من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ستاره های قدر

 

 

یک سایت  روخوانی قرآن کریم هست به اسم تنزیل به  آدرس  www.tanzil.net  

 اونجا در  قسمت سمت چپ صفحه   انتخاب  می کنید   جزء ..حزب..آیه ..  مورد نظرتون رو ..هر کدوم که می خواهید  و  پلی زیرش رو می زنید (recitation یعنی قرائت ). براتون با صدایی  بسیار زیبا  تلاوت میکنه. میتونید باهاش  همراه بشید. ممنون از زهرا خوش باطن برای  این لینک. 

 

خوندن این مطلب و  استفاده از این نیت برای  این ختم رو هم به همه توصیه می کنم.  

 

امشب اولین شب قدر سال 90 هست . یک هدیه  دارم برای  خودم و همه اون هایی که میان اینجا . یک اجتماع و گرفتن دست های  همدیگه.یک گروه به اسم ستاره های قدر..نمیدونم یادتون هست اون سالی که با هم قران رو دور  کردیم.. به نیت براورده شدن حاجات همه و شفای یک کوچولوی  مریض ..به مدد دعاهای  جمعی و  صبوری و طاقت و ایمان پدر و مادرش  علی  کوچولوی  ما امسال روز  تولد امام حسین ع  شفا گرفت..سالم ..سالم..یک معجزه کامل  ... ..امساال من یک جدول درست میکنم و  هر کس  مایل بود  در  اون تاریخ (23 رمضان) با خوندن یک جز قران همراهیمون کنه به من زودتر  از اون تاریخ  کامنت بده تا اسمش رو جلوی جزء  مربوطه بنویسم .

وعده ی ما 

شب  23 ماه رمضان ( شب قدر سوم)

ساعت  بین 10 شب تا  ۲ نیمه شب  به وقت ایران 

 

 قرارمون  از ۱۰ شب  تا  ۲ نیمه شب   شد .ممکنه بعضی ها بخوان جوشن بخونن و وقت نکنن تا ۱۲ تموم کنن قرانشون رو.. مهم همراهی  این همه ادم توی  اون ۴ ساعت هست .. 

 

من برای  همه کسانی که توی  این کار شرکت می کنند  و برای همه بندگان خدا این ها رو میخوام:

1-     از  خدا میخوام اونچه از خیر و خوبی و بر کت  که به ذهن ما نمیرسه یا میرسه و برای  همه خوبان و نیکان از روز  ازل تا  روز ابد در  نظر  گرفته برای ما هم مقدر   کنه..برای  ما یعنی  همه ادم ها..همه ..حتی  رفتگان

2-      از خدا میخوام به بزرگی این  شب های  بزرگ  بهمون نشون بده که همیشه دست ما توی  دست هاشه ..گاهی یک فشاری  از  محبت تا یادمون بیاد دستمون رها شده نیست ..یک اشارتی ..یک لطفی ..یک نشانه ای که بیشتر ببینیم و دلمون روشن تر بشه ...

3-     از  خدا اونچه به صلاح ما و همه بندگانش  هست از  سلامتی ..تا برکت و رزق حلال و روزی  گشاده و  دستگیری  زیر دستان و  حرمت و اعتبار و ابرو و  دل بزرگ و  سینه  پاک و بی کینه و بی الایش  میخوام

4-     از خدا میخوام  اونقدر  از  این کائنات بزرگ و سرشار  از ثروت نصیب ما کنه که خودمون هم باورمون نشه..به کوچکی  ارزوهای ما نگاه نکنه..به بزرگی  کرم و محبت خودش  بهمون بده ..از  خیر و برکتی که توی  دنیا  و همه کائنات موج میزنه

5-     از خدا میخوام بهمون فرصت بده اگر از  کسی  دلخوریم..اگر  دل کسی رو شکندیم..اگر  ندونسته لقمه شبهه دار تو زندگیمون اومده..اگر  گناهی  کردیم و حق الناسی روی  گردنمنه ..اگر بیحرمتی  کردیم و حریمی رو شکوندیم..اگر  چیزی  گفتیم و دلی رو به درد اوردیم..اگر  گاهی دور شدیم ازش ..بهمون فرصت جبران بده..بهمون فرصت توبه بده..برمون گردونه دوباره توی  اغوش  مهربون و امن خودش ..

6-     از خدا میخوام بچه هامون...این گل هایی که دست ما امانتن رو حفظ  کنه خودش و روزی که خواست  هر  امانتی  رو بگیره اگر زنده بودیم صبوری و  پذیرش مشیت اون و اگر  نبودیم دعای  خیرمون رو بدرقه راه اون امانت کنه ..

7-     از خدا میخوام زندگی  مون سالم و پاک باشه..دلمون پیش یک نفر باشه .. دستامون..چشمامون... به خودمون و دست های  همراه زندگیمون دروغ نگند ..فکرهای  وسوسه انگیز توی  دلمون نیاد ..دور  باشیم از  شیطون و نزدیک باشیم به دنیای پاک و بزرگ اراده  خوب و ایمانی قوی

8-     از خدا میخوام تو دلمون بندازه اگر سست بودیم توی  تشکر ازش ..توی قدرشناسی ..توی  نماز ..یاد اوری  نعمت هاش ..بهمو ن اراده خلل ناپذیر بده..بهمون شیرینی یادش رو بده...بهمون باز شدن گره های زندگیمون با تمیرین روی  مرتب به یاد اون بودن رو هدیه بده...

9-     از خدا میخوام مریض هامون رو ..همه ادم هایی که از  درد رنج می کشند رو صبوری وسلامتی بده..گاهی  دردها لازمند برای ما..اگر طاقتش رو نداریم از راه های  راحت تر ما رو امتحان کنه..کاری کنه اخرش تجدید نشیم..به اندازه وسع و توانمون صبوری بخواد از ما..اگر  دردی هم داد درمانش رو بده..اگر  بیماری داد  قدر  عافیتش رو ه مبده..با چیزهای سخت امتحانمون نکنه..

10-از خدا میخوام این شب های بزرگ و لبریز از برکت ونعمت یادمون بندازه چقدر در  مقابل این دنیا ..اسمان ها وزمین ما کوچیک و ناتوانیم..مغرور نشیم به دو تا کلمه ای که یادگرفتیم و دور  نشیم ازش وباد غرور نپیچه توی  وجودمون و گرد باد بشه و همه خوبی هامون رو با خودش ببره..

11-از  خدا میخوام اگر بعضی هامون با لباس  کثیف و پاره اومدیم توی  مهمونیش و رومون نمیشه بریم جلو...بیاد و یک دست لباس  پاکیزه از اراده و  توبه تنمون کنه و دستمون رو بگیره و ببره سر سفره و با دست های  خودش برامون لقمه بگیره و ما دیگه شرممون نیاد از اون همه کثیفی و دور بودن از شان صاحب  مجلس ..

12-از خدا برای  همه ادم هایی که ستاره این شب ها می شند با خوندن این  کتاب  زندگی  معرفت ودرک اون رو میخوام..دونستن اینکه راه هایی دیگه ای هم هست برای رسیدن به خدا ولی  شاید اسفالت نباشه..شاید  دور  زدن اضافی باشه ..شاید  به بیراهه بره..شاید اب و ابادی  نباشه توی  راه و تلف  بشیم..شاید  امنیت نباشه و راهزن همون یک ذره ایمان و اعتقادمون رو هم ببره با خودش ..از خدا میخوام توی راه مستقیم همه مون رو هدایت کنه

13-از خدا میخوام اروزهایی که به نفع ما نیست رئ براورده نکنه و به لابه و زاری  ما توجه نکنه..اونچه به صلاح ماست پیش بیاد ..هر چند حکمتش رو سال ها بعد بفهمیم..

14-از خدا میخوام ردای  نورانیش رو باز کنه..هممون رو مثل مادری که نوزادش رو بغل میکنه با مهر در  اغوش بگیره... و دست نوازش روی سر هممون بکشه و روزی که اعمال و کرده ها میاد جلوی  نظر و اشکار  میشه اون هایی ک همیشه قایم میکردیم رومون سفید و  دلمون اروم و دست هامون پاک پاک باشه..

15-از خدا میخوام دلمون از  نفرت خالی و از  عشق  به همه ادم ها پر باشه ..جایی  نمونه سیاه توی  دلمون..هر کس بدی  کرده بهمون رو ببخشیم و براش  ارزوی خیر  کنیم..هر کس بد ما رو گفت خوبیش رو بگیم و به خدا بسپاریم..بهترین قاضی  خودش هست ..

 من همین دعاها رو بلدم..بیشترش  میشه تکرار ..هر چی  اومد توی  ذهنتون لطفا برای  همه خیر و خوبی  بخواهید.برای براورد هشدن  حاجات و ارزوهایی همتون به شرط اینکه به صلاح  ما باشند و خیر و برکت برای دیگران باهاش  همراه باشه دعا میکنم..

منتظرتون هستم. 

 

پی نوشت :

لطفا اجازه بدید جزء رو خودم تعیین کنم..اینطوری  به تریتیب ارسال کامنت ها میتونم  برای هر کس  جزء خاصی رو در  نظر  بگیرم...اشتیاق دارم ببینم چند دور  میتونیم بکنیم.. 

 لطفا با اسم های  مشخص کامنت بذارید..نگید سارا چون بعدا خیلی  سارا ممکنه باشه .. از  فامیلی یا لقب  یا یک چیز خاص استفاده کنید. 

هر وقتت تونستید چه قبل از این زمان و چه بعدش  در  این همراهی شرکت کنید ..تعیین زمان برای  وحدت دعاها وتقویت اون و فرستادنش به سمت خدای  شبهای  قدر  هست ..انرژی  دسته جمعی  دعا رو باور  دارم.. 

کامنت ها رو بخونید..ممکنه خیلی ها التماس  دعای  مخصوص داشته باشند ..برای هم دعا کنیم..یادداشت کنید و موقع ختم اون جزء به یاد  افراد باشید ..  

 

  این هدیه رو به امام زمان تقدیم میکنم..از طرف خودم و همه شماها

دلم میخواد بتونیم دل اینشون  رو شاد کنیم.. 

و تقدیر زیبایی برامون امضا بشه اون شب..  

 

ستاره های قدر ..  

 

  دور اول و دوم

 

ردیف

شماره جز مورد نظر

تلاوت کننده

1

جز اول قران

 صمیم   + سیمین (دور دوم)

2

جز دوم قران

 رهگذر + بهاره

3

جز سوم قران

ندا مامان آوا+ سما a

4

جز چهارم قران

مهر + محدثه

5

جز پنجم قران

مینا آنلاین+ اعظم از اصفهان

6

جز ششم قران

فرزانه تهران + ستاره همه روزها

7

جز هفتم قران

مریم د.ب.  + مبتدی

8

جز هشتم قران

درسا طاهری + مامان پرهام

9

جز نهم قران

گل دختر +آذر شمال

10

جز دهم قران

مینا ازرشت + محدثه ن

11

جز یازدهم قران

 سونیا +سماء

12

جز دوازدهم  قران

ربابه جون +فرناز نیمه راه

13

جز سیزدهم قران

 دنیا خانوم ۲۰۰۰+ مریم فرا

14

جز ا چهاردهم  قران

 مریم دوست دنیا + مریم دختر حوا

15

جز  پانزدهم قران

 فرشته کوچولو +مهسا و بهزاد

16

جز ا شانزدهم قران

همشهری  خاموش+محدثه انتظار شیرین

17

جز  هفدهم  قران

ملودی + فنجون 

ردیف

شماره جز مورد نظر

تلاوت کننده

18

جز هجدهم  قران

فاطمه م +بهار آ

19

جز نوزدهم قران

سوسن + می می  خوشبخت

20

جزء بیستم قران

مارال +masoumeh

21

جزء بیست و یکم قران

 مامان طاها  +آنیما

22

جزء بیست و دوم قران

 یک عدد جوجه+ شیرین مامان حوریا

23

جزء  بیست و سوم قران

سعیده بانوی  خرداد+ مریم جاست این تایم

24

جزء بیست و چهارم قران

مریم خانومی + نداش

25

جزء بیست و پنجم قران

خانوم مهربون  + علی  همسر  صمیم

26

جزء بیست و ششم قران

مائده + سمیه

27

جزء بیست و  هفتم قران

طیبه+ لیلا ک

28

جزء بیست و هشتم قران

مهتاب+ میترا مامان حسنا

29

جزء بیست و نهم قران

رضوان  + دختر بزرگه

30

جزء سی ام قران

مادر خانومی+هما +  maryam

 

 

  سومین   و چهارمین و پنجمین دور تلاوت قرآن:  

 

لطفا هر  کدوم یک جزء جداگانه بخونید  .تکرارها یعنی  به  دورهای  دوم یا سوم   یا بیشتر رسیدیم..

   

جزء 1  :     رزی                        ریحانه آ آ              دلارام ن.ف.

جزء 2 :      آوای بهار                    تیرداد                   نرگسی

جزء 3  :     مامی عاطفه               لاله  ر               ورونیکا

جزء 4 :      صوری  +هدی  اهسته و ارام  + ژینوش

جزء 5 :       نرگس خاتون   +فاطمه ص  + شهرام

جزء 6 :       آرزو هژبر   +  دنیا و آرا   +  ناهید ب

جزء 7          رعنا   + حنا شریف  + شیدا پرنسس شرقی

جزء  8          آب  معدنی  + فرشته س + فائزه ن

جزء 9           آرزو (زندگی  زیباست)  + محیا   + mahva 

جزء 10          پیراشکی عشق  + نرگس nm +  پدیده

جزء 11          صدف مامان رادوین    +  دوست مشهدی +  عادله

جزء 12           نیوشا  + ماریا م از کرمانشاه  + نازلی

جزء 13         شیده قطره های الماس  + somy +  ستوده

جزء 14         گل مریم  +ریحان بام سبز لاهیجان  +  هد هد

جزء 15          آیلار  کرمانشاه  + صدای بی صدا  + شاپرک دل

جزء 16          مامان ارتمیس  + مریم توپولی + مهزاد

جزء 17           دیبا  + فروغ و علی  + هاجر@

جزء 18           نفس در  قفس + تنفس اسمان م   + پر پر

جزء 19            هستی شمال  + هدیه ارتادیان  + نوای  وبلاگ

جزء 20              سراب  + باران من و مانی  + آفرین 55

جزء 21               غزال  زندگی دوست داشتنی + صدف  ( همراهانش  جزء های 22 و 23)+یک زن

جزء 22            مریم خوب + همراهان صدف  + ترنه 60

جزء 23             زی زی + همراهان صدف   + سها   س

جزء 24              دردونه  +نرگس  پیکاری    + مانای بی قرار

جزء 25              نگار . ش.  زهره مامان آویسا  + آزی  54

جزء 26              سی سی  + زهره مامان آویسا  +  no one

جزء 27              بیطرف + زهره مامان آویسا  + ثمین م

جزء 28               یه دوست یزد + کلوپاترا هشتم  + نهال م

جزء 29               ادیبی + لیلیوم  + یاقوت سرخ

جزء 30                شیرین+ راما+ بانوی  اردیبهشت 

 

  

شروع ششمین دور  تلاوت قرآن کریم  

 

x                                    جزء اول  

نازنین مریم                      جزء دوم  

مرسده                            جزء سوم  

لاله عشق ابدی                جزء چهارم  

شالی                             جزء  پنجم   

مهدیه از کرمان                  جزء  ششم 

یه دوست از یزد ( دومین بار)        جزء هفتم 

آیدا  ع                              جزء هشتم 

پری  مامان کیان                 جزء نهم 

همسر  پری (پدر  کیان)       جزء دهم  

اذر کوچه دوستی                 جزء  یازدهم 

سمیه مامان احسان             جزء دوازدهم 

ازاده                                    جزء سیزدهم 

مرضیه و بابک                        جزء چهاردهم  

خانم داداش  ترنه                    جزء  پانزدهم   

ازاده مامان محمد علی                 جزء  شانزدهم  

نگاه مبهم                                    جزء  هفدهم 

مینا شفیق                                        جزء  هجدهم 

شمسی خانوم                                   جزء نوزدهم  

 

به   اسم اخرین کامنت گذار  دقت کنید ..اگر  اسمش  اینجا نبود یعنی من هنوز  تایید نکردم کامنت ها رو .. 

شب   مهمونی  هستم. عصر اگر فرصت شد دوباره میام واسامی  متقاضیان  جدید رو با جزء مورد نظر  میذارم اینجا..  اگر  احیانا کسی  دیگه دسترسی به نت نداره ونمیتونه منتظر تایید کامنتش باشه  همون شب  سوم قدر  ساعت ۱۰ تا  ۱۲ شب  جزء سی ام  رو بخونه با ما..منتظر  همتون هستم 

 

ادامه اسامی:  ( اضافه شده  به تاریخ دوشنبه ۳۱ مرداد)

  

ندا                                               جزء بیستم

فاطمه محتشم                             جزء بیست و یکم

مرضیه مامان باران                        جزء بیست و دوم

زهرا دال                                     جزء بیست و سوم

نیلوفر                                         جزء بیست و چهارم

دوست مشهدی  (بار دوم)            جزء بیست و پنجم

اسکارلت                                    جزء بیست و ششم

مریم مامان رایا                             جزء بیست و هفتم

هدیه                                          جزء بیست و هشتم

ستاره الف                                    جزء بیست و نهم

سمیرا                                             جزء سی ام

سارا   بیا دنیا بسازیم                           جزء سی ام  

شروع هفتیمن دور  تلاوت قران (همون  شب)  

بچه ها با همراهی  همه شما ما اون شب  انشااله هفت بار  شاید هم بیشتر قران رو با هم دور  می کنیم.. ممنونم از  همراهی تون ..حس خیلی خوبی هست ..  

 

 لیلا مامان سارا                               جزء اول

 قزن قلفی                                      جزء دوم

امیر  حسین 114                              جزء سوم

صبا از بوشهر                                   جزء چهارم

 زمانه  خواهر صبا                             جزء پنجم

 دوست ترنه                                    جزء ششم

 مارال  ( بار دوم)                             جزء هفتم

 مامان اهورا                     جزء هشتم  (برای سلاممتی  پسر 4 ساله اش  اهورا همه دعا کنیم. )

خاله اهورا                            جزء نهم

تولدی  دیگر                          جزء دهم

همراهان نرگس                     جزء یازدهم

همراهان نرگس                      جزء دوازدهم

 زیبای  خفته                          جزء سیزدهم

شوکا اهوی   وحشی               جزء چهاردهم

 مامام سینا  و آیه                    جزء پانزدهم

 سوگلی  بابا بزرگ                     جزء شانزدهم

 ناهید ب                                  جزء هفدهم (  تو تکرار  خواسته بودی ..درسته؟)

ازاده خاله ایلین و اوین                  جزء هجدهم

یاسمن از لندن                            جزء نوزدهم

 همراز                                      جزء بیستم

Monix                                       جزء بیست و یکم

مامان نیکان                                 جزء بیست و دوم        

مسعود  آقا  همسر ملودی                    جزء بیست و سوم   

 

استوا خاتون                                   جزء بیست و چهارم 

ریحونک بلا                                      جزء بیست و پنجم 

شوکا اهوی  وحشی  (دوباره )             جزء بیست و ششم  

 ر ه ا                                               جزء بیست و هفتم 

هانیه کیان                                         جزء بیست و هشتم 

~ مریم ~                                           جزء بیست و نهم 

آراسا                                                 جزء سی ام   

 

 

هشتمین دور  قران  در  شب   قدر سوم  

 

نیلی                                                جزء اول 

 فاطمه ساکن کانادا                              جزء دوم 

ماه پیشانو جان                                     جزء سوم 

فاطمه الف                                              جزء چهارم 

مگنولیا                                                   جزء پنجم 

 آزاده مامان ماهان                                    جزء ششم  

 

 

 

ندا مامان نهال                                       جزء هفتم 

نفس                                                   جزء هشتم  از  دور  هشتم

عسل                                                   جزء نهم 

ثنا                                                        جزء دهم 

یک  فنجان ارامش  داغ                               جزء یازدهم  

بانو (عیش مدام)                                      جزء دوازدهم  

salimeh                                                  جزء سیزدهم 

 م.پ                                                     جزء چهاردهم 

سارا شین                                               جزء پانزدهم 

سحر  از  جزیره                                           جزء  شانزدهم 

بهنوش ب                                                   جزء هفدهم  

 دخملی                                                      جزء هجدهم 

ساره و همسرش                                            جزء نوزدهم 

مامان ساره                                                       جزء بیستم 

مریمی                                                              جزء بیست و یکم 

مریم و علی                                                           جزء بیست و دوم  

رز ابی                                                                      جزء بیست و سوم 

مامان تربچه                                                                جزء بیست و چهارم 

نیلوفر  niluk                                                               جزء بیست و پنجم 

 الهام مام                                                                          جزء بیست و ششم 

 نازنین زنگ تفریح                                                                  جزء بیست و هفتم  

یلدا 1866                                                                                جزء بیست و هشتم 

خواهر یلدا                                                                                  جزء بیست و نهم  

maryam                                                                                      جزء  سی ام  

 

 

نهمین دور  تلاوت قران در  همان شب  

  

 الهه + رنگین کمان                                         جزء اول  

ساره                                                              جزء دوم 

خانم داداش  صمیم                                             جزء سوم  

anima                                                               جزء چهارم

رضا همسر  رضوان                                                  جزء پنجم

عسل                                                                    جزء ششم

 فایزه                                                                      جزء هفتم

 معصومه                                                                    جزء  هشتم 

سیما ماما نیکان                                                           جزء نهم 

حکیمه                                                                         جزء دهم 

صحرا ۸۷                                                                         جزء یازدهم     

فریبا از ایران                                                                       جزء دوازدهم 

مینا bavaria                                                                        جزء سیزدهم  

 

بچه ها  من احتمالا تا ظهر  فقط  میتونم کامنتها رو ببینم. عصر و شب  ا مکانش رو ندارم.. اگر  کسی  متقاضی بود  لطفا خودش   جزء  چهارده  و بعد از اون رو انتخاب  کنه ..اگر  هم دوست داشت جزء 30 رو بخونه.فقط به من بگید کدوم جزء رو میخونید  تا اسمتون رو توی  ادامه لیست بذارم.. دوست دارم این لیست کامل ثبت بشه واسم همه اون هایی که شرکت کردند رو نمایش بده.. 

ممنونم از  همتون 

 تا یکساعت دیگه ( تاساعت 13 ) هنوز  هستم.  

 

 ادامه اسامی:

 

راشنو                                                                       جزء چهاردهم  

سحرگاهی                                                                  جزء پانزدهم  

ماهنوش                                                                        جزء شانزدهم  

 

 

 دارم می رم.. 

امشب  متظرتون هستم 

 

برای همه  دوستان دعا کنید ..من رو خیلی  ویژه!!! 

مرسی  از  همگی

             

 

دوستانی که  همراهی کردند: 

لیلا سلیمی              نصف  یک جزء  

 عقربه                     جزء  هفدهم  

 مهسا ماه شاین         سوره یس و واقعه   

تداعی                                    جزء هفدهم 

 مهرداد   

 

 

 برای  این همه حس خوبی که به من دادید از  همه ممنونم.

فتو نامه!

یک اقایی بود از  مایه دارهای  خوب  مشهد  که توی  ایامی  خاص  فکر  کنم محرم بوده هر شب شام نذری  میداد و هر  کسی  میتونسته بیاد و  از مجلس  بهره ببره..خیلی هم آدم متدین و  دست و دلبازی بود. این  بنده خدا یک شب  فامیل های   خودش رو خونوادگی  دعوت کرد و در رو روی  مردم بست و گفت اجازه بدید امشب  مهمون خصوصی دارم..ملت هم  زدند شیشه های  خونه رو پایین اوردن..این اتفاق  تو  مشهد و تو منطقه کوهسنگی  سال ها قبل اتفاق  افتاده بود  و صاحبخونه دیگه هیچ وقت حتی به یک نفر  هم غذای  نذری  نداد ..کم  مونده بود کتک هم بخوره خودش .. ملت اونقدر  عصبانی  شده  بودند و میگفتند به چه حقی  دررو روی  ما بسته و  فامیل های  شکم گنده و  سیر خودش رو دعوت کرده و گفته کسی  دیگه ای  نیاد  که حد نداره ..خشم  اون ها کاملا منطقی بود..چون اون آقا حق  نداشته  وقتی یک بار به همه ملت این امتیاز رو داد که بیان  و از سفره بهره ببرند  دبه در بیاره و  چشم های  منتظر رو  منتظر  تر بذاره و  اصلا به چه حقی  خواص و دوستان خصوصیش رو دعوت کرده آیا؟!!!!
 
 بخش اول این ماجرا واقعی  هست . همونطور که گفتم این آقا ساکن کوهسنگی هستند والان متنفر  از  هر  چی   سفره نذری و احترام به مردم و  این حرف ها.. بخش  دوم و  تایید  کار  مردم رو  میذارم به عهده خود شما..به نظرتون مردم حق  داشتند چون امید بسته بودند به اون خونه حالا به قیمت  آسیب رسوندن به صاحبخونه حق  مسلم شون رو از  حلق اون در بیارند؟ مردم حق داشتند چون   این اقا بر خلاف رسم مشهدی ها که دلشون  فقط  رضا میده شله رو نذر کنن نه پلو خورشت رو..بیان و از  این امیتاز بهره ببرند و بعد هم بگند غلط  کردی دادی  به بقیه ..نه ما؟!!!
این هم شده حکایت ما وعکس  گذاشتنمون..یکی دو بار که عکس از  خودم و  پسرک گذاشتم بدون رمز و هر  کی  یالله گفت  گفتیم بفرمایید خوش  اومدید و هر  کی هم سرش رو انداخت پایین و یک تشکر هم نکرد باز هم گفتیم خوش  اومدین.بعد یک شب  تصمیم گرفتم بگم میخوام عکس بذارم..هیچ ایده ای  نداشتم..حتی مونده بودم چی بذارم..فکرم حتی تا عکس های  6 سالگی  مامانم در  حایی که داره ملچ ملوچ  پستونک میخوره هم رفت ..ولی یک دفعه یک چیزی  جرقه زد توی  کله ام..گفتم بذار ببینم این ادم های  خوب  و اهالی  محل چقدر به من اعتماد دارند..همش  حرفه   و  تا وقتی  این سفره که نون و پنیر ساده ای  توش هست روشون بازه با من خوبند ؟  یا نه ..اهل اعتماد  اند و  میشه روشون حساب  کرد..
شرط و شروط  هام رو گذاشتم... یک چیزی رو دلم میخواد بگم ولی  حمل بر  غرور نکنید .. ببینیند من خیلی   عکس و پوزیشن و مدل عکاسی  دیدم توی  سایت های  عکاسی ..مثل همه شماها که کلی  مدل های  زیبا و خوب  دیدید و عکس من لنگ می اندازه پیش  همشون..ولی  چرا عکس  من براتون جالب اومد؟ چرا  دوست داشتید ببینید ؟ چرا کنجکاو بودید؟  چون  من رو می شناختید..زندگی ام رو میدونستید.. با من و  روزهایی که تعریف  کرده بودم آشنا بودید ..با دیدن عکسم کلی  خاطره از  من  اومد جلوی  ذهنتون که سعی  کرد تطبیق  کنه با عکس  مقابل چشمتون..ولی   چرا اون مدل های  زیبای  عکاسی  با فشن برامون  عادی  هست ؟ چون اون ادم رو نمی شناسیم..چون نمیدونیم در  فلان موقعیت این آدم چکار  کرده؟  چون خونواده و  اخلاق ها و رفتارهاش رو اصلا خبر  نداریم.. یک ادمی  هست مثل بقیه.. حالا میخوام بگم   دیدن  عکس خیلی  معمولی  من با ددین عکس شماها خیلی فرق داره..من با دیدن خیلی  از  عکس ها با اینکه زیبا و  جذاب  بودند  حس  خاصی  نداشتم..اون ادم ها رو نمی شناختم..برام مثل دیدن عکس  ادم ها تو فیسبوک بود ..نه ادم هایی که  باهاشون زندگی کردم بلکه ادم های  دوست دوست دوستان من...پس عکس  خواستن من برای  این نبود که یک مجموعه داشته باشم و هی  نگاشون کنم و هی  کیف  کنم و قاه قاه بخندم... آقا جان من اگه شماها رو ببینم و بر فرض  محال دو روز  دیگه هم یادم باشه این عکس  کی بوده و اسم طرف  چی بوده( تازه بااین خوش بینی که اطلاعات هم واقعی  باشند) اونوقت چی  میاد توی  ذهنم؟  هیچی از شماها ندارم که با اون عکس  تطبیق بدم و خوش خوشانم بشه ..ولی  اگه من  رو حتی یک نفر  از دنیای واقعی  بشناسه  کل این وبلاگ و خاطرات خنده دار و گاه آبرو ریزی و تعریف هام از  خونواده ام و  خودم و بقیه میاد تو ذهنش ..یعنی  اگه یک روز  من یک مصاحبه تلویزیونی  داشته باشم!! یا مثلا کتابم چاپ بشه شماها همتون میتونید بگید  اه بابا ین یارو رو اینجوری  نگاه نکن...ما این خانمه رو می شناسیم و تا شماره شناسنامه بابای من هم که  شکر  خدا اینجا هست!! ولی  من چی  میدونم از  همه اون هایی که عکس  دادند؟
یک نفر  گفت  چه هدفی  پشت این خواسته مسخره هست؟  چرا  تو عکس ما رو با ایمیل داری و همیشه سیو شده هست  ولی  ما یک لینک داریم که ممکنه برداری و دیگه دسترسی  نداشته باشیم..؟ عزیز من. ایا عکس  من رمز  داشت؟ ایا قابل سیو شدن  نبود؟ چطور  من به شما اعتماد کردم دفعات قبل و همین که ازتون خواستم عکس رو سیو نکنید برام کافی بود ولی شما به این همه چیز  دارید فکر  می کنید ..؟ فقط چون منافع خودتون  رو به دنبال داره؟!!! گفتید  شرایط  مساوی  این بود که تو عکس  بذاری تو وبلاگ و عکس  بقیه رو هم تو وبلاگ خودشون ببینی نه با ایمیل..خب  تکلیف  اون هایی که وبلاگ ندارند چی  میشه ؟ توقع ندارید  اجازه بدم عکسم رو هر کسی که حتی  ایمیل هم نداره ببینه..من رمز رو به هر کسی که میل داد و عکس فرستاد دادم.. مشخصات ونام افراد  در  خیلی از  میل هایی که بهم رسید در  حد یک حرف  بود..یعنی من حتی  نمیدونستم این عکس  کی  هست ..بعد ناراحت شدید که چرا گفتم عکس ها  چادر  چاقچوری  هست؟ ب لحاف و تشک پوشونده شدهن آدم های توی  عکس !!!! عزیز من اصلا گیرم  عکس   مینی  بدین به من..چه توفیری داشت برام؟ ولی  بدم اومد که طرف  عکس  داده نشسته روی  سبزه ها و  افتاب  هم از  پشت تابیده  روش و کل عکس  سوخته و سیاهه و فقط  یک کله با بدن دیده میشه..یا عکس  دادن که دو تا ابروی  خالی  دیده میشه ..یا نصف  یک صورت ..یا یک عکس  که همه صورت خط  خطی شده و پوشونده شده..یا مقنعه تا زیر  چون طرف  اومده پایین؟ مگه استخدام حرا ست میخواستید بشید !!!؟  من از  این بی اعتمادی ها و این که رک و راست نگفتن یک عده که ما عکس  نمی دیم بدم اومد..یعنی برای  خودشون این عکس  دادن   زشته..بده ..آسیب  اجتماعی  داره...بی اعتماد ی هست ..جامعه خرابه ..ولی به من که میرسه بدو بدو دنبال رمز  هستند..این عکس هایی که من گذاشتم  اصلا برام مهم نبود اگر  بدون رمز  هم  می گذاشتم فقط  خواستم بعضی  چیزها رو بفهم مکه فهمیدم..یعنی  دور  از  انتظارم هم بود... تعداد دوستانی که من می شناسمشون یا تلفنی و ایمیلی با هم در  تماسیم به 5 نفر  هم نمیرسه توی  محیط  اینجا...تازه اگر  هم رو هم ببینیم فکر  نکنم راحت بتتونیم هم رو بشناسیم ..این کجاش  سوختن داره که طرف  میگه خب  عکست رو برای  همون ها ایمیل کن  و اینقدر  بساط راه ننداز! نه عزیزم..گشتاپو بازی و  جاسوس  بازی  نبود..یک سنجش  خیلی  خیلی  کوچولو و ساده بود..
گفتید  چرا  یک عکس رو برداشتی قبل از  این که به همه رمز بدی ؟  چرا شرایط  رو یکسان نکردی برای  همه...چون بدم اومد ازکار  اون عده که عکس های  اونطوری  دادند..چون تصورم این بود که  اون  عده ( نه همه ) میدونند  برای من اعتماد کردن کار راحتی هست و  به همه خوش بینم مگر  خلافش  ثابت بشه ..چون دو رو بازی  دیدم از  بعضی ها... حالا این وسط  عده ای بودند که حتی  عکس  عروسیشون رو فرستاده بودند..عکس  خونوادگی رو ..عکس با بچه هاشون  رو ..عکس هایی که من شاید برای  کسی  نفرستم ولی  اون ها فرستادند و توضیح دادند که ما توی  این چند سال از تو شناخت داشتیم و امیدواریم این اعتماد  و حفظ  این عکس ها دو طرفه باشه..حساب  اون ها جداست.. حساب  اون هایی که همون اول گفتند ما که  عکس  نمیدیم ولی  تو اگر  دلت خواست رمز بده ( که ندادم ) و  رک موضع خودشون رو بیان کردند هم جداست..احترام  قایل هستم براشون  ...حساب  اون هایی هم که واقعا فرصت نداشتند توی  وقت کم عکس  خوب  ارسال کنند و به عکس  پرسنلی  اکتفا کردند هم جداست. حساب  اون هایی که وبلاگشون رو با رمز  بهم معرفی  کردند هم جداست.اون ها همه نشون دادند به من احترام میذارند..نشون دادند میشه بهشون بارها و بارها اعتماد کرد.. من تک تک عکس ها رو نگاه کردم..برای  خیلی ها  در  کنار  ارسال رمز  نظرم رو هم گفتم..حدودا 200 نفر رمز رو دریافت کردند ولی  چرا بازدید اون پست  به بالای  1000 رسید؟  چند بار  مگه رفتید  دیدید عکس ها رو ؟  از  کجا رمز  رو اوردن بقیه ؟ این بود جواب  اعتماد من که برن یک عده به دختر خاله های  مجازیشون هم رمز  بدن؟ باز هم مهم نبود این دیدن  عکس ولی نفس کار زشت بود..شد عینا دلخوری  که مهسا مامان ملودی  داشت برای  پست های  خصوصیش ..من موضوع خیلی خصوصی رو نشون همه ندادم ولی  منصفانه نبود که یک عده عکس  واضح من و همسرم و پسرم رو ببینند و من هیچی  ازشون ندونم...حتی  هوین نیمه واقعشون  رو ...
گفتید صمیم خانوم! ما به راحتی  میتونیم عکس  از جای  دیگه بردازیم و به اسم خودمون برات بفرستیم ..آفرین! خب  به ذهن  کوچولوی  من این ها هم رسید وقتی  میخواستم رمز بدم..ولی باز  هم دلم خواست چیزی  اعتمادم رو خراب نکنه..نذاشتم این وسوسه ها بیاد ذهنیتم از  بچهه ای  خواننده این جا  رو  تحت تاثیر قرار بده..شما به خودت و اون چند نفری که با اعتماد کامل عکس  خصوصی یا  عروسی  دادن نگاه نکن..نمی دونی که چه خبر بود توی میل باکس من.. چقدر  ادم های  سخیف  پیغام دادند ..چقدر  آرسن لوپن بازی  ها شد فکر  کردند من نمی فهمم ..بابا یک نفر  اومده بود عکس یک هنرپیشه عرب رو گذاشته میگه این منم تو عروسی  پسر  خالم!!! اصلا عکس  تابلو بود ها...خیلی زیاد ... یک کوچولو آرم  تبلیغاتی  بغل عکس  پیدا بود که خوب  کراپ نشده بود و جا مونده بود..نکنید این کارها رو...من ممکنه باز هم بخوام عکس  بذارم..ولی  دیگه متوجه  خیلی  چیزها شدم...اونوقت دیگه رمزی  که  نمیذارم که شونصد تا ایمیل جواب بدم..  ..یک هاله نور!!!  میذارم میگم این منم تو طلوع آفتاب تو کیش!!!!
حالا از  این حرف ها بگذریم هنوز  هم از  گذاشتن عکس  پشیمون نیستم..فقط  از  اون همه آدم   ده نفر  کمی  بشتر  شاید  نظرشون رو گفتند..بقیه  چی؟ من منتظرم ها!!  همین پست کامنت بذارید..یک چیز  جالب هم بگم یک کم بخندیم..از  روزی که عکس  گذاشتم  سه تا لیوان کریستال شکست که یکیش  افتاد صاف روی  کله ام و بعد روی  زمین و خورد شد و من حتی  دردم هم نگرفت ( آبجی  ارنولد اینا) ..یک بار  سوپ داغ ریخت روی دستم  که تا سقف  آشپزخونه پریدم بالا  و با مغز رفتم رو اوپن و همون جا اذون گفتند و من افطار  کردم! و یکی دو بار  هم شوهره ( همون که همه گفتند چه مهربونه این اقاهه)!!  میخواست بگی  نگی  یک کم طلاقم بده نمیدونم سر  چی  چی!! خرما با چایی نبرده بودم یا پنیرش  کم نمک  بود سر سفره!! بعد گفتم اههه خوب شد اون عکس  سه نفری رو برداشتم ها..وگرنه خونه بغلی روی  خونه ما میریخت و سه تایی  زیر آوار  می موندیم  و می رفتیم تا 4 و نیم کیلومتری  بهشت!!!! ( اه اه از  این سریال های  لوس ) خلاصه که  در  کنار  همه این ها فهمیدم که بعععععععععععله چه خبره ..توی  ذهن اکثر  ادم های  اینجا من یک خانوم چاققققققققق گنده بودم که چهل رو راحت داشتم و شکسته تر بودم!! و اینکه علی  بیچاره  هم انگار  عکسش  خیلی  خوشگل افتاده!!  واییییییییییی یک نظر  داشتم از یکی که خیلی دوستش د ارم  اینقد ر این آدم راحت و بامزه است گفت اوههههه چه دماغی  داره این شوهرت..شوکه شدم صممیم!!!! یکی باید من رو از رو زمین برمیداشت یعنی  بعد از خوندن نظرش ..
 
نکته آخر  اینکه ناراحت نباشید..من نه اونقدر  خوشگلم که الان  چشم بخورم از  این عکس  گذاشتن نه اونقدر  عکس هام شبیه هم هستند که شماها تشخص  بدید من همون قبلی ام..حالا چندتا عکس که گذاشتم و شماها پرسیدید صمیم  این ها کی ان و من گفتم خودمم و شماها پشت مانیتور سکته ناقص  کردید  ( دور  از جونتون) معلوم میشه ..
یک چیز دیگه هم  اینکه به مدد  این عکس ها یک عده  بلاخره باور  کردند من همیشه شلنگ تخته نمی اندازم وقتی راه میرم یا حر ف میزنم یا  نفس  میکشم..باور  کنید من  بیرون از خونه  ادم خیلی  جدی ای  هستم مثل همونی که توی  عکس ها دیدید ..کسانی که اولین بار  من رو میبینند باورشون نمیشه من میتونم اینطوری که اینجا هستم (بخشی از   شخصیتم که فوق العاده طنز  و خل مدنگ هست!!)  باشم . به قول  یکی  از بچه ها  همچین  ( قاسمی!) هستم..این دوستمون میگفت یک عمه داره ( یا خاله) که هر  وقت میخواسته شوهرش رو صدا کنه سرش رو میبرده عقب و با غرور و جذبه داد میزده قاسمییییییییی!!!! الهیییییی ! چقدر  خندیدم من ...
خلاصه  اون هایی هم که اومدن و گفتم اه اه مگه  چه تحفه ای بودی که اینهمه همه  رو دق  دادی .برو بمیر با این عکس هات..اون هایی که  خیلی از م ن بدشون اومد و  اون هایی  هم که به نظرشون من یک آدم  مغرور لاف زن هستم.. ..برای  همشون ارزوهای  خوب  میکنم و امیدوارم دلشون بزرگ تر و حس هاشون قشنگ تر بشه توی زندگی ..
پرونده پست عکس هم بسته شد .
والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته
 سیده صمیم (واقعی)  دماغ عملی  گونه کاشته! (شوخی)

جوابیه روابط عمومی!

 فقط به ایمیل های  تقا ضای  رمز که   تا ظهر  یکشنبه (ساعت ۱۲ )   به دست من برسند  پاسخ میدم. 

بعدش میخوام جمع بندی رو بنویسم براتون. 

 

 خواهش  میکنم  بعد از  ساعت ۱۲میل ندید .من هنوز  باکسم خالی  نشده و دائم داره اضافه میشه بهش .فرصت نمیکنم.ممنون میشم این خواسته رو در  نظر  ببگرید.چون باید به یک چیزهایی دقت کنم. 

 

سلام دوباره  

ببخشید  یادم رفت در مورد پست رمز  دار چند نکته رو بگم  

سه گروه هستند اینجا : 

 

1- دوستان نزدیک من  

رمز رو برای  کسانی که میشناسم و مدت هاست دوستیم خودم میفرستم. یعنی  این ادم ها کسانی  هستند که عکسشون رو قبلا دیده ام و با هم در  تماس  هستیم و یا رمز  وبلاگ هاشون رو به من دادند قبلا . دیر و زود داره ولی حتما خودم تقدیم میکنم بهشون. باز  هم یاداوری  اگر بشه بدک نیست ها.. 

 

 

 2- خواننده های همیشگی  

برای  کسانی که خواننده همیشگی اینجا هستند  ولی  هنوز هم رو ندیدیم یک گزینه میذارم. اگر  دوست داشته باشند  یکی  از  عکس های  خودشون رو برام میل کنند  من هم رمز  این عکس رو بخاطر  اعتماد  متقابل بهشون میدم. فکر  کنم fair  باشه این پیشنهاد 

 

 

 3- کامنترهای  با محبت   

برای  کسانی که خواننده خاموش  هستند یا  گذری  برام کامنت میذاشتند  همیشه،  هم یک گزینه دارم. یعنی یک سوال:  من رو که می شناسید و اینکه چقدر  اعتمادم به دنیا زیاده..ولی  چون عکس  خصوصی و خونوادگی  هست ممنون میشم بگند اگه خودشون بودند  چکار  می کردند...ادرس  ایمیل یادشون نره..چون ممکنه برن توی  دسته دوم و  رمز رو براشون بذارم.( در صورتی که موافق باشند عکسی از  خودشو برای من ارسال کنند)  البته باز  هم  انتظار  اعتماد متقابل دارم.. 

 

برای  همه ارزوی  بهترین روزها و ساعت ها رو دارم توی  این ماه.. 

 

کامنت دونی  این پست بسته میشه .لطفا توی  پست مهر در  مرداد  برام کامنت بذارید .  

 

 

 راستی  مایل به تبادل فیس ب  وکی  هم نیستم.  اهل اونجا نیستم خیلی 

  

 

 

مهر در مرداد

  

دلم میخواد برای این روز یک عکس بذارم..مطمئنا به واضحی  قبلی  نخواهد بود. عکس کی؟  حدس بزنید....  

  اساسا منتظر  عکس  عروسی که نیستید دیگه!!

 

 

 

یک بچه اورده بودند..یعنی سرپرستی اش رو قبول کرده بودند...بچه هه خیلی  بامزه بود.وقتی میخندید میخواستی بغلش کنی و بوسش کنی و بوش کنی ..بچه هه بزرگ شد..حالا این وسط از روزهای خوش و ناخوش اون دو تا هر چی بگن کم گفتن..  بچه تاتی تاتی  کرد..دندون در  اورد ..یک روزهایی خلقشون رو تنگ کرد و یک روزهایی  موندنشون رو محکم تر ..براش  لباس های شاد و رنگی  خریدن و یک روزهایی هم محکم شال گردنش رو پیچوندن دور  گردنش تا باد سرد و  سوزنده  ازارش  نده..براش غذاهای دلخواهش رو درست کردن و به اخم و تخم هاش هم لبخند زدند.. 

 

اون بچه الان هفت سالشه و امسال میخواد بره مدرسه.. 

امسال دیگه نمیشه هر چی گفت و هر کار خواست بکنه بگن اشکالی نداره..اون بچه الان پا به دنیای  جدید اموختن گذاشته..رسمی ..جدی ... 

 

 7 سال یک عمره برای  خودش ..  

خیلی شب ها ..خیلی روزها... 

 

 

 

زندگی  من و علی ... 

همون بچه هفت ساله هه است . 

در اصل 9 ماهش رو که جنینی حساب  کنیم میشه همون دوران عقد ما 

این بچه هفت ساله پیر  ما رو دراورد تا 7 ساله شد.. 

بعععععععععععلهه...بچه همسایه زود بزرگ میشه ..زود 

 

توی این هفت سال با چنگ و دندون مراقبش بودیم  نکنه یک وقت بره تو کوچه خیابون فحش و بی ادبی یاد بگیره..نکنه با غریبه ها بگرده  از خونه زده بشه...نکنه فکر کنه زندگی  خاله بازی و شمشیر بازیه..نکنه دلش مامان بابای جدید بخواد....یادش دادیم هر وقت کاری  داشت به خودمون بگه..هر وقت  غصه خورد سر تو دامن خودمون بذاره..هر وقت تفریح خواست با هم بریم بیرون گردش ..بهش یاد دادیم ماجراهای خونه رو برای غریبه ها حتی  مامان باباهامون تعریف نکنه..یادش دادیم  انصاف داشته باشه...هر وقت لازم شد گریه هم بکنه..یادش دادیم نقاب نزنه روی  صورتش ..این بچهه خیلی شب ها  تا صبح خندید و بعضی روزها هم بغض کرد برای خودش ..ولی  یادش دادیم نره تو اتاقش در رو ببنده.. بلکه بیاد بیرون و با ما حرف بزنه تا مساله حل شه.. 

 

 بچه داری  همش روز خوش و بگو بخند نیست ها...

 چند وقت پیش بچه 7 ساله ما پاش پیچ  خورد و افتاد روی  زمین..لباس هاش  خاکی خلی شد ..سر زانوهاش  یک کمی هم خون اومد..گریه کرد..حق داشت..دردش بد بود..ازارش  داد..بغلش  کردیم..ارومش کردیم...یک هفته تموم نازش رو کشیدیم تا یاد گرفت راه رفتن و بدو بدو کردن ،  زمین خوردن و خاکی شدن و خونی شدن هم  داره ..یاد گرفت موقع راه رفتن مراقب اطراف هم باشه..  

 

الان دکتر گفته چیز مهمی نیست..نگران نباشید...زود خوب  میشه ..ممکنه یک ذره ردش روی  زانوش بمونه ولی  محو میشه  به مرور.. 

 

هفته سختی بود...  

با همه سختی هاش بچه هه اما یاد گرفت دست مامان باباش رو ول نکنه و بدو بدو ندوه برای خودش .. منتظر  هفده سالگی ..بیست و هفت سالگی و  بزگتر و بزرگتر شدنش  هستیم.. 

این بچه عمر ماست ..نفس ماست...  

این بچه به همین سادگی  عزیز دردونه ما نشد...  

   موهامون  رو سفید کرد تا 7 سالش شد.  

 

 

گاهی ادم باید بگذارد بچه هاش  خودش بعضی چیزها را یاد بگیرد..لقمه لقمه زندگی را نمی شود در  دهان بچه ها گذاشت..تربیتش کن..بعد هم رها و ازاد ..بگذار بچرخد ..جای دوری  نمی رود..فوقش  یک زانوی میخراشد و لباسی پاره میکند..امسال بچه  هفت ساله ما میتواند به شش سالگی اش بگوید: من یک دست لباس بیشتر از تو پاره کرده ام... حرمت دارم.. 

 

 

  

یک چیزی محکم تر از یک رشته من و تو رو به هم گره زده علی ..نمک گیر هم شدیم..خیلی وقته... 

بمون همیشه....می مونم... 

 

   

 

طاقت دل ...

 برای اخرین جمعه شعبان  

و  همه ی  نا.... 

 

 

طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است
غزل پریده رنگ است دل ترانه تنگ است
نه در زمین نه در زمان جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
مرا حوصله تنگ است
هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
اون که عاشقانه خندید خنده‌های من رو دزدید
پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می‌دید 

رسیده‌ام به ناکجا خسته از این حال و هوا
حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست
مرا طاقت من نیست مرا طاقت من نیست
 

نه در زمین نه در زمان جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
مرا حوصله تنگ است
هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
اون که عاشقانه خندید خنده‌های من رو دزدید
پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می‌دید
رسیده‌ام به ناکجا خسته از این حال و هوا
حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست
مرا طاقت من نیست مرا طاقت من نیست
طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است
 

دل ترانه تنگ است غزل پریده رنگ است
نه در زمین نه در زمان جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
مرا حوصله تنگ است

 

این هم لینک ترانه  

  http://www.4shared.com/file/144619895/8a1105e3/Taghat.html

   

 

پی نوشت: 

دلت لبریز از  غرور و قدرت  

 اقای فتاگرافر...  

زمین زیادی گرد است 

باور  دارم...

صمیم اینه؟!!!!!!

   

  ممنونم از  اینهمه محبت..کلی  اعتماد  به نفسم زیادشد..مرسی . 

 متاسفانه امکان  دوباره گذاشتن عکس ها نیست .  

 لطفا اگر  کسی هم لینکش را جایی گذاشته بردارد..  از اعتماد من خوب  نگهداری کنید. سالم برش  گردانید.پلییییییییز

  

 

 

عکس ها (بعد از  22 ساعت ) برداشته شد.  

 عکس دوم اضافه شد.

 

 خب  بریم ببینیم این صمیم  صمیم که میگن اصلا چه ریختی  هست:  

چشماتو رو ببندید 

 اقا باز  نکن 

آقا اصلا  شما بیرون لطفا.دههههه یعنی چی  ...حداقل یک یالله بگو برادر من..

 1 

 

این  من    هستم.   

 دوستان میگن این همش  دود و دم داره!!  واضح نیست ..فکر کنم مایل به رویت  دماغم هم بودند بعضی ها!! ..خب عکس  کاملش رو میذارم.   

این هم    صورت کامل من

 

 

منتظرم ببینم چه حسی  داشتید با دیدن این عکس ... 

برام بنویسید لطفا.  

اگه خوب  جواب  بدین عکس های  بعدی  تو راهن ... 

 

میدونید من این پست رو رمز ی نکردم.به احترام همه دوستانی که دارم اینجا..براش  قفل و اینا هم نذاشتم..به احترام حرمتی که همگی برای  من قایل بودید تا الان... 

دوستتون دارم.

یاری همسایه ها

 هنوز عکس نگذاشته ام. بعد از تایید کامنتها.

 

 

سلاممممممممممممم 

اقا به جان خودم این یکی رو دیگه نمیتونید بیایید بگید اوه اوه چقدر  خودت رو خوب نشون میدی ..چقدر  میری  تو پاچه مادر شوهر اینا و  خرت خرت  پاچه خواری  میکنی و  چقدر  مثلا اند  عروس  نمونه هستی و این چیزها..( کلی  خندیدم با این دست کامنتها) 

  

بذارید از  دیروز  تعریف  کنم ببینید شما هم بودید مثل من همین طور  از  این خونواده حرف  میزدید.. دیروز  من از  صبح  تا شب  جایی بودم ( کاری ) و خلاصه قبلش  هم به مامانم زنگ زدم هم به مامان جون که هوای  علی و پسرک رو داشته باشید .بزرگتریم مساله من وقتایی که نیستم تعویض  پسرکه که باباییش  بلد نیست (و همون روز اول حاملگی من هم شرط کرد این یک کار رو از  من نخواه برای  بقیه دربست در  خدمتیم ما هم گفتیم چشم ) ..مامان جون هم به معنای  واقعی بلد نیست چون از  اخرین  باری که بچه ای  رو پوشک کرده یا کهنه بسته یه سی سالی  میگذره!! و خواهرم هم  شیفت داشت اون روز و  مامان هم شب  قبلش  گفت من یک جایی  کار د ارم فردا!!  اقا این بچه تا 10 که خواب بوده بعد هم بدو بدو باباییش  بچه رو زده زیر بغلش رفته اداره مالیات روز  اخر  کاری  این ماه یا نمیدونم طرح چی  چی بوده که حتما باید  انجام میشده و  بعد ش رفتن خونه جاری  جون واونم به پسرک صبحانه داده و تعویض و  بازی وسرگرمی .خلاصه ظهر   پدر پسر  اومدن یک سر  پیش  من و یک کم بازی  کردم با یو  نا و ظهر  هم رفتند ناهار  خونه مامان جون و  پسرک کلی  اب بازی  کرده و حمام آفتاب  گرفته  خوابیده و  عصر  هم جاری  جونم زنگ زد که تو خیلی  خسته ای  بیا اینجا من شام درست میکنم و بچه ها بازی  کنند و فقط برای  خوابید برید خونه تا خسته تر  نشی ..خب  چی  از  این بهتر ..من هم سر  راه یک تاپ دامن خوشگل خریدم براش و کادو کردم و با علی  رفتیم اونجا..یعنی  بچه که بنده رو دید یک سلامی  کرد و بدو بدو رفت بازی  با پسر  عموش ..دستت طلا (به قول یو نا ) اینم از بچه بزرگ کردن ما 

 

بعد  جاری  جون چیزی  تعریف  کرد که من مردم از  خنده..میگه از صبح این پسرک همش  میومده دست من رو بوس  میکرده که جلوی  چشم خودم هم چند بر  این کار رو کرد..ببین یعنی  یو نا اصلا اهل این چیزها  نیست ها  نمیدونم چطور  شده این کار  رو کرده و  زن عموش هم میگفت کلی  خجالت کشیدم که میاد دستم رو میبوسه..نازی ..منم گفتم بابا با این سنش  میفهمه تو چقدر  محبت میکنی  بهش ..کاش  یکی هم دست ما رو ماچ میکرد خواهررررررررر(  در  حال کج کج نگاه کردن به علی!!)  بعدش از  شام بگم که اوممممم یک قورمه سبزی  ای  درست کرده بود که من میخواستم با کله شیرجه برم تو سفره..یعنی  انقدررررررررررر  ای رنگ و مزه و بوش  خوب بود که دلتون نخواد دیگه دومی  نداشت تو دهنم...مامان جون هم کلی  تعریف کرد و البته اینوسط من گفتم دقیقا دقیقا به خوشمزگی  خورشت های  مامان جون شده ( اینجا اون عده حق  دارن بگن  پاچه  خرت خرت و اینا..ولی  خب  ادم عاقل وقتی  میبینه چندنفر  بهش  محبت میکنن همین رو بهانه میکنه تا بارها و بارها بهشون بگه این ها وظیفه  نیست و  محبت هست صرفا  و  ما هم کور  نیستیم و  زبان تشکر  هم یادمون دادند ننه آقامون!!!)  و  مامان جون هم لبخند  رویالتی  میزد .. 

من دیگه لازم شد  یک حال اساسی به این داداش  علی  بدم ( یا بگیرم!!) بهش  میگم فلانی  جون دستت درد نکنه مراقب  یو نا بودید امروز  میگه ای  بابا ..کار  چی ..جلسه چی ..میره بیرون باشوهرش و ددر و گردش  میگه کار فوالعاده بود...پشت میز  میشینه زیر  کولو میگن هلاک شد بیچاره از بس  کار  کرد امروز..!!! بعد اینا رو زیر لب و بدجنسی  میگه و کر کر  میخنده ..اخه اگه سابقه این ادم رو بدونید که کلا فقط  یک سلام و یک خداحافظ  ازش  میشه شنید تو خونه اشون میفهمید چقر  ناپرهیزی  میکنه و  حرف  میزنه با من!!  کلا ادم ساکتیه ولی  وقتی هم حرف  میزنه دیگه میزنه ها!! جاری  جونم هم گفت من حسابت رو میرسم ها..انقدر  صمیم جون من رو اذیت نکن.. 

جالبه تا شب  حتی یک تماس  از  مامان نداشتم ببینه من امروز  بچه رو چکار  کردم...اونوقت ساعت 9.30 یک میسد کال از  بابا داشتم که بهشون زنگ زدم میبینم مهمونی  هستند و صدای  خنده و اینا. میگه خسسسسسسسسسسسسته نباشی به سلامتی ..حال عزیز کوچولوی من چطوره ؟ منم نامردی  نکردم با اب و تاب  تعریف  کردم و از  درد تنهایی و هجران و بی مادری  های  این بچه داستان ها گفتم و اونور  هی  نچ نچ کرد مامان و دلش  سوخت..خب  یعنی  چی که اصلا یک زنگ نزدن به علی ؟ خوبه من سفارش کرده بودم و باز  خوبه اصلا ادمی  نیستم که بچمو بندازم برم دنبال کار و تفریح . باور  کنید تا همین سن یو نا  هنوز  5 یا شش بار  نشده من این بچه رو یکساعت تنهایی بذارم اونجا..خیلی  راحت عذرخواهی  کردند گفتند بچه با مادرش  بیادلطفا و تنهایی  نمیشه و مسوولیت داره!!!!!  خلاصه فهمیدم خونه سهیل بودن با بابا و ( یک جایی  کا ردارم) یعنی  خونه دایی جان... بهش  میگم مادر  من ..این پلیس بازی ها چیه در  میاری .الان حس شرلوک  هولمز بهت دست داده!!؟ خب  میگفتی  فلان جا هستید مگه ما  غریبه ایم ؟..( ازطرفی  یک کوچولو   بهشون حق دادم چون وقتی  پسرک باشه دیگه  اسایش   به  معنایی که دلشون میخواد ندارند و مراقبت هم میخواد بچه ) ولی  بیخبر  موندنشون  کار  درستی  نبود..نمیدونم شاید هم من فکر  میکنم در  کنار  اینهمه همراهی  خونواده علی  اینا  میشه مامان  توی  این مورد بچه نگهداشتن هم بیشتر  دست منو بگیره چون همیشه نیست و گاهی ممکنه پیش  بیاد ..  

الان همکارم میگفت  اون یکی  همکر  اقامون یک هفته است بچه 6 سالش رو که یک زلزله به معنی و اقعی  هست رو گذاشته خونه مامانش  شهرستان! و دارن خوش  میگذرونن خودشون..بابا ایول! ایول به حاچ خانوم....

 

البته از  خوبی های  اونا هم اصلا  نمیشه گذشت و بی  انصافی  میشه اگر  نگم :  هر  وقت  پسرک هوس  چیزی  کنه به سه سوت اماده میکنن یا میخرن.. 

هر وقت مامان میاد  خونه دیدن من  حتما کلی  چیز برامون میاره  

هزینه های  دارو و درمانی  پسرک رو اگر با من باشند احیانا ،  همیشه خودشون میپردازند و تا همین چند وقت پیش  اجازه نمیدادند پول دارو یا دکتر رو من بدم 

هزینه رفت و امد مهد پسرک  ( راننده گرفتند برای  من ) رو  سر ماه پرداخت میکنن  

خرید لباس و سولایل دیگه رو تا جایی که اطلاع داشته باشند چی لازمه میدند 

این ها همه ارزش داره و من با خودم فکر  میکنم هر  کس  به نوعی  محبتش رو نشون میده مثلا محال محاله مامان جون بره برای یون ا یک لباس  بگیره کلا پول خرج کن اینطوری  نیستند ولی  بیست مدل غذا بیاره و ماست درست کنه برای  پسرک یا میوه و اینا براش  بگیرند و اگر  مهمونی  دارم هم چیزش رو اونا بگیرن  و بگن نه مهمون های  ما هستند تو چرا هم زحمت  بکشی هم خرج کنید..اینطور  چیزها شون هست همیشه ...  

من فقط  دلم میخواد مامان من بدونه محبت همش با پول نیست و م یک وقتایی به همراهی  دیگه ای  هم نیاز دارم.. 

انشااله همشون سالم و سرحال باشند همیشه  

ضمنا علی  هیچ وقت در این مورد  چیزی  نمیگه ...یعنی  اجازه انتقاد بی مورد هیچ کدوممون در  مورد خونواده همسر  نداریم..برای  همین من راحت میتونم اینجا حرف بزنم 

 

خب  دیگه مامانم اینا و مامانت اینا بسه .  

 یک جک خوندم  دو روزه هر وقت بهش  فکر  میکنم نیشم بسته نمیشه : 

 اصفونیه و تهرونیه داشتن با هم حرف  میزدن .  پسره تهرونیه میگه آقا رفتیم خونه دوست دخترمون..خوشگل کرده بود داشت ظرف  میشد ..از  پشت نزدیکش  شدم..بغلش  کردم..بوسش  کردم و یواش  یوش  بردمش  تو اتاق و .. 

اصفهونیه تمو م مدت به دهن تهرونیه زل زده و اخرش میگه  شیر آبم واززززززززززززززززززز!! 

 

  

 

 یک خبر   

 پست بعدی  عکس  میذارم از  خودم... زود هم برداشته میشه ..  

واقعی  هست  .ممکنه کمی  هاله نورانی  و ستاره  دور وبرم باشه ولی  خب بازم قیافه قابل تشخیص هست براتون. ریسکه ولی  دلم می خواد بدونید برام ارزش  داره این همه محبت های  شما.  

 

 به زودی. 

 

 

  

 

 زنده به گور: 

....