صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟
درباره من
مادری که اول عاشق پدر نی نی است و بعد نی نی ...
پسرکم را دوست دارم به شرطی که...مادری شرط نمی خواهد ...بی بهانه دوستش دارم.
اینجا فقط حقیقت می خوانید.
تماس با من samim8888@yahoo.com
ادامه...
سلام صمیم جان. وبلاگت فوق العادست البته مدت هاست که لینکت کردمو دارم میخونمت ولی تموم نشده هنوز آرشیوت. از وبلاگه ملودی بر داشتمت.واقعا که دمت گرم.عالییی می نویسی. راستی من عاشقه مشهدم.خواهره خودم هم اونجا زندگی میکنه.موفق باشی عزیزم.
چقدر عالیه که وقت میزاری و براش مینویسی...میدونی وقتی بزرگ بشه چقدر اینا براش دوست داشتنیه....میدونم برا عروستم قشنگه اینا خواهر...فک کن الان اگه من همچین نوشته هایی از مادرشوهرم داشتم راحت میتونستم ارتباط برقرار کنم و حسشو بفهمم!!ادامه بده فوق العاده بود حیف عکسارو ندیدم!
صمیم جان من خیلی چیزا از روابط شما یاد گرفتم. من از قبل از ازدواجم وبلاگت رو میخوندم و بعضی حرفاتو آویزه گوشم کردم. در کمال ناباوری همسری نصیبم شد که من رو با خودش آورد به شهرتون. همین یک هفته پیش سالگرد ازدواجم بود. با الهام از نوشته های بی ریای تو به علی آقا من هم یه متن کوتاهی نوشتم براش و ای میل کردم. به قدری همسرم خوشحال شد که باور نمی کردم. ممنونتم صمیم . از تو یاد گرفتم که با همسرم چطور باشم . خیلی احساس نزدیکی به تو دارم. دوستت دارم.
صمیم جون سلام، به وبلاگ پسر گلت سر زدم ولی متأسفانه عکسی ندیدم و حسابی دمق شدم! دیگران خیلی تعریف کردند و حسابی کنجکاو شدم که ببینمش ولی حالا دیدم لینکش رو هم برداشتی! بابا ما می گیم ماشاالله و چشممون شور نیست به خدا. اگه مایل بودی آدرس وبلاگش رو به آدرس ایمیلم بفرست. من که از این نوشته های آخرت و مخصوصاً زندگی ما واقعاً لذت بردم و ممنون که خوشبختی های کوچک و بزرگ رو به ما هم یادآور می شی. موفق و شاد باشی
اشک تو چشمام جمع شد از خوندن وبلاگ یونای عزیزت من ۲ ساله که در حسرت یه بچه موندم برام دعا کن این حس های تو را یه روز تجربه کنم دعام کن صمیم دلم لک میزنه واسه یه بچه بهت حسودیم شد شادیت پایدار روزگار به کامت
سلام . ما عکس خواهر زاده مان (البته اگر شما هم ما را به خواهری قبول بفرمائید)را ندیدیم صد افسوس .آه.(انقدر جگر سوز بود که همی تا میدان بعدی همه چیز در آتش عدم سوخت).
یه تبریک به یونا : تبریک میگم بهت پسر یکی از صمیمی ترین بنده های خدا . امیدوارم مثل پدر و مادرت آدم نکته بین و شاکری باشی . بوس برای هر دوتاییتون مادر و پسر پر انرژی و خاص .
سلام با اجازه شما وبلاگ یونا جونو پیدا کردم. خواستن توانستن است. به نظر من صمیمی که اونجاست با صمیمی که اینجاست ۱۸۰ درجه تفاوت دارند. اینجا صمیم رو می بینیم.صمیم و شوهرش.صمیم و پسرش.صمیم و زندگیش و... ولی اونجا فقط یه صمیم هست.صمیمی که مادره .فقط مادر .یه مادر دوست داشتنی.
من فکر می کنم بعضی ها استعداد خوشبختی دارن و لایق خوشبختی هستن و فکر می کنم شما از آن دسته آدما هستین طرز برخوردتون با مسائل... ابتکار عملی کع دارین... مثلا وقتی یونا بزرگ بشه و مدله ابراز علاقه ای که شما تو تمامیه سنین بهش داشتین رو اینطوری مکتوب ببینه چطوری میتونه عاشقتون نباشه؟؟ شاید خیلی از مادرها هم همینقدر بچشون رو دوست داشته باشن اما نمی تونن کنن که این انرژی رو متقابلا از طرف مقابل بگیرن... آدم خوشبخت کسیه که می تونه کاری کنه که با ضمانت این انرژی بهش برگرده تا همیشه واسه دوست داشتن و محبت کردن به اطرافیانش این انرژی رو داشته باشه... و شما این هنر رو کاملا دارین.
چقدر این نوشته عمیق بود... درس ها زیادی گرفتم..ممنونم.
samim ye kaari nakon hamin emshabe bezanam haamele shamaa :D az bas in webloge nini va axaye yuna kopoli delbarannnn jooooon azize asali pesare gollll samim oon chaaleye khoshgelo labaaye khosh haalato chooneye rize yuna be to rafte na? man tasviram az to hamishe intori boode kheili kheili dust daram soorate maaheto bebinam
اول اینکه صمیم خانمی مامان شده! یه مامان واقعی! اینو از نوشته هاش خوووووب میشه فهمید! دوم اینکه خدا سه تاییتونو برای هم حفظ کنه و تا همیشه سالم و شاد باشید
صمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم چرا زودتر نگفتی؟فکر ما بیچاره ها رو نکردی که باید مطالب ۲ سال رو یه دفعه بخونیم:) پسری هم ماشالاخیلی نازه ببوسش از طرف من
میدونی به من چه حسی داد؟ موهای تنم سیخ شد...دلم خواست ازدواج کنم که منم یه کوچولو داشته باشم...هروقت راجع به یونا مینویسی بغض میکنم میرم پیش مامانم هی میلولم تو دست و پاش اما نمیگم که با خوندن نوشته های یه مادر حسشو درک میکنم...
وای صمیم ماشالله هزار ماشالله به این گل پسرت زود زود واسش اسفند دود کن کوچولوی خشگلت یه وقت چشم نخوره راستی وبلاک عزیز دلتم تبریک می گم ایسالله که 1000 ساله بشه آرشیو مطالبش می بوسمت
جااااااااااااانم نگفتی قلب ما ضعیفه؟ ....غش کردم من صمیم. این یونا ست؟ جاااااااااااااااااااانم دلم ضعف رفت.. خواستی بدونی چه حسی به مون دست داده؟ حس غش و ضعف...جدی می گما صمیم. من همیشه می خونمت ولی کمتر برات کامنت می ذارم...نتونستم جلو خودمو بگیرم.....ایشااله زنده باشه با تن سلامت زیر سایه پدر و مادر.. حیف که جا یگاز نداره وگرنه چقدر دلم میخواست گازش بگیرم. کپلکم.
شرمنده فکر کردم منظورت از اینجا همین وبلاگه.اشتب شد خانمی. حالا که حسمو نسبت به وبلاگ شما گفتم بذار راجع به وب آقا یونا هم نظر بدم حس سرزندگی ی ی ی ی و انرژی ی ی ی ی .اینو از ته دلم میگم.اینطوری که شما از یونا حرف میزنی آدم هوس نی نی میکنه خب.منم نی نی ی ی ی ی ی ی ی
مثبت دیدن زندگی هر وقت تو از عشقتون حرف میزنی و از زوایای مختلف بهش نگاه میکنی،منم عجیب عشقولانه میشم و احساس میکنم میشه تو هر شرایطی زندگی رو شیرین دید و از هر اتفاق معمولی یه سوژه ساخت یا کارای کوچیکی که دیگران در حقمون میکنن رو قدر دونست و .... کلا تو فکرمو باز میکنی عزیزم و باعث میشی ذهنیت هام یه هوای تازه ای بهشون بخوره.بابت همه این چیزا ازت ممنونم
سلام صمیم جان من این وبلاگ یونا رو الان دیدم ، خیلی خوبه . حس خوبی هم به ادم میده. فقط من ازش عکسی ندیدم . صمیم ، قبلا مطالب خنده دار زیاد می نوشتی ، قبلا که به وبلاگت سر میزدم همیشه منتظر خندیدن بودم ، الانم خیلی خیلی قشنگ می نویسی ، متن های جالب و زیبا و احساسی ، اما نمی دونم چرا من جدیدا اینجا کمی دلم میگیره ، چطور بگم یه حس عجیب و غم البته هر جور بنویسی من یکی دوستت دارم و اینجا ماله تو وحق داری هر چیزی که دلت میخواد بنویسی . فقط حس می کنم کمی خسته ای . شایدم این حس و من به خاطر این دارم که این روزها خودم خیلی خسته ام . چقدر حرف زدم ، روی ماه یونا رو ببوس
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام صمیم جان.
وبلاگت فوق العادست البته مدت هاست که لینکت کردمو دارم میخونمت ولی تموم نشده هنوز آرشیوت.
از وبلاگه ملودی بر داشتمت.واقعا که دمت گرم.عالییی می نویسی.
راستی من عاشقه مشهدم.خواهره خودم هم اونجا زندگی میکنه.موفق باشی عزیزم.
خیلی خوبه برای یونا وبلاگ ساختی.حیف که نتونستم عکس جدیدشو ببینم.موفق باشی مامان خانم...
همون اتلیه بارانه ماله همسرته؟!تو فرهاد/؟!عالیه...
چقدر عالیه که وقت میزاری و براش مینویسی...میدونی وقتی بزرگ بشه چقدر اینا براش دوست داشتنیه....میدونم برا عروستم قشنگه اینا خواهر...فک کن الان اگه من همچین نوشته هایی از مادرشوهرم داشتم راحت میتونستم ارتباط برقرار کنم و حسشو بفهمم!!ادامه بده فوق العاده بود حیف عکسارو ندیدم!
چرا من رو تایید نکردی و جواب سوالم رو ندادی
ساکن کدام شهر هستید؟
قربونت بشم ..من الان از سفر برگشتم..تایید کردم الان
چقدر مادرانه چقدر لططیف . خوش به حال یونا . اگه بدونی چقدر حسرت خوردم وقتی دیدم عکسشو ورداشتی .
عزیزم عکسشو دوباره بذار. به خدا دلم میخواد
راستی کدوم آتلیه رفتین؟ من تو مشهد جاهای خوب رو بلد نیستم هنوز...
آتلیه خود علی هست عزیزم...
صمیم جان من خیلی چیزا از روابط شما یاد گرفتم. من از قبل از ازدواجم وبلاگت رو میخوندم و بعضی حرفاتو آویزه گوشم کردم. در کمال ناباوری همسری نصیبم شد که من رو با خودش آورد به شهرتون. همین یک هفته پیش سالگرد ازدواجم بود. با الهام از نوشته های بی ریای تو به علی آقا من هم یه متن کوتاهی نوشتم براش و ای میل کردم. به قدری همسرم خوشحال شد که باور نمی کردم. ممنونتم صمیم . از تو یاد گرفتم که با همسرم چطور باشم . خیلی احساس نزدیکی به تو دارم. دوستت دارم.
صمیم جون سلام،
به وبلاگ پسر گلت سر زدم ولی متأسفانه عکسی ندیدم و حسابی دمق شدم! دیگران خیلی تعریف کردند و حسابی کنجکاو شدم که ببینمش ولی حالا دیدم لینکش رو هم برداشتی! بابا ما می گیم ماشاالله و چشممون شور نیست به خدا. اگه مایل بودی آدرس وبلاگش رو به آدرس ایمیلم بفرست.
من که از این نوشته های آخرت و مخصوصاً زندگی ما واقعاً لذت بردم و ممنون که خوشبختی های کوچک و بزرگ رو به ما هم یادآور می شی. موفق و شاد باشی
اگه اهل تیاتر خنده دار خفن هستی خیابون وزرا سینما کانون تئاتر با من بخون.
اشک تو چشمام جمع شد از خوندن وبلاگ یونای عزیزت
من ۲ ساله که در حسرت یه بچه موندم
برام دعا کن این حس های تو را یه روز تجربه کنم
دعام کن
صمیم
دلم لک میزنه واسه یه بچه
بهت حسودیم شد
شادیت پایدار
روزگار به کامت
سلام . ما عکس خواهر زاده مان (البته اگر شما هم ما را به خواهری قبول بفرمائید)را ندیدیم صد افسوس .آه.(انقدر جگر سوز بود که همی تا میدان بعدی همه چیز در آتش عدم سوخت).
یه تبریک به یونا :
تبریک میگم بهت پسر یکی از صمیمی ترین بنده های خدا . امیدوارم مثل پدر و مادرت آدم نکته بین و شاکری باشی .
بوس برای هر دوتاییتون مادر و پسر پر انرژی و خاص .
حس اینکه:
خیلی راز تو دلت داری ها!
بعد این همه مدت.
عاشق این همه همت و پشتکارت هستم عزیزم.
سلام صمیم جون /من که روزی ۱۰بار میام وبلاگت رو چک می کنم اصلا لینک وعکس یونا روندیدم :(((((
الآن دیدم نوشتی برداشته شد !
کلی حالم گرفته شد ....
سلام
با اجازه شما وبلاگ یونا جونو پیدا کردم.
خواستن توانستن است.
به نظر من صمیمی که اونجاست با صمیمی که اینجاست ۱۸۰ درجه تفاوت دارند.
اینجا صمیم رو می بینیم.صمیم و شوهرش.صمیم و پسرش.صمیم و زندگیش و... ولی اونجا فقط یه صمیم هست.صمیمی که مادره .فقط مادر .یه مادر دوست داشتنی.
سلام
فقط یه روز عکس و لینک رو گذاشتی؟؟؟؟؟
من که نرسیدم ببینم(گریه)
من فکر می کنم بعضی ها استعداد خوشبختی دارن و لایق خوشبختی هستن و فکر می کنم شما از آن دسته آدما هستین
طرز برخوردتون با مسائل... ابتکار عملی کع دارین...
مثلا وقتی یونا بزرگ بشه و مدله ابراز علاقه ای که شما تو تمامیه سنین بهش داشتین رو اینطوری مکتوب ببینه چطوری میتونه عاشقتون نباشه؟؟
شاید خیلی از مادرها هم همینقدر بچشون رو دوست داشته باشن اما نمی تونن کنن که این انرژی رو متقابلا از طرف مقابل بگیرن... آدم خوشبخت کسیه که می تونه کاری کنه که با ضمانت این انرژی بهش برگرده تا همیشه واسه دوست داشتن و محبت کردن به اطرافیانش این انرژی رو داشته باشه... و شما این هنر رو کاملا دارین.
چقدر این نوشته عمیق بود...
درس ها زیادی گرفتم..ممنونم.
samim ye kaari nakon hamin emshabe bezanam haamele shamaa :D az bas in webloge nini va axaye yuna kopoli delbarannnn jooooon azize asali pesare gollll
samim oon chaaleye khoshgelo labaaye khosh haalato chooneye rize yuna be to rafte na? man tasviram az to hamishe intori boode
kheili kheili dust daram soorate maaheto bebinam
عالی بودصمیم جان
عنوا پستت هم عنوان وبلاگ منه
samim jan pesare kheyli nazi dari,khoda hefzesh kone. man ke delam ghash mire va3 bache
اول اینکه صمیم خانمی مامان شده! یه مامان واقعی! اینو از نوشته هاش خوووووب میشه فهمید!
دوم اینکه خدا سه تاییتونو برای هم حفظ کنه و تا همیشه سالم و شاد باشید
آخ جونم...منم دوباره دلم بچه خواست....
خدا حافظش باشه..ماشالله...یک دسته گل دارین.گلی همیشگی...
صمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم چرا زودتر نگفتی؟فکر ما بیچاره ها رو نکردی که باید مطالب ۲ سال رو یه دفعه بخونیم:)
پسری هم ماشالاخیلی نازه ببوسش از طرف من
ای جااااان
ایشاللله 200 ساله شه :)
قبلنا خیلی اتفاقی بلاگ یونا رُ پیدا کرده بودم :)
وااااای صمیم خدا حفظش کنه چقدر خوردنیه این پسرت عکسش رو هو زود بردار چشم می خوره براش اسفند دود کن
میدونی به من چه حسی داد؟ موهای تنم سیخ شد...دلم خواست ازدواج کنم که منم یه کوچولو داشته باشم...هروقت راجع به یونا مینویسی بغض میکنم میرم پیش مامانم هی میلولم تو دست و پاش اما نمیگم که با خوندن نوشته های یه مادر حسشو درک میکنم...
یه عشق ناب
یونا جون تولدت مبارک ایشالا دامادیت(چشمک)
وای صمیم ماشالله هزار ماشالله به این گل پسرت زود زود واسش اسفند دود کن کوچولوی خشگلت یه وقت چشم نخوره راستی وبلاک عزیز دلتم تبریک می گم ایسالله که 1000 ساله بشه آرشیو مطالبش می بوسمت
نمی فهمم،مگه دو تا بلاگ داری!؟نگو که این دزدی ها به بلاگ شما هم کشیده
حس اینکه واقعا شیرینه این مموشی.خدا حفظش کنه الهی همیشه با همین لبهای خندون.
ماشاله خیلی بانمکه صمیم جان.احتمالا به خودت رفته؟!
سلام الهی سالم بمونین و عاقبت بخیر بشین هر 3 تا تون.
آدم دلش می خواد بخورتش ....وایییییییییییییییییی
افرین به تو با این همتت برای پسرت
جااااااااااااانم
نگفتی قلب ما ضعیفه؟ ....غش کردم من صمیم.
این یونا ست؟ جاااااااااااااااااااانم
دلم ضعف رفت.. خواستی بدونی چه حسی به مون دست داده؟
حس غش و ضعف...جدی می گما صمیم. من همیشه می خونمت ولی کمتر برات کامنت می ذارم...نتونستم جلو خودمو بگیرم.....ایشااله زنده باشه با تن سلامت زیر سایه پدر و مادر..
حیف که جا یگاز نداره وگرنه چقدر دلم میخواست گازش بگیرم. کپلکم.
شیرین صمیم عزیزم
مادر خوب و نمونه
حس شیرین زندگی را می دهد
زنده باشی
و غرق لذتهای ناب و برکات خداوند
سلام .من شمارو ندیدم ولی احساس می کنم چقدر شبیه شماست این گل پسر خوردنی
سلام.
بخورم این ادم کوچولو رو .
به به
به سلامتی
از وبلاگ یونا جون هم رونمایی کردید
مبارک باشه
عکس 1 معصومانه ترین چهره یک انسان پاک
شرمنده فکر کردم منظورت از اینجا همین وبلاگه.اشتب شد خانمی. حالا که حسمو نسبت به وبلاگ شما گفتم بذار راجع به وب آقا یونا هم نظر بدم
حس سرزندگی ی ی ی ی و انرژی ی ی ی ی .اینو از ته دلم میگم.اینطوری که شما از یونا حرف میزنی آدم هوس نی نی میکنه خب.منم نی نی ی ی ی ی ی ی ی
مثبت دیدن زندگی
هر وقت تو از عشقتون حرف میزنی و از زوایای مختلف بهش نگاه میکنی،منم عجیب عشقولانه میشم و احساس میکنم میشه تو هر شرایطی زندگی رو شیرین دید و از هر اتفاق معمولی یه سوژه ساخت یا کارای کوچیکی که دیگران در حقمون میکنن رو قدر دونست و ....
کلا تو فکرمو باز میکنی عزیزم و باعث میشی ذهنیت هام یه هوای تازه ای بهشون بخوره.بابت همه این چیزا ازت ممنونم
wow faght mitoonam begam hesaabi shock shodam!! aalie binazire
سلام
چرا نظر من تایید نشددرپست قبل صمیم خانم؟ ناراحتتون کرد؟جواب سئوالمو ندادید.ما زیاران چشم یاری داشتیم........
اینجا هم خوبه برای آقا یونا،خواهیم خواندش
هم تایید شد و هم پااسخ دادم...
خوبی تو الان؟
سلام صمیم جان
من این وبلاگ یونا رو الان دیدم ، خیلی خوبه . حس خوبی هم به ادم میده.
فقط من ازش عکسی ندیدم .
صمیم ، قبلا مطالب خنده دار زیاد می نوشتی ، قبلا که به وبلاگت سر میزدم همیشه منتظر خندیدن بودم ، الانم خیلی خیلی قشنگ می نویسی ، متن های جالب و زیبا و احساسی ، اما نمی دونم چرا من جدیدا اینجا کمی دلم میگیره ، چطور بگم یه حس عجیب و غم
البته هر جور بنویسی من یکی دوستت دارم و اینجا ماله تو وحق داری هر چیزی که دلت میخواد بنویسی . فقط حس می کنم کمی خسته ای . شایدم این حس و من به خاطر این دارم که این روزها خودم خیلی خسته ام .
چقدر حرف زدم ، روی ماه یونا رو ببوس