من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

جذر و مدهای آدمی

اومدم یک کشف جدید در  مورد  خودم رو براتون بنویسم ولی قبلش به ذهنم رسید  اول اینا رو  بگم بعد اونا رو . چیزی که میخوام بگم مربوط  میشه به تغییر آدم ها  تو زمان . بزرگ شدن و  پخته شدنشون گاهی حتی  چرخش  صد و هشتاد درجه ای . من این رو بد نمیدونم. تغییر  جزیی از زندگی آدم هاست . یادمه یک زمانی  ابروهام از شدت تعجب  بالا رفته بود وقتی  اقایی با سابقه ی  بیست سال زندگی  مشترک بهم میگفت  من اون آدم اول ازدواجم نیستم و  به همسرم گفتم منو به اون چشم نگاه نکنه . میگفت من یک آدم متعصب و  انقلابی بودم. من تو  اون سن  خیلی  خام بودم و  الان علیرغم اینکه مثل  همون موقع همسرم رو دوست دارم ( و  بسیار وفارار به زندگی مشترک بودند و هستند هنوز) ولی عقاید و نظراتم خیلی متفاوت شده و یک  جورایی  متوجه شدم اون همه تعصب روی  یک عقیده درست نبوده . من شخصا بعد از  ده سال  به حرف اون آقا رسیدم.گاهی  چیزهایی که ما فکر  می کنیم   خوبیهای مطلق هستند  ابعاد دیگه ای  از  خودشون رو  نشون ما میدن. یک زمانی من فکر  میکردم فداکاری های  یک زن و  خودش رو  وسط گود زندگی  انداختن و  پا به پای  مردش  کار  کردن  جزو افتخارات اون زن هست . من خودم همچون ادمی بودم . الان به درک دیگه ای رسیدم و  تعریفم از فداکاری و پایه بودن تو زندگی  عوض شده .الان سی  چهل درصد  تغییر کردم. این مقدار  برای  یک آدمی که عمری  این طرز تفکر رو داشته خیلی  بزرگه . تو بعضی  موارد با اطرافیانم   تا هشتاد درصد هم دامنه ی  تغییرات من رسیده . این ها نشون میده اتفاقات زندگی و تجربیات ما منجر به پخته شدن و  تغییر ما میشه . من با سر بلند و  افراشته و با افتخار  اعلام میکنم در  بعضی  زمینه ها  اون آدم قبل نیستم . تو روابطم  با دیگران، تو  اولویت های  هزینه هام، تو  ظرفیت تحمل ناملایمات...اصلا مگر آدمی که عوض  نشه  افتخار داره؟ گاهی ثبات رمز  موفقیت نیست . من یک شبه عوض نشدم . من  در  عرض  ده یا دوازده سال  ذره ذره  و  کم کم تغییر کردم. اگر  یک جسم داغ رو  یهو تو اب  سرد فرو کنیم میشکنه ، اسیب  میبینه ، من کم کم  گرم شدم  و  هنوز تا پختگی  من خیلی  راه درازی  مونده. مطمئنم همتون همینطور  هستید . دیدگاه ها و  نگاهمون به زندگی با 16 سالگی ، بیست و سه سالگی و حتی سی سالگی   فرق  میکنه . برای  همین  خیلی  پیش اومده  که   می شنوم تو   عوض شدی  صمیم ... داری  ادا در  میاری ..خودت نیستی !!تو قبلا اینو گفتی  الان چرا  میگی  اون!!؟ شنگول منگول نیستی  دیگه چرا ؟  هر و کرت رو نمیبینیم بابا!! و .... ماها  زندگی روزمره هم رو  که نمی دونیم . ماها تو وبلاگ یا هر  محیط  غیر  چشم تو  چشم، یک برشی  از زندگیمون رو به هم  نشون میدیم. ماجرایی رو از بین صد تا ماجرا  تعریف می کنیم. ولی  واقعیت هست و  به شناخت نسبتا درستی از  ما منتهی  میشه . تصور  کلی  ما از  هم درسته ولی  جزییات قابل  تغییر  اند . برای  همینه که  دو  نفر  ممکنه سالهای سال دوستان صمیمی باشند ولی به محض  رابطه خانوادگی با هم مثل ازدواج با خواهر یا برادر  دوستشون، همه چیز عوض میشه . چون اون آدم در  قالب  یک دوست  یک رفتاری  داشته در قالب  یک همسر یا جاری  یا عروس یا داماد  خانواده  یک قالب  و نقش دیگه میگیره به خودش. کلیت همونه ولی  جزییات هم مهمه در شناخت افراد .وبلاگی  که همش  از بریز و بپاش  هاش  میگه هم حتما روزهای  سخت و  اقتصادی  هم داشته ..اونی که دایما از  عشق و  لاو میگه  روزهای  غمگین و  بالا بلند  داشته. اونی که همش  از  غصه ها و  تلخی های زندگی  مینویسه حتما روزهای  خوب و شیرین هم داشته . پازل آدم ها رو باید  یکی  یکی  کنار  هم چید  تا نقاط  کوچیکش هم دیده بشه .  اطرافیان من ، همسرم ، خونواده ام بسیار راحت این لقمه های  کوچک تغییر رو هضم می کنند  چون ذره ذره  اون را میبینند. همه ی ما همینطور  هستیم . لطفا در  مقابل  تغییرات آدمها  که شاید  ما ندیدیم  ،ولی  وجود  داشتند ، مقاومت و  انکار رو  در  پیش  نگیریم . مسخره نکنیم ، براش مثال نقض  نیاریم ، برچسب  "تو  خودت نیستی" بهش  نزنیم . هیچ کدوم از  ما آدم یک ساعت قبل نیستیم  چه برسه به چند سال قبل . و چیز دیگه ای  که من یاد گرفتم اینه که با  واقعیت ادم ها زندگی گنیم نه خاطراتمون از  اونها . اینو اصلا  در  مورد  خودم منظورم نبود . در  همه ی  ابعاد زندگی .  اگر  هنوز  کسی رو دوست دارید  به خاطر  "اونی که بود" نباشه ..بخاطر " اینی که هست"  باشه ..اینی که شده ..اینی که دارم میبینم ...شاید چند سال بعد  دلتون برای  همین  "اینی که هست "  دوباره  تنگ بشه .

 مثل همیشه دوستتون دارم .

نظرات 7 + ارسال نظر
Essay پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 09:15 https://www.writemyessayz.co/

It is my first visit to this webpage; I am going by this site and read your post, for example, important and supportive blog entry .

همشهری دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 10:15

افرین لذت بردم

مینا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 10:38

عالی نوشتی. لذت بردم از خوندنش

بانوی من جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 19:20 http://minevisam-ta-beshavam.blog.ir

سلام صمیم عزیزم می خوانمتان و دوستتان دارم
با زنانگی های از یاد رفته به روزم
شما هم همراهم باشید و کمکم کنید

موفق باشی بانوی من

مامان نیکان چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 04:22

عالی بود صمیم جان
من هم خیلی زیاد تغییر کردم. همونطور که گفتید اصل آدم همونه ولی دیدگاه ها و افکار تغییر میکنه و تغییر لازمه ی رشد هست

زهره سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 08:34

صمیم عزیزم ایمیل دادم جوابمو ندادی. شما واقعا تغییر کردی. منکه همین امسال یکهویی تمام مطالب وبلاگت رو خوندم بهتر متوجه میشمم تا بقیه که همیشه باهات بودن. البته تغییرت از نظر من همگی در جهت مثبت بودن. بهت تبریک میگم. یه چیزی بگم ناراحت نشیا. اون اوایل بنظرم زیادی سبک بازی در میاوردی. ولی هی که میای جلو سنگینتر و پخته تر میشی. آیکون تبریک

ati یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 15:27

کلی خوشحالم که باااز نوشتی
اره واقعا من موقعی که ازدواج میکردم یک عقایدی داشتم که الان همه برام شده تجربه و سعی میکنم به دوستام بگم که حواستون باشه... واقعیت مهمه نه چیز دیگه ...
خیلی زیبا مینویسی.
منم دلم خواست بنویسم تغییراتمو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد