسی که با وجود این همه مشغله جواب دادی...من هنوز قصد بارداری ندارم ولی بابت بیماریهای زنان و.... دکتر باصواد(سواد؟) و با وجدان و مومن باشن.مرسی.

ترانه جان من به قدرت تشخیص و آرامش دکتر شیبانی ایمان دارم. وجدان کاری دارن ولی همراهش رو به مریض نیمده و ضمنا فقط صبح ها میشینه و بهترین موقع تماس با مطبشون هم ۸ صبح هست وگرنه خیلی سخت میتونی آزاد بشه خط تا بگیریش.
خیابان عارف هست.

najma سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 12:56

yesssssssssssssssssss!!!!
i was the first one...
:->

مهسا سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 12:12

سالگرد ازدواجتونه مبارکه

پاسخ صمیم به س... سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 09:28

راستش اگه جدی جدی میگه مهم نیست به نام کی باشه یا من یا تو خب تو هم بگو پس به نام من بزنیم!!احتمالا ماشین دارین و اون هم به نام همسرته بگو اون به نام تو این یکی به نام من...مسلما همسرت تو رو به خاطر جهازت و طلاهات نخواسته ودوست نداره فقط صرف جهاز!! خب اینم مثل همونه دیگه...من خودم معتقدم زندگی مشترک همه چیزش مشترکه..خونش..ماشینش ..قرض و وام هاش..نمیدونم تو شاغلی یا نه ول ی کلا خیلی از مردها سیستمشون این جوریه که میترسن چیزی به اسم زنشون کنن ببین پدر و مادر و خونواده همسرت چطور هستن تو این زمینه ؟ اونام میگن همه چیز باید تو زندگی به اسم مرد باشه؟
با آرامش این قضیه رو بگو به همسرت چون اگه آدم لجباز یا مرد سالاری باشه به راحتی نمیشه قانعش کرد ضمنا بهش بگو که توی زندگی اینقدر بهت اطمینان نداره که نترسه برای خونه به نامت زدن؟ بعدشم لزومی نداره به بقیه بگین خونه به اسم توست..مگه روی پیشونیتون نوشتن؟
مدارا کن و خیلی با سیاست و اروم برو جلو و مواظب باش رابطه اتون سر این چیزا خراب نشه...موفق باشی.

سمیه سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 09:02

سلام صمیم عزیم
خوبی؟ گل پسرت خوبه؟
امیدوارم همیشه همینطور شاد و سرحال باشی
به نظر من تو یکی از منطقی ترین مامانهای دنیایی و به خودم به خاطر آشنایی با تو تبریک میگم عزیزم اصلا به حرفهای دیگران اهمیت نده که میدونم نمیدی کاری را که خودت صلاح میدونی همون را انجام بده
موفق باشی
میبوسمت

الهام دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 16:42 http://eligoli.blogsky.com

سلام
من خودم با روشت خیلی موافقم و فکر میکنم که اگه یه روز بچه داشته باشم چنین راهی رو در ژیش خواهم گرفت. بچه هایی که دائم گریه میکنن نه خودشون زندگی دارن نه پدر مادر بیچارشون . موفق باشی

حامد دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 10:46

سلام
وبلاگ جالب و مفیدی دارید فکر کنم علاوه بر تبریک برای داشتن وبلاگ باید یک تبریک مخصوص بخاطر فرزند دار شدن به شما گفت
به قول قدیمی گفتنی : قدم نو رسیده مبارک
تجربه پدر شدن ندارم اما یه تبریک ویژه به پدر جان آقا یونا ، برای برخورداری از این نعمت کاکل زری

شاد و خوشبخت باشید ، همیشه

افرا یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 15:50 http://salamafra.persianblog.ir

موفق باشی فقط ی موضوع وقت حمام بچه نباید شکمش خیلی پر باشه چون خفگی می یاره..مخصوصا اون موقع که توی وان می ذارینش.فقط بابت این گفتم که مراقب باشین که حتما هستین.... شاد باشی

مامان قصیده یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 13:47

سلام صمیم جون من غزلم یادت هست؟ دخملی ما 3 مرداد به دنیا اومد الانم 9 روزشه زایمانم هم طبیعی بود و شکر خدا خوب بود با یونا خوشگله خوش بگذره

منصوره یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 12:16 http://ashpazierangin.blogfa.com

سلام
خوش به حال یونا با داشتن این مامان ، از طرف من ببوسش

najma یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 09:40

ایشالا من اولیم که اینو میگم:
سالگرد ازدواجتون(15 مرداد) مبارکککککککککککک باشه مامان صمیم و بابا علی عاشق و مهربوووووووووووون...
بگو که من اولی بودم،بگو!!
دوست دارم،تیک کر!

اولی هستی .مرسی .

مریم علوی یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 02:19 http://www.sokut65.persianblog.ir

سلام دوست عزیز با نقدکی بر سریال رستگاران شاهکار جدید استاد!!!! مقدم بروزم !!! و منتظر

در ضمن یونا ی نازم از طرف من ببوس

لنگدراز یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 00:27 http://derazleng.wordpress.com

صمیم جون الان تازه دو زاریم افتاد که "مادری" چقدر سخته. اینکه کوچکترین تصمیم گیری و روش تو بتونه سرنوشت پاره ی تنتو تعیین کنه واقعا مسئولیت بزرگ و حساسیه. به هر حال ارادت و اینکه منطقی و عقلانی عمل میکنی حتما از پسرت هم مردی قرص و محکم و متکی به نفس خواهد ساخت (بلاخره مامانش تویی دیگه!). که صمیم جان حتما خودت میدونی تو این زمونه هرچی بچتو خودساخته تر و با اعتماد به نفس بالاتر و قویتر تربیت کنی فردا تو این وانفسا که هیچکی به فکر هیچکی نیست این بچه بهتر میتونه گلیم خودشو از آب بیرون بکشه. بلاخره اینکه پسرت آینده ی درخشانی داره! ازون مردای درست و حسابی میشه. به خدا اگه دختر داشتم از همین حالا واسه پسرت لقمه میگرفتمش!

دختر تو که رو هوا میزننش اگه به مامانش بره عزیزم که!! به پسر ما نمیرسه فدات شم.

ترانه شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 22:27

تبریک فراوان بابت تولد یونا جان!!
من تجربه مادر شدن ندارم ولی به نظرم روش دکترتون منطقی و درسته....البته خود شمایید که باید نظربدید که خوبه یا نه؟ چون به هر حال هیچ کدوم از ما در شرایط شما نیستیم. هر کسی صلاح کار خودشو بهتر از هر کسی میدونه.
موفق و سلامت و شاد باشید همیشه....
یه سوال هم داشتم.. دکتر زنان خوب و حاذق تو مشهد کیه؟ترجیحا خانم باشن. مرسی.

ممنون از محبتت.
تو مشهد دکتر زنان خوب زیاده بستگی داره از نظر شما دکتر خوب چه خصوصیتی داشته باشه..اخلاقش خوب باشه ؟ کارش خوب و بی درد باشه؟ تو مطبش خیلی معطل نشی؟ عصرها باشه و و صبح ها هم باشه؟ به همراه دکتر دسترسی داشته باشی ؟ زیر میز بگیر باشه یا نباشه؟ بیمارستانش کجا باشه؟ مومن و معتقد باشه تا سر عمل قوت قلب بده به مریض؟ با طبیعی موافق باشه یا فقط سزارین؟ و .....

صبا و پرهام شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 13:14 http://anymoanym.blogsky.com

سلام سلام

ما اومدیم

خدا پشت و پناهت مادر!!!!!!!!!


تورو خدا برای منم دعا کن

عادله شنبه 10 مرداد 1388 ساعت 12:28 http://aeko.blogsky.com

به نظر من تو بهترین راه حلو انتخاب کردی صمیم جون، احسنت به تو که از این مامانهایی که 24 ساعته بچه تو بغلشونه نیستی! ضمنا واسه منی که قصد دارم کم کم خودمو واسه مامان شدن آماده کنم توصیه هات عالیه

پویان و مامان جمعه 9 مرداد 1388 ساعت 09:26 http://puyanemaman.persianblog.ir/

آهان برای حمومش هم یه صندلیهایی هست مخصوص حمام بچه که می ذارن تو وان بچه من تو تهرانم دیدم تو یه اسباب بازی فروشی که محصولات خارجی داشت قیمتشم شش هزار تومن بود شاید تو مشهدم بشه پیدا کرد. بچه روش دراز کش می مونه و مادر هر دو دستش آزاده برای شستنش. بچه هم کلی کیف می کنه باهاش.

من هم از همون ها گرفتم عزیزم. خیلی عالیه.

پویان و مامان جمعه 9 مرداد 1388 ساعت 09:23 http://puyanemaman.persianblog.ir/

بازم سلام. بخشید دیشب یادم رفت بگم با اون روش آب قند و چایی رازیانه فاصله شیر خوردن بچه خود به خود به دو ساعت و نیم تا سه ساعت تنظیم شد. و خوابشم درست شد. روزا کمتر می خوابید و شبا حسابی می خوابید و پنج صبحم بیدار می شد و شیرشو می خورد. از دو ماه ده روزگی هم تو اتاق خودش جدا می خوابید که البته من از بی بی فون یا همون بی سیم نوزادا استفاده می کردم.

fati جمعه 9 مرداد 1388 ساعت 00:09

salam samim jan.to ro khoda shoma khabari az marjan(www.kavir-semnan.com)
nadarid?man az tarighe webloge shoma bahash ashna shodam.vali azeyatesh kardan.engar jaye dige minevise.to ro khoda age khabari giret omad be manam khabar bede.az tarafe man yona ham bebos.

آدرس ایمیلش رو داده بود تو آخرین پستش تا براش ایمیل بزنین و فک کنم اونطوری میگه آدرس جدیدش کجاست.

پویان و مامان پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 23:41 http://puyanemaman.persianblog.ir/

خونه کهاومدم یه شیشه آب قند همراهمون بود. خانم ماما اونو تو خونه دید و گفت به بچت آب قند نده گفتم تو بیمارستان دادن گفت چایی رازیانه بهتره (اینجا چای کیسه ای اش هست اونجا می تونی خودت دم کنی) گفت هم برای نفخ دلش بهتره هم خاصیتش بیشتر از آب قنده. بعدها هم به تجربه یه قاشق چایخوری عرق نعناع و گاها کمی نبات بهش اضافه می کردم. راست می گفتن بچه به جر غذا احتیاج به آرامش و خواب هم داره. و پویان با کمک اون چایی راحت می خوابید و تا بیست و دو ماهگی هم شیر خودمو خورد. پسرم الان هنوزم طعم نعناع رو دوست داره و گاهی فکر می کنم براش یادآور اون روزای آرامش نوزادیشه. حتی تو شش ماهگیش که تو سوپش ریشه رازیانه می ریختم از طعمش بیشتر لذت می برد. به هرحال منم زیاد با گریه بچه موافق نیستم. در ضمن تو کلاسای روانشناسی رشدی که سالها پیش رفتم یاد گرفتم که بچه رو اگه تا یکسالگی از آغوشت سیراب کنی خودش از یکسالگی خودشو به زور از بغلت می کشه بیرون البته با یه دنیا اعتماد به نفس. من اگه به جات باشم تا سه سالگی بچه رو به مهد نمی سپرم.

ممنونم از تجربه هات که ه من گفتی. عزیزم من واقعا برای مهد مجبورم.چون کسی نیست یا بهتر بگم من صلاح نمیدونم خونه مامانم اینا بذارمش و باید بگردم سر کار.واقعا هنوز هم نتونستم پرستار مطمئن و خوب پیداکنم.
خود من هم اعتقاددارم وقت و انرژی و محبتی ک نمادر میذاره برای بچه مسلما اونقدر توی مهد نیمذارن ولی چاره ای نیست و از نظر کاری هم شرایط مرخصی بدون حقوق رو ندارم و بهم نیمدن...
ممنون دوباره.

پویان و مامان پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 23:34 http://puyanemaman.persianblog.ir/

سلام. با اجازت منم تجربمو می گم. ما آلمانیم. سزارین شدم و پنج روز بعد از زایمانم تو بیمارستان موندم. تا یه ماهم یه ماما می اومد خونمون برای آموزش بچه داری. پسرم دو شب و یه روز تو اتاق نوزادان بود و برای شیر می آوردنش بعد از دو روز هم که سرپا شدم پیش خودم بود اما مرتب شیر می خورد و گریه می کرد. تو اون بخش تموم پرستارا و بهیارا و سوپروایزر ماما یا دانشجوی مامایی بودن. یه بار سرپرست بخش با من دعوا کرد گفت چرا من هروقت می بینمت به بچت شیر می دی گفتم سیر نمی شه گفت خب اینجوری که نمی شه. تو باید هر دوساعت و نیم تا سه ساعت یه بار بهش شیر بده و اگه شیرنشد با آب قند سیرش کن. گفتم ما میگیم اگه بچه آب قند بخوره شیر نمی گیره گفت بیخوده ما تو این چند روز مرتب بهش آب قند دادیم بعدم یه شیشه آب قند صنعتی با شیشه و سرپستونک یه بار مصرف داد و بچه خورد و سه ساعت آروم خوابید. بقیشو جدا می نویسم.

آرام پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 14:52

آخ که من عاشقتم صمیم جان! قربون اون دهنت که حرفهای عالی داز توش در می آد. همچین این جیگرمو ها حال می دی. دستت درد نکنه.
یه بوس هم از طرف عدسک برای خاله صمیم. یه بوسِ آبدار مامانایِ پسردار گول بزن.

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 17:54

مرسی عزیزم. من خوبم. ۲۳-۴ روزی ایران بودیم و الان هم برگشتیم خونه خودمون و افتادیم به کار و کاسبی!!
اینو شدید موافقم نه تنها در مورد بچه داری در هر موردی هر کسی یه نظر به خصوصی داره و تو هر کاری هم که بکنی اخرش یه اما میذارن.پس همون بهتر که از اول اون کاری رو بکنی که خودت صلاح میدونی و تازه هیچکس هم مثل خودت بچه ات رو نمیشناسه.همینجوری ادامه بده. تو میتونی.......!! نیششششش

ممنونم عسلی.راستی خوندم که جاری جدید اضافه کردی...خدا بهش رحم کنه!!!!!( نیییششش)

najma چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 17:24

بیخود نیس من عاشقتم دختر!
همیشه،همه جا بهترین کارو میکنی...
کار خودتو بکن عزیزم که حرف بقیه تموم شدنی نیست :-*

یاس چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 16:33

سلام خوبی ؟
خوشحالم که همه چیز داره به خوبی پیش می ره؟ از یونا عکس جدید نمی زاری؟
در ضمن به نظر من که بچتو از همین حالا تربیت کن. از همین حالا یادش دادی یاد می گیره و گرنه دیگه نمی شه .

رویا چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 10:43 http://mfkhaterat.parsiblog.com

سلام خوبی
مامانی شیطون
راستش خیلی فکر خوبی کردی که توی اتاق جدا از الان میخوابونیش
فقط یه چیزی البته من خودم هنوزم نی دار نشدم قصدشم هنوز جدی نشده شاید از آذرماه نمی دونم
بچه (البته دور از جون کوچولوی خوشگلت)تنها روی تختش میخوابه این خطر وجود نداره که احیاناْ توی خواب غلط بزنه و صورتش زیر قرار بگیره و نتونه نفس بکشه
این فقط یه سوال بود
بعدشم اینکه به دیگران میگی توی اتاق خودش تنها میخوبه یا نه ؟؟
البته این سوالارو برا این می پرسم که خیلی از روشت خوشم اومده که از اول تنها می خوابونیش ولی مردم بابا سطح فکرشون پائینه و البته برا خودم چون همون جور که گفتم شاید از آذر ماه ما هم اقدام کنیم و بخوایم نی نی داشته باشیم اونوقت من دارم از تجربه های شما استفاده می کنم مادر

یه متکای باریک و کوتاه میشه دو طرف بچه گذاشت که خیلی غلت نزنه.البته چون یونا هیچ وقت شیر بالا نمیاره خوشبختانه من ترسی ندارم که اگه به پشت بخوابه و شیر بالا بیاره نفسش بند بیاد.در مورد غلتیدن هم با یه بالشی چیزی میشه کنترلش کرد.کلا میگن بهتره بچه ا رو به پهلو بخوابونین که اگه خدای نکرده شیر بالا آوردن سریع خارج شه از دهنشون اونطوری میشه بهتر با همون متکای باریک و نازک پوزیشنشون رو کنترل کرد.
من از اول نگفتم که جدا میخوابونمش.وقتی انجامش دادم گفتم به بقیه که چون دکتر ( دقت کن خیلی مهمه به بعضی ها که نمی فهمن به قول تو کارات و حرفات رو از قول دکتر بگی اینطوری دیگه ترکش اتهامات و بی سوادی!! طرف تو نمیاد) خیلی تاکید داره روی مستقل بودن نوزاد ( که البته الان دیگه از نوزادی در اومده) و در آینده بچه آویزونی نمیشه بنابراین تصمیم گرفتیم شب ها جداش کنیم و اینطوری برای مادر سخت رتر هم هست که یکسره باید هوش و حواسش پیش بچه باشه.
انشالله یه نی نی سالم و صالح و خوش زندگی بیاد توی زندگیتون.

پریزاد چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 08:56 http://zehneziba16.blogfa.com

البته این خیلی خوبه که به حرف دیگران اهمیت ندی واون چیزی رو که خودت صلاح می دونی انجام بدی.اما....
یه مشکلی که این جا پیش میاد تقابل بعضی نظرات روان شناسان کودک با پزشکانه.مثلا روان شناسا می گن که بچه لااقل تا ۶ ماهگی نباید با درد رو برو بشه.یا اینکه نباید این نظم دهی به بچه باعث بشه که بچه احساس طرد شدگی بهش دست بده.
طرز رفتارت با یونا رو تا حد زیادی می پسندم.چون هم حرف پزشک داره اجرا میشه هم حرف روان شناسا...

نکته خیلی خوبی رو اشاره کردی. سعی میکنم بیشتر برم دنبال روانشناسی کودک...ممنونم.

سمیرا چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 02:08

سلام صمیم گلم خوشحالم که خوبیدوست گلم در مورد روش رفتارت با ژسرت خوبه که هرچی خواست براش فراهم نمیکنی ولی بدون که اگه قولی به بچه میدی باید حتما انجامش بدی وگرنه در کودک احساس بی اعتمادی ایجاد میشه و اگه گفتی نه باید تا آخرش سر نه خودت وایستی
ببخشید قصد فضولی نداشتم

ممنونم.خوش قولی اصل اول هست.کاملا موافقم .

لیلی و مجنون چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 01:45 http://faghatma.persianblog.ir

صمیم جان من خیلی از این افکارت استفاده میکنم و روشت رو دوس دارم(کلا میگم؛ بچه ندارم) ولی مطمئن باش وقتی بچه دار شدم دوباره میام پست های این روزات رو میخونم. چون کار تو هیچ ایرادی نداره و منطقی هست. بهت تبریک میگم. مواظب گل پسرت باش

به آئین چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 00:10 http://najin2.blogfa.com

سلام
روش خوبیه ادامه بده وقتی خودت داری نتیجه میگیری پس نگران نباش ارتباط بین مادر و فرزند و هیچکس درک نمیکنه ...کار خودت فقط ادامه بده

قزن قلفی سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 20:30 http://afandook.persianblog.ir

منم فکر میکنم روشی که پیش گرفتی منطقی باشه و بدرد بخور . کار خوبی کردی . من تجربه بچه داری ندارم ولی احساس میکنم حرف دکترش درسته و خیلی ها به این مشکل خوردن و به چه کنم چه کنم افتادن ......
در ضمن هر وقت دیدی کاری که میکنی از نظر منطقی درسته و زیر نظر دکتر هستی و میدونی آسیبی به بچه ات نمیرسونه اگر درست انجامش بدی دیگه یه گوشت در باشهع یکیش دروارزه ......

آنیتا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 19:38

سلام عزیزم
این پست قشنگت رو که خوندم از ته دلم آرزو کردم که ای کاش من یونای تو و علی بودم . همه ی کارهات واقعا عالیه!
از خدا می خوام هیچ وقت شادیه زندگیتون کم نشه.
بوووووووووووس

حدیث سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 16:39

صمیم خیلی خوشحالم که مادر فهمیده ایی هستی.من با کارات کاملا موافقم.بعدا بچت اینجوری نمیشه پا بکوبه زمین که من اینو میخوام اونو میخوام.مطمئنا منم روزی مادر شدم همین روالو پیش میگیرم چون اینا جزیی از عقاید منه.خیلی دوستت دارم گلم.نی نی رو ببوس

سوری سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 16:02 http://nas-nasi1353.blogfa.com/

صمیم جان این طوری که توضیح دادی که روش خوبیه . می دونی یه موقع هست که شیر مادر کافی نیست وبرا همین بچه هی می خواد به می می مادر وصل باشه .ولی اگر شیر کافی باشه واون بخواد اویزون بشه معلومه که داره از می می مامان به عنوان پستانک استفاده می کنه وباید جلوش رو گرفت .من 12 مرداد نوبت سزارین دارم وخیلی ترسیدم با اینکه بچه اولم نیست .همش فکر می کنم این بچه سالمه یانه ؟اخه من قرص ضد تهوع می خوردم وراینیتدین.

مطمئن باش سالم سالمه.یه هلوی خوشگل..

شبنم سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 15:12 http://shabinik.blogfa.com

ما هنوز نی نی نداریم ولی نظرات شما را به موقع لحاظ خواهیم کرد . امیدوارم که همیشه شاد و خرم باشی .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 15:11

تست می کنیم
مهسا

ساناز سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 15:03

سلام عزیرم خوبی
پسر گلت چطوره ؟
به نظر من کار صحیح را تو انجام می دی که الان یونا توی اتاق خودش بدون مشکل می خوابه ( البته من تجربه بچه داری ندارم ) در ضمن اگه آدم بخواهد به حرفهای مردم توجه کنه می شه زندگیش مختل می شه

ساناز سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 14:09 http://sanazhooman.persianblog.ir

سلام صمیم عزیزم
من وبلاگت ور تازه کشف کردم.از پستهای قشنگ تولد یونا و پستهای دوران بارداریت رو خوندم.خواستم بگم که وبلاگ خیلی دلچسبیه...
نگران نباش.من مطمئنم حسهای درونی مادرها خیلی قویه و بخصوص انسانهای عمیقی مثل تو خیلی زیاد با خردمند درونشون ارتباط دارن و می تونی به بهترین وجه عروسکمون رو بزرگ کنی.امیدوارم سراشیبی های زندگیتون روز بروز کمتر و به جاده های هموار کم پستی و بلندی تبدیل بشه.می بوسمت عزیزم.

لیلا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 12:55

یه جا خونده بودم این اسم می می رو یه چیزی بذارین فردا روز بچه وسط مهمونی داد زد من می می می خوام یو هو قرمز نشن ملت.... البته به نظر من وا خب مگه چیه! اما خب گفتم بگم شاید به درد خورد!

می می خوبه دیگه...انقدر از کلمه جی جی متنفرم که حد نداره!!!!
دوستمون بچه اش میگفت جوجو!!!! بعد یه اقاهه گفته خب خانم برا بچه جوجو بخرین دوست داره و دوستم یه لبخند زده و گفته چشششششششم!!!!!

سارا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 12:45

سلام مامان صمیم خانم مهربون!
خوبید شما؟؟؟؟ پسرک ناز؟؟؟؟

مثل همیشه با تک‌تک کلماتتون هم حق مطلب را ادا می‌کنید و هم منحصر به فرد بودنتون را نشون می‌دید، سلامت باشید و پاینده.
واسه روال زندگی این کوچولوها، بهترین فرد خود مادر، اون بچه‌اش را بهتر از 47 تا دکتر می‌شناسه، پس ببینید پسرک کدوم طرفیه، حالا نه که سقوط کنید ته دره اما راه‌کار بعد از مدتی می‌یاد دستتون.
اما این گریه کردن بچه‌ها را حتی از دوران نوزادی* خیلی از دکترهای حاذق می‌گن مثل آقای دکتر سهامی (فوق تخصص روان‌شناسی اطفال).
* البته یونا خان از نوزادی دراومدن و دیگه بچه شدن واسه خودشون و مامان و باباشون! (فقط تا 21 روزگی نوزاد هستن آخه!)

خانومی سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:57 http://khanoomi.blogsky.com/

تجربه حموم بردن و خیلی جالب توصیف کردی
آدم به خاطر همینم دوست داره بچه دار بشه

ندا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:36

ل
سلام عزیزم من یکی از خواننده ها خاموش هستم
ولی چ.ن تو این تجربه باهات شریکم خواستم نظر بدم
دختر من ۴ ماه و نیمشه
اونم اولا خیلی گریه میکرد و همش میخواست تو بغل باشه
من هم یک روز تصمیم گرفتم کاری رو که شما کردی انجام بدم
فرداش برای هر کی تعریف کردم بهم خورده گرفت
من هم ترسیدم و تصمیم گرفتم دیگه این کار رو نکنم
ولی در کمال نا باوری دیدم با همون یه روز بچم خوب شده و دیگه بغل نمیخواد
من هم ۲ ماه اول خیلی اذیت شدم ولی الان نیکا خیلی بچه خوبی شده واصلا اذیتم نمیکنه
دذ اخر یه سفارش برات دارم و اون اینکه
همیشه به حس مادرانت توجه کن چون هیچ وقت بهت دروغ نمیگه و هر کاری که احساست بهت گفت درسته برای تربیت بچت انجام بده
در ضمن اولش که ادم این کار رو شروع میکنه فکر میکنه خیلی طول میکشه تا بچه متوجه بشه که نباید الکی گریه کنه ولی بچه ها خیلی بیشتر از اون جیزی که ما فکر میکنیم میفهمن و در کمال نا باوری میبینی که خیلی سریع بعد از چند روز تلاشت به ثمر رسیده





سبرینا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:08

سلام صمیم جان . میخواستم بهت بگم این جور مواقع کارشناس زیاد پیدا میشه. هرکی یه چیزی میگه . هرکی ساز خودش رو میزنه . آخه یکی نیست بهشون بگه بابا مگه همه بچه ها یجورند. خودت ازمامانت بپرس مثلا رفتار و رکردار تو صبا یه جور بوده یا با برادرت . معلومه که نه. طبیعیه . اگر قرار بود همه با یه سبک و سیاق بزرگ شیم که همه آدما باید شبیه هم باشن اصلا دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه. این روزا باید یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه . هیچ کس جز پدر ومادر علی الخصو ص مادر نمیدونه که برای بچه چی خوبه چی بد. بایک دکتر که دستوراتش در مورد پسرت بیشتر صدق میکنه در ارتباط باش وبس. تازه خیلی جا ممکنه حرف دکتره در مورد یه بچه صدق کنه ولی در مورد یکی دیگه نه. این قلقا کم کم دستت میاد صمیم جان . درنهایت خودتی وخودت که متوجه میشی کجا باید چکار کنی و چکار نکنی. پس اصلا خودت رو ناراحت نکن . ما مادرا در مورد بچه اولمون چون بی تجربه هستیم طبیعیه که در مورد هرمسئله ای نگران میشیم . باور میکنی صمیم من اگه پسرم یه روز پی پی نمیکرد دیونه میشدم .میگفتم نکنه معده مشکلی داره نکنه یبوست گرفته وقتیم که پی پی میکرد می گفتم چرا این رنگیه چرا حجمش زیاده و خیلی چیزای دیگه واقعا یه جاهایی احساس میکردم دارم خل میشم . کم کم به خودم قبولوندم که این حساسیتهای بیجا فقط وفقط داره خودم رو از پا درمیاره . خیلی رو خودم کارکردم تا بتونم یه مقدار مقاوم بشم. مطمئن باش هیچکس فکر نمیکنه با این کارهایی که در مورد یونا میکنی پس سنگدلی .نه اینطور نیست . مخصوصا حالا که داری نتایج خوبش رو می بینی. میدونم با درایتی که داری از پس همه مسائل گل پسرت برمیای و زندگیتم دوباره به روال طبیعیش برمیگرده . زمان زود میگذره صمیم جان خیلی زود. میبوسمت.

شیرین سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:07 http://shirin-banoo.blogfa.com

وای گفتی از دست این بزرگترا، همون روش خودتو دنبال کن و هر وقت کسی چیزی گفت بگو بله درسته!

نسیم مامان بردیا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 10:25 http://bardiajeegar.blogfa.com

خوب صمیم جون این پست رو اگه به جای اون پست قبلی مینوشتی شاید اینهمه سوء تفاهم نمیشد !!! اینهمه بهت نمیگفتن بیرحم و سنگدل و ........ . خوب اینجور که تو میگی هر وقت می می میخواد بهش میدی و هر وقت بغل میخواد بغلش میکنی و اینوسطا بعضی وقتا مچش رو میگیری که ازت الکی سرویس نگیره!!!!!!!!!چشمککککککککککک
خیلی بچه ها حموم رو دوست دارن تو این سن و این کارت باعث میشه همونجور که گفتی تو سن بالاتر هم عاشقققققققق آب بازی بشه. اینو خودم تجربه کردم. بردیا عاشق آب بازیه. هر کی بره حموم باید در بزنه بره دنبالش آب بایی(به قول خودش)
میگم این بچه ی جاریت دیگه نوبره که باباشو نمیشناخته هاااااااااا. البته به نظر من خود باباها هستن که نمیذارن شناخته بشن. از بس که کمک نمیکنن تو بچه داری. باورت میشه بعضی وقتا من نمیتونستم بردیا رو آروم کنم وقتی کولیک داشت؟ فقط باباش میتونست.
در مورد نظرم تو پست قبلت شاید درست منظورم رو نگفتم. من فقط ۶-۵ ماه با بردیا مشکل داشتم و همش میخواست تو بغل باشه. البته از ماه دوم خوابش منظم شده بود ولی همچنان میخواست تو بغل باشه. ولی از ۵ ماهگی که براش غذای کمکی رو شروع کردم خیلی خیلی بهتر شد.سینه خیز و چهار دست و پا و اینا هم که دیگه باید لنگشو میگرفتم میگفتم بیا پیشم یکم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه چیز دیگه بگم برم تا نزدی پس کلم.نمیدونم چرا حس مادربزرگ بودن بهم دست داده دوست دارم نصیحتت کنم مادر!!!!!!!!!! برا اینکه بچت تو مهد راحت باشه باید عادت کنه به کسانی غیر از تو.یعنی باید بیشتر ببریش بیرون و مهمونی و خونه ی این و اون و کمی ازت دور باشه که بهش سخت نگذره. نه که بذاریش بری ولی نباید از این بچه ها باشه که بغل کسی نمیرن و با کسی اخت نمیشن. مهد دانشگاه میذاریش ؟

نسیم جان ممنونم یک دنیا بابت توصیه ات در مورد مهد.خیلی جالب و درسته.حتما..حتما. معاشرتیش میکنم.

naji سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 10:06

من فدای تو مادر نمونه بشم.بوس واسه خودتو اون یونای جیگرت

دختر آبی سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 09:25 http://ma-do-nafar.blogfa.com

با این نوشتنت در مورد بچه که اینقد با آب و تاب مینویسی آدم دلش می خواد همین العان نی نی دار بشه
صمیم جونم خیلی شیوا می نویسی
یه چیزی به نظرت ۲۸ یا ۳۰
سالگی برای بچه دار شدن دیر نیست ؟؟؟
خیلی ها به من می گه تو العان ۵ ساله ازدواج کردی می خوای ۵ سال دیگم صبر کنی!!! یا آدم خوب نیست که فاصله سنیش با بچش زیاد باشه!!! خودت خوب می دونی که شرایط دوطرفم مهمه ما العان اگه بجه دار شیم اونجور که می خوایم نمی تونیم بهش برسیم

دیر؟ نه قربونت.سلامتی مادر مهمه ح به نظر من الا اگه تو ۴۰ سالگی هم مامان بچه سالم باشه بهتره تا مامانی که تو ۲۰ سالگی کلی مشکل روحی و جسمی داره..نه؟

محسن سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 09:06

سلام آبجی

خسته نباشی مامان خانوم!

کار درست رو تو میکنی آبجی
از شازده پسرت عکس جدید بذار

وااای مردم از خنده و قتی این اصطلاح پشک کنون رو خوندم!!
خیلییییییییییی بامزه مینویسی....

شا باشی

من و گل آقا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 08:39

سلام بر مامان صمیم مهربون
آفرین بر تو که روش خودتو پیدا کردی و به حرف کسی هم گوش نمیدی. واقعا هر کاری که برای بچه بکنی بقیه یه حرفی می زنن

حدیث سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 02:32

سلاااااااااااااااام.میخوام اول شممممممممم

راحله سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 00:21

سلام.
به نظر من تجربه بزرگترها خوبه ولی همونطور که خودتون هم می‌دونید و دارید عمل می‌کنید باید شرایط و موقعیت و حتی خود بچه رو هم در نظر بگیرید.
من راجع به پسرها تجربه ندارم چون شنیدم که می‌گن پوست پسرها حساستره ولی برای دختر خودم به گفته دکترش به محض اینکه خیس کرد پمپرزش رو عوض نمی‌کردم ولی به محض اینکه کار دیگه می‌کرد عوضش می‌کردم. و مشکلی هم پیش نمی‌اومد. به هر حال پوست بچه حساسه و اگه بتونید همین حالا که کوچیکه مدت بیشتری رو بازش بگذارید (با یه لا پارچه و یه پلاستیک زیرش و یه چیزی هم دورش بپیجید) برای خودش خیلی خوبه.
ولی ایده شستن خیلی خوبه. من هم اینکار رو می‌کردم و خیلی خیلی راحت بودم. بچه هم احساس آرامش می‌کرد. و انصافا خیلی خیلی کم دچار سوختگی می‌شد.
اگه هم زیر کولر بچه رو نگه نمی‌دارید براش همون شلوار کوتاه رو بپوشید و جوراب و کفش و این چیزها رو الان پاش نکنید. بگذارید پوستش هوا بخوره. ولی مراقب آفتاب خیلی باشید.
البته باز هم باید خودتون دستتون بیاد که چه باید با پسر کوچولوتون بکنید ولی منظورم اینه که خیلی به حرفها توجه نکنید.
مامان من هر وقت بهم زنگ می‌زد می‌گفت سر بچه‌ام!!!! کلاه بزار سرما می‌خوره. پاهاش رو جوراب کن. یه پیراهن کمه دو تا براش بپوش. دمای اطاق رو ببر بالا. بچه رو کنار شوفاژ بخوابون جرا وقتی ازش عکس گرفتی روش پتو نبود و... ولی دکترش همه اینها رو تقریبا نفی می‌کرد و می‌گفت اصلا نیازی به اینها نیست. میبینیند هماهنگی رو.!!!
موفق باشید و عاشق

آناهیتا سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 00:18 http://www.doosijoonam.blogfa.com

سلام
عزیزم وبلاگ ساده و قشنگی داری ..
کبه ی کوچووی منو دوسیمم جای بدی نیست
اگه دوست داشتی پیش ما هم بیا ... خوشالمون می کنی ...

tata سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 00:08 http://www.rozasrad7.blogfa.com

گل فرستادیم!!!
بوس

نونوش دوشنبه 5 مرداد 1388 ساعت 23:01

salam samim jan
to ro khoda in ketabe ENSAN DAR MASIRE ZENDEGI male DOKTOR MAJDE tahiye kon va bekhon be khoda kheili khob gofte raje be nozad va hamechiza va niyazash be khoda komaket mikone
man in ketabo daram age peydash nakardi bego barat post konam
moraghebe khodet bash

نیلو دوشنبه 5 مرداد 1388 ساعت 21:40

عزیزم اول بذار بهت بگم به نظر من تو از اون مامانایی هستی که پسرت باید خیلی از شانسش به خاطر داشتنت تشکر کنه همین طور همسرت. می دونم تو هم مثل همه مادرای خوب می ترسی احساس مادری نذاره تصمیم عاقلانه رو برای کوچولویی که عاشقشی بگیری. نظرا متفاوته. اما مثلا اینجا به مادرا می گن همون طور که تا دوسالگی باید خواسته و نیاز بچه رو بلافاصله برآورده کرد تا احساس خوبی نسبت به دنیا و اطرافش پیدا کنه به همون نسبت بعد از دوسالگی باید حتما برای برآورده کردن خواسته اش کمی صبر کرد و بهش گفت مثلا صبر کن من فلان کار رو بکنم بعد و طبق گفته هم عمل کرد تا بجه صبر و امید رو یادبگیره. همون قدر که تماس فیزیکی و بدنی و در آغوش گرفتن در چند ماه اول حیاتی و لازمه بچه از 5 ماهگی جتما باید تو رختخواب جدا و ترچیحا تو اتاق جدا بخوابه و موقع خواب با بدن پدر مادر تماس نداشته باشه و همین طور بعد از سه سال تماس بدنی بچه با والد جنس مخالفش تا حد امکان کمتر بشه. مهم اینه که هر کاری رو به وقتش انجام داد. منم مثل تو از وقتی بچه دار شدم خیلی سعی می کنم اطلاعات جمع کنم و بدونم آیا کارام درسته یا نه و البته همیشه شک دارم :) مادر خوب بودن کار سختیه. می دونم... به هر حال من دو تا مرجع بهت معرفی می کنم که به درد خودم خیلی خورده یکی وب سایت babycenter.com که البته شاید بشناسیش و اطلاعات خیلی خوبی راجع به هر سنی میده. دوم نمی دونم با دکتر هولاکویی اشنا هستی یا نه. روانشناس و Family therapist در امریکا است و یک سری سی دی از تولد تا 19 سالگی داره که بسیار بسیار بسیار مفید و کاربردیه بهت توصیه می کنم بگیری و گوش بدی تو ایران انتشارات ما و شما که تو گیشا است توزیع می کنه ولی شماره و آدرس دقیقش رو ندارم اگه خواستی می تونم برات گیر بیارم ولی این سی دی ها خیلی به درد من و همسرم خورد بخصوص که ما اینجا مثل شما یه مامان مهربون بغل دستمون نیست :) به هر حال امیدوارم شما خانواده گل روز به روز موفق تر و شادتر باشین. می بوسمت

ممنونم نیلو جان.دکتر هولاکویی اینجا هم خیلی طرفدار داره و حرفش خیلی به دل میشینه.
متشکرم از راهنمایی های عالیت.
بوس.

پرنده خانوم دوشنبه 5 مرداد 1388 ساعت 18:49 http://purelove.blogsky.com/

افلللللللللللللللللل!
:دی
سلام صمیم خانوم
افل شدم!جایزه میخوام:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد