من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

همه انتظارات من!

 

ممنون از خانوم حلزون که منو  دعوت کرد به این بازی(داریم میریم پیشواز شب یلدا دیگه بابا!!)

 

چند تا از مهمترین انتظاراتی که قبل از ازدواج دوست داشین همسر تون رعایت کنه روبگین و اینکه آیا همسر تون اون خصوصیات رو داره یا نه؟

من از همه بچه ها میخوام  از طرف من بیان  تو این بازی و خبرم کنن که نوشتن یا کی خواهند نوشت!!!!!

پیش نوشت:من مجرد که بودم یه لیست داشتم که هفت هشت تایی میشد و اولویت هام رو نوشته بودم توش و معیارهام رو برا همسر آینده ام.خیلی ها اومدن و رفتن و من هی این لیست رو عوض کردم و بالا پایینش کردم و وقتی که فهمیدم باروحیه ای که من دارم چه توقعاتی اساسیه و کدوما سوسول بازین و بهتره روشون خیلی فکر نکنم یا برآورده کردنشون از طرف خودم  هم برام سخت بود به یه لیست نهایی رسیدم و اونوقت  گذاشتمش کنار.ولی تصور کلی که از همسرم داشتم حتی رنگ چشم و پوست و مو و... رو برا خودم تجسم کرده بودم و خداییش معقول و دست یافتنی هم بود.و همون شد که من همیشه منتظرش بودم.من اینو شانس نمیذارم بلکه میگم بکار گرفتن نیروهای طبیعت و کائنات برای رسیدن به تجسم واقعی که از چیزی دارین و حالا این صمیم و اینم انتظاراتش:

 

1- سیگاری نباشه : به قدری برام مهم بود و هست که حد و حساب نداره.حاضرم بمیرم ولی بوی دهن آدم سیگاری رو تحمل نکنم.الانم وقتی میخوام باباییم رو بوس کنم ابروهام ناخودآگاه کشیده میشن طرف همدیگه!!!!!25 سال تو خونه ای بودم که چپق و سیگار و پیپ دود میشد ولی عادت نکردم که نکردم!!!خوشبختانه علی هم متنفره از بوش و خودش.

 

2-باهام راست و حسینی باشه و رو راست: خیلی بدم میومد من لری باشم و حرف راست رو حتی به قیمت متضرر شدن خودم بزنم ولی طرفم بندری بیاد تو حرفاش!!!!البته الان متوجه شدم که این توقع سخته و نیاز به صبر ایوب در شنیدن حقیقت داره.گاهی آدم خوشش میاد سر خودشم گول بماله و همش از بعضی چیزا فرار کنه که خب یا این رو باید بخواد و دروغ بشنوه یا مثل من تحملش  به بالا و در کنارش آرامش و لذتش رو هم بزنه تو رگ!!!

 

3-هماهنگی...هماهنگی ...هماهنگی......: آهای اونایی که مجردین:باور کنین هیچ چیز به پای  واجب الوجوب بودن هماهنگ کردن امورات با خانم خونه نمیرسه.مثلا خیلی لذت میبرم علی حتی برا دعوت کردن مامان خودم هم اول با من هماهنگ میکنه و منم اگه یه توک پایی هم جایی دعوت باشیم   میگم اجازه بدین با همسرم تماس بگیرم و هماهنگ کنم باهاش.خیلی حال میده وقتی تو همه چیز نظر شما هم موثر باشه .من خودم تو خونه ای بزرگ شدم که به شدت به این کلمه در عمل پایبند بودن (به جز مامان جان که بابا رو سر این قضیه همش دق میده بنده خدا!!).من هیچ وقت همین الانش هم ساعت 7 شب زنگ نمیزنم که مامان ما داریم میاییم خونتون.چون به سرعت میره و شام روبراه میکنه و خوشم نمیاد کسی رو تو کار عجله ای بندازم.و همسر جونم هم خیلی مقیده.

 

4- شوهرم سیاست داشته باشه وخونواده فهمیده ای باشن و بتونم نشونشون بدم پسرشون و خودشون رو دوست دارم. که خوشبختانه بیشتر از انتظار من هم برآورده شد.علی هیچ وقت به کارا و روابط من و مامانش اینا کاری نداره و حتی یه بار هم نشده تو چیزی یا دلخوری دخالت کنه که الحمدلله تا حالا هم پیش نیومده یا بی اهمیت بوده برام.بازم میگم داشتن یه شوهر سیاست مدار  که هوای خونواده خودش و خونواده  همسرش و مهم تر از همه خود همسرش(اونی که داره باهاش شب و روز سر میکنه )رو با هم داشته باشه و بذاره مشکلی اگه هست توسط خودشون حل بشه نعمتیه که ممکنه نصیب هر کسی نشه که ایشالله بشه!!

 

5-احساسات و علاقه اش رو به من  نشون بده و بذاره منم بفهمم چقدر دوسم داره و چقدر براش مهم هستم. خب من اعتراف میکنم که تو حرف زدن خیلی بیشتر از همسرم این رو انجام میدم و توقع زیادی هم هست که هر لحظه اتنظار داشته باشم  شوهرم بگه دوستت دارم..دوستت دارم... ولی خدایی خیلی وقتا هم سریش میشم که علی یالا بگو چقدر دوسم داری؟ (یا این سوال مسخره و خنده دار که اگه من بمیرم میذاری اون گور به گور شده موهاتو نوازش کنه!!!!؟!!!!!) و جواب علی همیشه اینه: سه تا دوستت دارم: به اندازه این دنیا و اون دنیا و عالم بینش! و من تو کف جواب های از زیر سوال در روی این پسره میمونم.

 

6-خیلی رفیق باز و اهل ددر نباشه!!(ای حسود!) الهی بمیرم برا علی گلم که به اصرار من با دوستاش میره استخر و مطمئنش کردم که من میتونم روزای تعطیل نصفه روزی بدون اون هم زنده بمونم!!باور کنین ما چون خیلی زود همو ببینیم در روز عصر ها هست و برا همین حتی حاضر نیستیم یه ثانیه اش رو هم از دست بدیم با دور بودن از هم و البته حضور همسرمون رو حس کنسم هم کافیه!چون چسبیدن زیادی به شلوار طرف !!هم لوس بازیه دیگه!اینو که همه میدونیم!

 

7-اعتماد داشته باشم بهش و اعتماد داشته باشه بهم: نیاز به توضیح این یکی که نیس دیگه قربونتون!

 

8- ازم حساب کتاب نخواد و بذاره هر جور صلاح میدونم!!!! خرج کنم چه پول حقوق خودم چه اونو.باور کنین من آلرژی میگیرم اگه کسی بپرسه حقوقت رو چکار کردی.کلا دایره خصوصی هام وسیعن و اگه طرف رو نزدیک و معتمد بدونم خودم هر چی صلاح بدونم رو براش توضیح میدم!!!!(چش نخورم یه وقت !!)

 

پس نوشت!!

خب من مهم هام اینا بود و البته بعضی های دیگه که خب خیلی طولانی میشه.ولی یه چیزایی هم بود که به فکر من نرسیده بود و وقتی تو  رفتارهای علی دیدم و دقت کردم  بعدا فهمیدم چقدر بودنشون مهم و آرامش بخشه:

 

*- منو مجبور به انجام کار خونه نکنه

*-از دستپختم جلو جمع و تو تنهایی مون تشکر کنه.

*-حسود نباشه

*-جنتلمنانه رفتار کنه و از اینکه بگم آقای فلانی همسرمه خجالت نکشم.

*-بهم هیچ وقت قول الکی نده.باور کنین اگه علی بدونه مثلا قراره هفته دیگه مایه حسابی دستش برسه باز هم نمیگه فلان چیز رو بریم بخریم برات.چون همیشه احتمال میده اونی که منتظره نشه تو کارش(که من بابت زندگی در کشوری که تا 154800255 سال بعدت رو هم مطمئنی و برنامه ریزی داری و یهو و رو هوا تو کارشون نیس!!! به خودم و همگی شما تبریک میگم از همین تریبون!!!!!!) تا مبادا شرمنده قولی که داده بشه.

*موقع صحبت کردن بهم نگاه کنه!!!(آقا اگه من آرزوی عوض کردن چیزی رو در همسرم داشته باشم فقط همینه که به چشمای من موقع سخنرانی کردنم  نگاه کنه و به ملخ های پرواز کننده در هوا!!!که نمیدونم من چرا نمیبینمشون همش نگاه نکنه!!!) خب طفلک عادت نکرده.بابایی من تو خونه وقتی حرف میزن تا سوسک های خونه همسایه بغلی هم باید یه چشمی هم که شده نگاش میکردن و تایید میکردن باسر!!!یرا همین هم ما همه عادت داریم به صورت فرد وقتی حرف میزنه نگاه کنیم و نشون بدیم که حالیمونه چی داره بلغور میکنه و یه اوهوم اهمی هم میکردیم وسطش که پایه ایم!!!!! وحالا تصور کنین علی وقتی بابایی باهاش حرف میزنه چشمش به تلویزیونه و همش میگه درسته!درست!بله!صحیح!!! و من دق میکنم از دستش تو این جور وقتا!!بهش هم گفتم و الان بچم تو ترکه چند وقت!!!!البته اگه مرض نگیره بعدش!!!!!

 

راستی یه خبر دست اول هم الان رسید!!

اون عروسیه که گفتم کنسل شد!!!!!!به جون خودم تقصیر نرفتن من نبود!!!دوماد یهو دیده که علیرغم تقویم رسمی کشورمان روز عروسیش فاصله  شرعی چهار فرسخی با وفات امام جواد رو رعایت نکرده و برا همین انداختن عید غدیر و کلی هم بابت کنسلی تالار و ارایشگاه و سفره و ....سلفید!!!آخییییییییییییییییییییی!!!

 

نظرات 47 + ارسال نظر
قاصدک دوشنبه 3 دی 1386 ساعت 13:43 http://shirazek.blogfa.com

سلام
تازه کشفت کردم وچون نمیخوام الکی تعریف کنم باید ذخیره کنم و بخونم بعد بیام نظر بدم

نوشی یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 12:54 http://nuchi.blogsky.com

از ته دلم برات خوشحالم.از اینکه به فردی که می خوای رسیدی.و خوشبخت و شادی در کنار همه مشکلات زندگی.ارزشمند تر از همه اینه که همدیگه رو همونطور که هستید قبول کردید و از هم انتظار ندارید و باهم شنگولید:)

ممنون نوشی جون.
موشی خان خوبن؟
برا تو هم انشالله همه چیز طبق مراد باشه.

خانم مدی یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 12:02 http://hmdvamd.persianblog.ir/

سلام صمیم خانم کجایی ؟
هی با ذوق می ام پست جدید بخونم ُمیبینم نیست دست از پا دراز تر رامو میکشم میرم !!!
زودی بیا مردیم از انتظار
موفق باشی

سلام.همین دور ورا.
چشم.

نازی یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 09:53 http://NAZI08.PERSIANBLOG.IR/

نظراتت جالب بود.راستی خوشبختم.بازم میام باشه
قربونت

منم از آشناییت هم خوشبختم هم خوشحال.
ممنون.

سارا یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 09:05 http://attitmani.blogfa.com

سلام صمیم جون بابا کجایی ؟ پیدات نیست؟؟؟
امیدوارم که سلامت باشی

خوبم قربونت.دارم میام.

مهرگان شنبه 24 آذر 1386 ساعت 23:46

میشه یک ابسیلن درشت تر بنویسید چشمم در اوومد

شوخی میکنی؟
مثل دفتر مشق اکابر شده از بس گنده گنده مینویسم.عزیزم خیلی زشت میشه گنده تر از این!!

نرگس کوچولو شنبه 24 آذر 1386 ساعت 23:33 http://narges85.blogfa.com

سلام
خوشحالم بهتون بگم که بعد از یه وقفه وبلاگم رو آپ کردم و خرسندم که میتونم حضورتونو تو وبلاگم حس کنم

خب به سلامتی.
خواهش.

آشپز مدرن...شادی شنبه 24 آذر 1386 ساعت 23:30 http://monnom.blogfa.com

ممنون عزیزم از لطفت

خانومی هستم شنبه 24 آذر 1386 ساعت 20:06 http://www.khanoomiii.blogsky.com

همه کامنت های پست قبل رو جواب دادی به جز کامنت من !!!

اگه دوست نداری برات کامنت بزارم رک بگو . ناراحت نمیشم .

برات توضیح دادم عزیزم.

[ بدون نام ] شنبه 24 آذر 1386 ساعت 19:29

مرسی از جوابت.
ما همیشه پیش مطالب آموزنده ی شما لنگ میندازیم عزیزم.من خیلی چیزا از تو یاد گرفتم.شاید نگفته باشم اما واقعا تو آموزنده و علمی-تخیلی و مستند و رمانتیک و درام و کاراگاهی و فیلم ترسناک هستی.چون دایاناسور قراره داشته باشی فیلم ترسناک میشی.ببین اسم دخترتم خود به خود شد دایانا دیگه.حالا اون ؛سور؛ رو بر نداری بازم قشنگه وا... .
یکی از اون صفات متعالیت به نام ؛گول مالنده ی غذا مونده حواله کن به این و اون؛ رو یادم رفت بنویسم.عذر تقصیر بابت یادم رفتگی.
دیگه اینکه خیلی دوست دارم.
.
.
.
.
حالا با مو ازدواج مو کنی؟راستی تو با تفاسیری که کردی شبیه خواهرم می شی.فقط اون صورتش گرد نیست.
مخسا ی میخ میخو.
صفته دیگه عزیز من.صفت ندید بدید. ایشششششششششششش.

اون فیلم ترسناک رو مافقم.چون اون شبایی که جیش میکردی تو رختخواب آبجیت که اصلا هم شبیه من نیست!!! حتما خواب منو میدیدی!!!!!!!!!!
گول مالی کردن هم در مورد غذا بکار نمیره دخترم!!!!مثلا میتونی بجاش بگی غذا گوله کنی و بعد تو حلق طرف شوت کنی!!!!!که خودش مکانیسم بسیار پیشرفته ای داره .
دیگه هم هیچ عذری ازت قبول نیست.
ضمنا من شوهر دارم و خوشم نمیاد اینقدر از طرف مهسا شیپیشو!!!!!!!!!!بهم پیشنهاد ازدواج بشه تو یک شوهر پیدا برا اون خواهرت تا خاطره من همش پیش چشم های سفیدک زده ات نباشه!!!!
صفت دیگه ای که میتونی در موردم بگی بی ادبی ام است!!!!!!!!!!
نییییییییییییییششششششششش!!!!!!!

شاذه شنبه 24 آذر 1386 ساعت 17:48 http://shazze.blogsky.com

سلام صمیم جان
زنده باش!
من نوشتم. هم انتظارات هم تجربیات! بدو بیا تا داغه!

سلام عزیزم.من اومدم.
ممنون.

یاسمن بانو شنبه 24 آذر 1386 ساعت 15:00

خوب اولش بگم این خرناس خان ما حتی یه ذره از اون خواسته های مارو محض رضای خدا نداشت .... بیخیال این یبازیه میشیما بههدشم .. خوب شد عروسی کنسل شد دلمون خونوک شد ننه ... به قول اون دوست قبلی بتنی بخورزیادددد

آخی!!
تو اگه فک کنی حتما سلیقه هه رو داشت که الات تو ور دلشی بانو جان!
عزیزم کنسل نشد افتاد عید غدیر!مبرک باشه!
نه نه!ضد رژیمه دخترم!!!

جیلی بیلی شنبه 24 آذر 1386 ساعت 14:50 http://vasleh.blogfa.com/

من رفتم خودمو بکشم که هر چی کامنت میذارم پاک میشه . چرا نیست کامنت هام م م م م م م

عزیزم باور کن کامنت ها رو از آخر به اول جواب دادم من!!
تو چرا اینقدر صغری کماندو شدی برا من؟!!!!!!

مستانه شنبه 24 آذر 1386 ساعت 14:36 http://shahzadesharghi.blogfa.com

بابا زندگی مشترک !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به من هم سر بزن

اوکی.

رویا شنبه 24 آذر 1386 ساعت 14:29 http://mfkhaterat.parsiblog.com

صمیم من اون عی ور مثل اه اه خودمون که میگیم AAAAAY خوندم
و البته خیلی ها در موردهمدانیا شخص منو و خانوادمو ترسوندن و گفتن که پدرت در میاد اگه قبولش کنی و چنان و بهمان اما خداوکیلی ما به طرز معجزه اسایی با یه خانواده عالی از همدان مزدوج شدیم که خیلی اخلاق و رفتار خوبی دارن و البته هواخواه عروس اولشون هم خیلی هستن

البته بازم گفتم که من همدانی نیستم
ولی یه همدانی رو که همسری باشه رو دوست دارم

راستی صمیم جان ممنون که اینقدر وقت میزاری و جواب نظراتت رو میدی
مواظب خودت باش
و امیدوارم شاد باشی و خوشبخت

سلام رویا جون
من شرمنده ام که غلط املاییم و بد نوشتنم همچین سوتفاهم وحشتناکی بوجود آورد و ممنون از تو که اینقدر با متانت صبر کردی ببینی نظر من چی بوده و زود قضاوت نکردی.من آدم های طرف غرب رو خیای دوست دارم یه جور سادگی تو رفتارشونه و البته از خیلی شهر ها هم ممکنه مردم بد بگن ولی تا باهاشون نباشی نمفهمی کی چطوره.
خدا تو و همسر مهربون و دل پاکت رو برا هم حفظ کنه عزیزم.
خواهش میکنم.دوستان خوبی چون شما بیشتر از این یه ذره وقت برام ارزش دارن.

صمیم (نقل قول میکنه از پ.) شنبه 24 آذر 1386 ساعت 13:51

پ. عزیزم چون گفتی اسمت نباشه از طرف تو امانتت رو به دست خواننده ها میرسونم!!!




من واسه این که لال از دنیا نرم و دعوت شما رو لبیک گفته باشم این جا اشاره می کنم به موارد اصلی که یادم میاد ( فقط یه چیزی : لطفا لطفا اگه می شه اسم منو حذف کن یا فقط یه حرف بذار بعد تایید کن . مرسی ! )
:
۱ـ روی پای خودش ایستاده باشه و همچنان از کسی توقعی نداشته باشه .
۲ـ هم منطقی باشه و تصمیم های درست بگیره و هم احساسی باشه و عواطف رو خوب درک کنه .
۳ـ قد معمولی داشته باشه و تناسب اندام تا حدی . از زیبایی هم اونقدر بهره ای داشته باشه که بعدا بچه هام بهم فحش ندن !
۴ـ به جای من تصمیم نگیره و از من بهتر باشه و همه جا کمکم کنه .
۵ـ تعصب داشته باشه و روابطش با جنس مخالف خیلی خیلی محدود باشه .
۶ـ خانواده کم جمعیت و کم توقع داشته باشه .
۷ـ ...
اینا مهم تر بودن تا جایی که یادم میاد .
من هم قبل از انتخابم عوض شدم هم حالا بعد از سه سال زندگی مشترک . منم وقتی عوض بشم خیلی سخت دوران قبلشو یادم میاد . چون از بچگی از مکانیسم فراموشی استفاده کردم .
مورد ۸ تو رو منم دوست دارم باشه ولی اون جوری که باید باشه نیست ! البته من هنوز سر کار نمیرم . ولی بوش داره میاد زودتر از خودش خواهر !
مورد ۴ و ۵ شما رو حسابی موافقم و منم خوشبختانه دارم بیشتر مواقع ۵ رو احساس می کنم .
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بنده خدا داماد ! خوب تقویم نداشت تا حالا که نگاه کنه ؟
راستی منم مث اون مورد که گفتی وقتی یکی داره حرف می زنه عادت ندارم خوب نگاش کنم یا حتما پیشش باشم . توقع هم دارم همون طور که دارم کارمو انجام میدم طرف حرفشو بزنه . به خدا می فهمم چی می گه آخه !
هه هه
ممنون که تریبونتو در اختیار این جانب قرار دادی تا اهتراف کنم .
بوس

شیطونک شاکی شنبه 24 آذر 1386 ساعت 13:01

فکر نمی کنی این وسط برا کنسل شدن عروسی

کائنات یه کارایی کرده باشن(نیش)


بستنی زیاد بخور

موفق باشی

نه جون خودم من کاری نکردم!!!!!
اوکی.
مرسی.

X شنبه 24 آذر 1386 ساعت 12:58 http://stillness

آپ کن دیگه!

اوکییییییییییی!!

T شنبه 24 آذر 1386 ساعت 12:34

تو خوبی ایا؟ سالمی؟ فکر کنم دیگه باید نگرانت شیم تو که بی خبر نمیرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزیزم
آره خوبم.دارم فس و فس کامنت میجوابم!

[ بدون نام ] شنبه 24 آذر 1386 ساعت 12:05

اییییییییی وووووووووووو چه خانوم با شخصیتی.با مو ازدواج مو کوننده؟
جدیدا خیلی بی شخصیت شدی اما.اصلا آپ ماپ خبری نیستش.یه دختر خوب برای حفظ شخصیت یه بار آپو دیگه باید بکنه مادر من.
قربونت
مهسا گله بلبل خوشگل مامانی جینگیلی مستون

نهههههههههههههههه!!
مو قبلا یه بار مزدوج موکوننده شودم!!!!بههههههههههههدشم مو مدونوم تو رو چه کار بکوننندمم!!!حالا هی بیا و ووووگو مو بی شخصیتوم!!!!!!
ییک خوشگیلییی نیشونوت بدم تا حال کینی!!!!!

خانم حلزون (نیاز) شنبه 24 آذر 1386 ساعت 10:15 http://niyaz5959.blogsky.com

کجایییییییییییییییییییییی؟؟

همین گوشه ها قل میخورم برا خودم!

شاذه جمعه 23 آذر 1386 ساعت 22:00 http://shazze.blogsky.com

از این بازیه خوشم میاد. دارم فکر می کنم منم بنویسم... حالا ببینم چی میشه... شاید فردا بنویسم

پس زود بنویس تا من نمردم!!!!

آتوسا جمعه 23 آذر 1386 ساعت 01:14 http://shigooly.blogsky.com

سلام صمیم جون وبلاگت رو خوندم خوشحال می شم به وبلاگ منم یه سری بزنی...یه سوال می تونم لینکت کنم؟

قربونت تو که اینک کردی از بس من دیر جواب کامنت میدم.
به شیگولی سلام برسون.

خانومی جمعه 23 آذر 1386 ساعت 01:12 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

صمیم گلی من اپیدم

سلام.
من که نگفتم فقط شوهر دارها!!!!بعدشم تو الان مدتیه که با آقایی آشنایی و میتونی فکر کنی چیا میخواستی و تا الان چیا رو کشف کردی توش!
ببین بهانه مهانه قبول نداریم.زود بیا.
کامنت گذاشتم برات.

خانومی جمعه 23 آذر 1386 ساعت 01:11 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

صمیم کجااییی دلم تنگیده برات

عزیزم همین دور و برا دارم آشپزخونه میسابم و میروبم!!

کاوه - روزمرگی پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 14:25

سلام دوست عزیز

خداییش میدونم سرت شلوغه که سر نمیزنی . آره بابا . نه بابا این روزا دیگه نمیشه از کسی توفع داشت. همه مشکلات خودشون و دارن . نه جون داداچ . نه ه ه ه ه ه میدونم . ای بابا . مگه ما حرفی زدیم . نه بابا . همینجوری گفتم چرا به ما سر نمیزنی . ا ا ا ا نگو بابا . زشته .

ما که فعلن دستمون کوتاه . قراره بریم عمل پلاستیک کنیم بلند تر که شد ما هم شرح میدیم نظراتمون و.

یا حق

آها داشت یادم میرفت به روزم. فقط اگه اومدی قربونت منکرات و نیار که بساطمون و جم میکنن.

به به کاوه خان
حال شریف؟
میگم من که هر روز یه بار الکی هم که شده وبت رو باز میکنم ببینم خبر مبر نشده باشه!!! ولی راست میگی کمتر لینک میذاره.
خدا دست و دلتون رو با همه باز کنه برادر!
اوهههههههههههه!!!! چی همه شعر و شاعری کردی!بابا زیر دیککککلم بنویس ما حالیمون شه٬!

√ҰâŞâmįη پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 12:39

پس کامنتی که من پست قبلی گذاشتم کوووووووووووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



بد بد بد بد

سلام یاسمین جان.
عزیزم من هنوز خیلی از کامنت ها رو جواب ندادم.
نگرانش نباش.نخوردم جون خودم!

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 19:39

سلام صمیم گلم
اینقده این بازیارو دوست دارم ... اما ... من شوهر ندارم که ...(گریه)...
انصافا ملاکای خوبی بود خیلی خوبن منم همه اینارو قبول دارم
سیگاری نبودن - رو راست بودن - سیاست مدار - خانواده خوب - احساساتشو نشون بده - و ...
اینا ملاکای عالی هستن
دیدی گفتم نرو عروسی .. به خاطر تو کنسلش کردن ...
ایول آخر خبر بود
راستیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
منم اپ کردم بدو بیا
منتظررررررررررررررتمممممممممممم

سلام عزیزم
میگم انقدر هول کردی منو یادم رفت اسمت رو بنویسم رو کامنتت!!!!
قربونت من هر جا نباشم که حال نمیده به ملت!
فعلا انداختن عید غدیر.خدا رحم کنه و پول برسونه دسته دسته تا اون موقع!!!!!

..خانومی.. چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 19:36 http://hessezibayezendegi.blogfa.com/

پیشم نمیای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اومدم

کاوه - روزمرگی چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 15:01

سلام صمیم عزیز

چیزی ندارم بگم دوست خوبم جز اینکه

ایام یگانگی پاینده باد .

شاد باش و شاد زی . دیر باش و دیر زی.

به روزم.

روز خوش

سلام کاوه خان
ببین من این مدلی نوشتنت که تو رو از بقیه یه سر و گردن میبره بالاتر رو خیلی دوست دارم.نیمه رسمی و دوست داشتنی و پر از آرزوهای خوب و شعر های بجا.
ایام به کام

هیما چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 14:57 http://hima77.blogfa.com

چه خانووووم کم توقعی !!!
مرده اون هماهنگیتم صمیم بانو !

اره خیلی کم توقع!!!!اینو که خوب اومدی.
قربونت.

رقیه چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 14:16 http://sana1358.persianblog.ir

سلام.من خیلی وقته که وبلاگ شما رو میخونم.الان که این کامنت رو خوندم راستش در حدود ۹۰ درصد مثل شما فکر میکنم و جالب اینکه الان همسرم هم خیلی مثل توقعات من هست.البته ایشون پسر دایی من هست اما خوب من قبل از ازدواج با خیلی از اخلاقیاتش اینطوری آشنا نبودم.و الان خوشحالم که اینقدر دوستم داره و با من هماهنگه و ...
شاد و خوشبخت باشین.

سلام.چه خوب
خوشبخت بشین الهی شما هم.
معشوق کسی بودن هم عالمی داره ها!!!حالشو ببر با همسر گلت!
بوس.

بهار چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 14:08 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

خیلی جالب بود. اون یه مورد هم انشالله درست می شه.
نظراتت جزئ لیست منم بود. یعنی لیستامون من و کشته.

قربونت.
راست میگی؟!!

نوشا چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 13:56 http://noosha2006.blogfa.com

تو خیلی یا نمکی!من همیشه می خونمت لینکت هم کردم

جوووووووووون
مرسی.

T چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 13:54

ایا کامنت ما پرید صمیم خانوم پرس پرس ایا سانسور شد ایا نرسید به دست شما ایا....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به هر حال این توقعات شما کاملا طبیعی بود جالبه این نینی منم همه این اخلاقای خوب رو داره
ا تو هم می گی بابایی میدونی اون وقتا که با اقاهه دوست بودیم اون تو ایمیلایی که واسم میفرستاد یه جای خالی میذاشتو میگف پرش کن بعد منم نوشتم بابایی از اون موقع اسمش شده بابایی حالا همش باید مواظب باشیم پیش کسی سوتی ندیم هر چند یه چن باری نزدیک بود ضایع شیم

سلام.عزیزم من چیزی رو حذف نکردم از مال تو.
منم وقتی نی نی مشم به علی میگم بابایی و پس گردنی میخورم!!!! خب اونم از اختیارات بابایی بودنش اینجوری استفاده میکنه دیگه!!!!
ای باحال می شد اگه ضایع میشدی!

نازنین چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 13:16 http://mahdoone.blogfa.com

خانومی سلام. تو بازی شرکت کردم. بدو بیا.

سلام.ممنون عزیزم.
خوندم و نوشتم برات.

خانم حلزون (نیاز) چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 11:03 http://niyaz5959.blogsky.com

بیشتر توقعات خانوما شبیه همه .
اما آقایونی که این خصوصیات رو داشته باشن زیاد نیستن.

راست میگی.
خدا شانس بده به همه.

نرجس چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 11:02

جالب انگیز بود
در ضمن اگر بپاشی بیای خوشحالم می کنی به خدا

چشم.دارم پاشیده میشم!!!

سارا چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 10:38 http://sayeye-yek-zan.blogfa.com

سلام صمیم جان
خیلی وقته وبلاگت و میخونم ولی اولین باره که دارم نظر میدم دیروز تصمیم گرفتم خودمم وبلاگ جدید راه بندازم
معیار
تا چه اندازه درست از آب در بیاد
جالب بود
سارا

سلام سارا جون
اسمت منو یاد یکی از دوستام انداخت گفتم نکنه اون باشه!
وبلاگ نو مبارک.انشالله همیشه معیارهات همونی بشه که منتظرش بودی.
قربونت.

رها(ستایش) چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 10:27 http://setayesh07.blogfa.com

یعنی الان شما مجبور به انجام کارهای خونه نیستی دیگه ننه

یعنی نمیزنه با کمربند سیاه و کبودت کنه

یعنی این همه کیک و.... درست میکنی همش بخاطر عشقه دیه اره

نگو نیست که مج-بور میشک کله امو بکوبم به دیوار

(دی ی ی ی ی ی)

سلام رها جون
ببین اینگده این چیزا رو نوشتی برام که پنجشنبه ای رفتم و کل خونه زندگی رو تمیز کردم تا تو انقدر سرکوفت!!!!!!!!!!نزنی بهم و هی نگی ممکنه هوو بیاد سرم!!!!!
آخ آخ نگو خواهر که همهجونم رد کمر بند اون خدا نشناسه!!!!!

خانم مدی چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 09:22 http://hmdvamd.persianblog.ir/

سلام صمیم خانم:
من خیلی وقته نوشته هاتو می خونم خیلی از طرز نوشتنت خوشم می اد.
دلم میخواد باهم رفت و امد داشته باشیم .من وبلاگمو تازه باز کردم چند روزه ...
اگه دوست داری تبادل لینک کنیم
ممنونم موفق باشی

سلام بر ام دی خانوم و حامی اقاشون اینا.
دختر خوب نوشتی ها!منم به قناعت و اعتدال ایمان دارم و از اون آدم هایی که مثل دختر داییت گوش همه رو کر میکنه با جار زدناش خوشم نمیاد.کاش یه جوری بهش میفهموندی برا تو خیلی مهم نیس این حرفا .
قربونت.ممنونم اومدی
چشم.

رویا چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 08:02 http://mfkhaterat.parsiblog.com

سلام صمیم جون خوبی من رویام سلام شما رو به شوهری رسوندم و در ضمن ایشون هم متقابلاْ سلام عرض کردند
اما در جواب پاسخت:

پاسخ :
سلام بر دوستان همدانی عی (حق داری منم و خانوادم خیلی از بدی اینا شنیده بودیم و حتی دیده بودیم خودمونم که گفتم بیرجندی هستیم اما انگار یکی از استثناعات تاریخ گیر من افتاده و خلاصه کلی هم از اینکه به خاطر اینکه همدانی بود و از روی پیش داوری ردش نکردم الان بر خود می بالم
چون خانوادش عالین عالی !! مامانش به خدا گاهی از مامان خودم بیشتر برام دل می سوزونه از سبزی گرفته تا کشمش و گرودو و کلوچه است که دائم میگه باباش وقتی میره همدان برای ما میاره و صد البته اصلاْ‌هم توی زندگیمون هیچ دخالتی که نمیکنه هیچ هواخواه پرو پا قرصم هست بنده خدا

میگم برا من پس آبرو نمونده دیگه!!!!! وا صمیم جان این چه حرفیه
خوب عزیز دلم معروفی مگه بده طرفدارتن همه
انشالله خودت زودتر بیای مشهد زیارت.
انشاء اله میایم
قربون تجسمت از من و هیکل خوشگلم!
به چیزی که میگم اطمینان دارم مطمئنم که قدت بلنده و اصلاْ‌ زیاده از حد چاق نیستی
حتما.خوشحال هم میشم که شما رو وارد لیست دوستام مهربونم کنم.فقط بذار وارد بشم بعد.چون اومدم جواب کامنت بدم و زودی برم دنبال کارام. ؟؟؟؟؟

باشه عزیزم هر طور که راحتی و هر وقت که صلاح میدونی گلم


سلام رویا جون
عزیزم اون (((عی )))میخواسته بشه ((عزیزم))) ولی نصفش جا افتاده.من نفهمیدم چرا تو پرانتز گفتی حق داری بد بگی.من که اصلا چیز بدی نگفتم.شما اون کلمه رو چی خوندین ؟
خدا همه همدانی های گل و شما رو حفظ کنه.آفرین به مادر شوهرت و به تو که قدر دونشون هستی.
فدای تو.به آقای همسری هم سلام برسون.

ژ یگولو چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 01:41

سلامم صمیم جون...

خوفی ایشالا...

ای عروسی کنسل کنننن...:دی

دیدن صمیم نمیره اصلن اینا دپرس شدن کنسلش کردن گذاشتن یه روز دیگه...«:دی

خب جالب بود این انتظاراتتم..

من که هیچ تصوری نه دارمو نه میتونم که اصلا داشته باشم..نیدونم چرا...:دی

فعلا...

آخ که اون دل مرده تو هیچ تصوری نداره!!!یعنی چی این حرفا؟ مگه شیش ساله که هنوز معیار نداری برا خودت بچه؟
من که همینجوریشم بهت شک دارم!!!!(نیش!!)

X سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 19:37

یادم باشه یه لیست تهیه کنم و بعد بدم به کائنات تا واسم طرفو پیدا کنن بیارن!

حالا دیگه ما رو مسخره میکنی x جان عزیزم؟
میارنش!!!اونم کت بسته و تو سری خورده!!!!!
دلم خنک شد یکم!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 17:10

مرسی از این پست.آموزنده بود.
بکار گرفتن نیروهای طبیعت و کائنات برای رسیدن به تجسم واقعی که از چیزی دارین رو منم صد درصد قبولش دارم و تونستم خیلی وقتا بهش برسم.
مهسا.

قربونت.
نمردیم و تو از ما چیزی یاد گرفتی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 16:55

it is a yek adad soal
اون عکسه که برات میل کردم رو دیدی؟اصلا شبیهت بود؟
................................................................
مهسا گرفتی مارو؟بزنم داغون کنم اون عکس مکسه رو!!!
من که جواب این یکی رو اول دادم.بعد باز بیا و بگو خب این از سوال عکسی ام!
.................................................................
والا من تو رو نگرفتم.بیا اینم دستام.یکیش رو کیبورده یکیش ساندویچ گرفته.اما جدی شاید تو جایی جواب دادی اما من ندیدم.
من منظورتو نگرفتم واقعا.من فقط دوست داشتم بدونم که اون عکسی که برات میل کردم چقدر با تصوراتم از تو می خونه همین.اصلا عکسی از من به دست تورسیده؟
و اینکه اون دختر کوچولوی تپل که توی سریال ساعت شنی هست هم تو خیال من شبیه دایناسور کوچولوته.
مهسا.

سلام مهساجون
عزیزم ان عکس رو گرفتم.ببین تپلی من خیلی مثل اون عکسه تو چشم نمیزنه.البته شاید چون بازوهاش برهنه بود به چشمم اومد خیلی.من چشم و ابروم مشکی مثل اون نیست.من موهام خرمایی تیره و ابروها م قهوه ای روشنه و چشمام هم به قهوه ای میزنه.پوستم سفیده و صورتم هم گرده ولی هندونه ای نیست دیگه.علیرغم تپل بودنم انگشت هام کشیده و بلنده اینو از سایز حلقه دوستام که لاغر هم هستن فهمیدم.موهام به شونه هم نمیرسه .با ارایش خیلی خوب تر !!!!میشم تازه!
من اصلا این سریاله رو ندیدم میشه عکس اون دختر بچه هه رو هم بفرستی ببینم چی شکلیه!!!البته باز دو هزار بار دیگه نیای و نگی که چی شد؟چی شد؟چی شد؟چی شد؟چی شد؟چی شد؟چی شد؟
قربونت دختر گل و بلبلم!!

شکیبا سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 16:15 http://shakiba-a.blogfa.com

صمیم جان سلام
امروز این دومین وبلاگه که با یه موضوع مشترک خوندم(اولیش خانوم حلزون بود)
به نظر من کلاْ همه توقعات خانوما درست و بجاست.
از هماهنگی گفتی منم یه چیزی بگم همسر عزیزتر از جان من تو همه موارد با من هماهنگی می کنه بجز مهمون دعوت کردن آی من لجم می گیره . فکرشو بکن من پنج شنبه می خوام برم فرش بخرم(راستی فرش ستاره کویر یزد بهتره یا نگین مشهد) که خوب مسلماْ باید کلی وقت بزارم اونوقت آقا از پشت تلفن برای من مهمون دعوت می کنه و منم هر چی مثل مرغ سر کنده پرپر می زنم و با اشاره می گم که بابا من کار دارم انگار نه انگار .
آخیش امروز یه کم سبک شدم آخه برای خانم حلزون هم یکی دیگه از دسته گلاشو نوشتم.
خدارو شکر شماها هستید والا من این چیزارو به کی می گفتم :))

سلام شکیبا جان
بابا شما که اگه یهو هم ده تا مهمون بریزه روسرت انقدر واردی ک غمت نیس کدبانو!مشکل ما جوجه پر پری هاست اینا!!!!
برم بخونم بینم اقا دیگه چه تاجی زدن به سر شما!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد