من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

قاب بی نقاب

 

دیشب  پسرک رو بردیم آتلیه تا  چند تا عکس  شاد و شنگولی و بچه وسط و مامان بابا دور و برش !! و تو بغلش  از خودمون بگیریم..آقای دکتر  پیشنهاد کردند به همه والدین که از  این عکس های  سه نفری و  گرم و  با احساس با بچه تون بگیرید و  بذارید  توی  اتاق  یا  روی در یخچال یا  داخل کیف مهد یا مدرسه ی  بچه تون تا هر وقت ببینه  یادش  بیفته که چقدر  مامان  باباش  دوستش  دارند و چه خونواده گرم و مهربونی  داره ..حتی اگر  همیشه در  اغوشش  نگیرید هم ذهنش  گول میخوره..یعنی  این تصویر  میره جایگزین  حس  ناامنی و تنهایی  بچه (خدایی نکرده اگه داشته باشه ) می شه  .. علی  جون جونی هم بچه رو زد زیر یک بغلش و  مادر  بچه رو هم زد زیر بغل دیگه اش و ما رو برد اتلیه ..البته قبلش با یکی از  دوستام که پسرک  عاشقش  هست هماهنگ کردم بیاد تا  این بچه حداقل  تو مود عکس باشه..شانس زیبا و  خامه ای  ما!! پسرک توی راه خوابید و اونجا که بیدار  شد  تا نیم ساعت اول که تو فاز  نبود و بعد هم شیطونیش  گل کرد و حالا مگه می ایسته عکس  ادمیزادی ازش  بگیریم..!!کلی  من پشت سر  همکار   علی  ایستادم و  ادای  آب ریختن روی  سر  و کله ی  اون رو در  اوردم تا بچه یک ذره خندید ..وقت های  دیگه این نیشش رو باید   دو مشتی  جمع کنی از روی  زمین...بعد  به قول علی  بچه های  دیگه که میان آتلیه  مکان و نورها و  سقف و همه چیز براشون جالب هست و بچه چند ثانیه  اروم و ساکت نگاه میکنه یا  گوش به بازی بودنش  کمتر  میشه ولی  این فسقلی  از  الان که برای خودش دوربین شخصی داره دیگه معلومه که چقدر با محیط مانوس هست و خونه خاله حساب  می کنه اونجا رو... من پشت سر این  دوستمون ایستاده بودم و هی  روی  زمین خودم رو می انداختم و   ادا و صدای  بز و قورقوری د ر  میاوردم و  مثل  زیر نویس  هی  از  این ور  می رفتم اون ور و بر عکس .. دوست خودم که ماتش برده بود از این کارهای من..اون عکاس بنده خدا هم که  نمی دید من پشت سرش دارم چکار می کنم...یک جا چند قطره اب هم ریختم روی  کله اش  و یک جا هم نزدیک بود از پشت بی افتم روش که خدا به فک و صورتش  رحم کرد ...اخه  زمین سر بود خیلی ...علی هم کار  داشت  هی  میرفت می اومد و میخواست پروژه رو به دوستش  واگذار کنه..من هم بهش  غر  میزدم که خودت بگیر ..دستت تند تره ...فلانی  لفتش  میده  و  پسرک تغییر موقعیت میده... عکاس هم ریییییلکس ..اصلا این ارامشش  زبونزد هست ..خب  اینجاها سرعت عمل بیشتر به کار  میاد تا ارامش ...خلاصه سه ساعتی اونجا بودیم و   امیدوارم عکس  مناسب از توش  در بیاد .. راستش  من خیلی روی  عکس های خودم حساسم..یعنی  تا حالا 4 تا عکس  نداشتم که از خودم توی  عکس راضی راضی بشم..انقدر هم غر  می زنم که علی  رغبت نمیکنه از این ادم خوش اخلاق عکس  بگیره..آقا من برام مهمه تو ی عکسام  صورتم زاویه چاقالو  نداشت باشه ...غبغبو  نشده باشم...  دندونام موقع  تبسم مثل  دندون های  براق  اقا گرگه توی فیلم ها  بیرون نیفتاده باشه ..موهام مرتب باشه و  اگه جایی  صاف و درست نیست عکاس بهم بگه خودم درستش کنم  نه اینکه بخواد  بعدا با ادیت درستش کنه...صورتم براق از  عرق یا هر چی  نشده باشه .. رگ دست هام برون نزده باشه ... خنده ام شاد  و واقعی باشه و الکی  نباشه ( خب  این رو عکاس باید بگه به ادم دیگه..خود ادم که نمیبینه خودش رو..) .جایی گوشتی  موشتی  کجی ..نافرمی  دیده نشه .. اصلا ادم باید  جوری باشه که بعدا هر وقت به اون عکسه نگاه میکنه  مو لای  درزش  نره ..بعد سال های سال که از اون عکس  می گذره تو  هنوز خودت رو همون طور بی نقص و زیبا و همه چی تمام تو یذهنت میاری واین برای من خیلی  کاربردی بوده و هست ..    علی هم حوصله اش سر  میره بس که هر شاتی که میزنه م ن بدو بد میرم میگم ببینم چطوری بود؟  و بعد هم هی  ایراد میگیرم که اینجاش ا ونجوری  اونجاش  اینطوری ..یک بار بهم گفت یک خانمه اومده بود  چهار ساعت تمام هر   پزی که اینا بهش  می دادن رو انجام میداده و جیکش هم در  نمیاومده..گفت برم از  اون  یاد بگیرم..منم حرصم در  اومد  گفتم اصلا تو هم میخواستی بری زن لاغر  مردنی مثل اون   بگیری از  اول!!( ربط  دادن گودرز به شقایق  که ید طولانی دارم من در  مواقع بحث!!) طرف هاج و واج موند که این حرف چه ربطی داشت آخه!!

حالا هی نیایید  طرف این عکاس مهربون روبگیرید ها..الان خودمم از دست خودم ناراحت شدم که چرا این بلاها رو سر این مرد میارم من!!

نوشابه خانواده: صمیم جونم..عزیزکم..تو انقدرررررررر  اخلاق های خوب و  خوشگل و کمیاب داری که این ها گم هستند بین اون همه خوبی ... معلومه که به دل نمی گیره...!!!! اصلا غصه نخور  ..درسته فدای اون دل نازکت بشه صمیم ...

دیشب به علی میگم چرا منو اینقدررررررر(مثلا سالی  چند بار منظورم هست ها!!!)   ناراحت می کنی تو؟  حالا از قبلش توی ذهنم هفته پیش رو تجسم میکردم و سر  قبری که مرده اش فرار کرده بود هی  گریه  می کردم..یکهو که اینو بی مقدمه گفتم  طفلک شوهره  موند اینو  نصفه شبی از  کجا در  اوردم من!!!؟ تا یک دقیقه قبلش داشتم میخندیدم باهاش یکهو اینجوری می کنم..گفت ما اون مساله رو حرف زدیم در  موردش و تموم شد ...من که معذرت خواستم و گفتم عصبانی بودم و  منظوری  نداشتم..من باز اون کش رو بیشتر  کشیدم و گفتم نه! آخه  من که این همه مهربونم با تو و پسرک ..من که غذا می پزم برات ..من که کار  می کنم برات..من که (توی دلم: قد قد می کنم برات..!!)  چرا اینطوری  منو خراشششششششششش  میدی!!!؟ ( کلمه اختراعی  نشون دادن ناراحتی زیادم..) .. یعنی نزدیک بود کشه در بره بخوره توی  پک و پوز  خودم... خدا رو شکر  در  نرفت ..یعنی من  اروم ولش کردم ..وگرنه اگه شماها بشینین پای  درد و دل این مرد ..هیمن جور به سر و سینه تون میکوبید و مظلوم علی جان میگید  همش!! ..خب من ابعاد مختلف و متفاوتی دارم..میتونم در  عین زیبایی اخلاق و اسوه و الگوی  نمونه  بودن !!!( پوووووووف )  همزمان  اونقدر حرص در آر بشم که اگر مقتول هم شدم تقصیر خودم باشه باز ..یا در  عین پیشی ملوس  بودن یکهو روی  هاپ هاپی ام بزنه بالا... حالا از  تحلیل شخصیت من بگذریم  و به حرف خودمون برسیم..

دیگه دیگه اینکه  من الان حالم خوبه ..و دلم می خواد برم عصر  برای  خودم نرگس بخرم و بگم اقاهه روبان نباتی بزنه بهش و ببرم خونه بذارم جلوی آینه کنار یخچال ..مگه بغل یخچال آینه نصب  میکنن ملت؟ درسته..سوال خوبی  پرسیدید .ما  الان دو روزه یخچال فریزر  نداریم  و سه روزه مثل آدم غذا نخوردیم ..یعنی من حسرت یک غذای گرم صمیم پز به دلم مونده..به قول پسرک : خدایا مرسی  به ما غذای  خوش موزه دادی ..به همه ی بچه ها هم بده  ..دوستت دارم خدا جون ... منم بگم  خدا جون دعای خیر این بچه رو قطع نکن دیگه!! خب   نصف محتویات یخچال   مرحوم رو چپوندم   تو جا یخی   هووی دیگه اش   که اگه درش رو باز کنم همش  میریزه روی  سر و کله ام..منم هی میرم در  جایخی رو ناز می کنم و  از بیرون با مواد توش حرف میزنم میگم عزیزانم..به زودی  میایید بیرون..دوستتون دارم غذاهای پتنشیالی خوشمزه  .منتظر  همیشگی  شما...صمیم ...  !!

صمیم ام ..عزیز دلم..مهربونم.... و مهربونی  من مثل بارش  خورشید روی  تو هست ..من دوستت دارم همیشه ..هر جور که باشی ..هر کاری که بکنی ..روی من همیشه حساب کن...

نظرات 24 + ارسال نظر
پریا چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 11:31 http://live-by-love.blogfa.com/

سلام جالب بود

ملودی چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 10:56

صمیم جون چه جالب بوده این پیشنهاد گول زدن ذهن .مردم از خنده با اون زیر نویس شدن تو . از دست تو و این پسر گوگوووولی که سر عکس گرفتن جدی شده بود. ببین تو با این تعریفات کاری کردی که چاره برای من نذاشتی طرف اون عکاس مهربونو بگیرم خواهر جان . اون کشه رو هم که من خودم در کشیدنش ید طولایی دارم میدونم چی میگی یعنی یه وقتایی انقدر میکشم که بارها در رفته خورده تو دک و پوزم (خنده ) . تازه در مورد شخصیتت نگو که من کشت مرده شخصیت ناب و دوست داشتنی تو هستم عزیزم . حالا اون غذا خوشمزه ها در اومدن یا نه ؟ بوووووووس گنده برای صمیم جون بینظیرم

سام شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 15:12

پریسا جوون از استرالیا بابا بی خیال!!!! این صمیم جون ما همینجوری خودتحویله تو نگو دیگه واویلا میشه ها. شوخی کردم. صمیم جان منم تقریبا همینجوی با خودم حرف میزنم گاهی خودمو تنبیه میکن گاهی تشویق و ... کلا سعی میکنم با خودم راحت باشم واسه همینه که خدا رو شکر از بقیه همسن و سالام یخورده جلوترم نه فقط از لحاظ موقعیت اجتماعی بلکه از لحاظ درونی و ارتباطم با خودم و خدای خودم.
قربانت

خداروشکر که مشهدیا همه سالمن.

نسیم شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 12:55 http://bardiajeegar.blogfa.com

ما نیز دوستتان داریم صمیم بانو*|

نور شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 12:48

سلام صمیم جان ...
ما ـ بنده و همسرم ـ هر وقت میریم آتلیه از دو روز قبلش میگم به به چه عکسایی بشه ... میدونم خیلی خوب میشه...و از این قبیل....ولی درییییییییییییییییییییغ ...انقدر که روتوش میکنن خودمو نمیشناسم...بابا خوب دماغ ما همینه دیگه چرا میزنین صورتو محو میکنین..!!!

ولی دیگه مطمئنم عکسای شما خوب میشه... چون توی اون عکسا ۳ تا عزیزدله....صرفا بهمین خاطر :*

+عزیز با اجازت بهت میل میزنم تا در رابطه با موضوعی راهنمایی بخوام...

ستایش شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 12:46 http://mamanleila.blogfa.com

به سلامتی ایشالله عکس های دامادی آقا یونا
میشه وقتی عکس هاآماده شد بذاری
منم عاشق عکسم. همین یک ماه قبل دخترمو بردم ولی رسما توی عکاسی دیوانه شدم که اونقدر ادا و اطوار درآوردم تا این دخترک کمی بخنده

صوری شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 11:40

چه خبر از جوراب صورتی خالش؟
فکر کنم داره شیرین میشه سه چهار ماهش شده؟
راستی یکی از خواننده های خاموش و قدیمیت که خواهر منه آخر این ماه زایمان میکنه دعا کن تنشون سلامت باشه

صدرا جمعه 30 دی 1390 ساعت 14:56 http://www.roozha88.blogfa.com

عکاسی از بچه ها یکی از سخت ترین کارهایی هست که عکاسا انجام میدن
به شدت شوهرتو همکارشو درک می کنم
باز توی آتلیه بهتره،وای به وقتی که آدم بخواد محیطی عکاسی کنه

ملودی جمعه 30 دی 1390 ساعت 11:09

صمیم گلم قربونت برم نمیدونی چقدر کیف میکنم با این نوشته هات . میخوام از ته دل داد بزنم صمیمم منم دوستت دارم صمیمم قربونت برم . ببخشید وقت ندارم برات طومار بنویسم . اما میام سر فرصت یه عالمه حرفا برات دارم الان دلم خواست منم بیام برات بنویسم صمیمم دوستت دارم تا بعد که پرحرفی کنم بووووووووووس گنده برای خودت و برای یونا عسلی و سلام مخصوص برای علی آقا و به عالمه آرزوهای خوشگل برای جمع سه نفره تون .

کمالی جمعه 30 دی 1390 ساعت 02:53

افرین
من خیلی تنبلم توآتلیه رفتن وعکاسی اما بادوربین خودمون تند تند عکس میندازیم واقعا حرف دکترت درسته چون وقتی عکس حدیدروی یخچال میزارم حال خودمم بهترمیشه
کلی قصه هم باعکسای نوزادی آقایون براشون گفتم که خیللی استقبال میکنن
نرگساتوبوکن
بوی زندگیه
عالیهhttp://katebane.persianblog.ir/
پیشم میای؟

تسنیم پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:44 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

منم دقیقا مثل خودت وسواس زیادی روی عکسام دارم.کلا هم عاشق عکسم و اگه دست خودم بود سالی هفت-هشت بار آتلیه بودم برا عکس!! همین امسال برای عروسی برادرم رفتم با همسرجان آتلیه و متاسفانه اصلا عکاسش خوب نبود زیاد-چون به خیلی نکات تابلو حتی هیچ توجهی نکرده بود و کلی هم پولهامون رو هاپولی کرد.خیلی خوبه علی آقا این هنرو دارن.قدر بدون صمیم جان.
واقعا باید چیکار کرد که یه دلخوری از دل آدم پاک شه وقتی موضوعش دیگه واقعا تمام شده؟! کاش بلد بودیم.
خیلی از تیکه هایی که برای خودت مینویسی و جمله های قشنگ درباره خودت بکار میبری خوشم اومده.میخوام مثل تو این لطف رو در حق خودم بکنم.مرسی که یادم دادی.

محدثه پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:31 http://entezareshirin86.blogfa.com

خدا تو رو نکشه صمیم با این اخلاقات.خیلی آدم جالبی هستی.آقای همسر باید از خداشم باشه که هر روز یکی از اخلاقاتونو براش رو می کنید و توی زندگیش تنوع ایجاد می کنید و نمیزارید دچار روزمرگی بشه.
این نوشابه خانواده هایی که توی چند پست اخیر باز می کنید خیلی خوشمزه است.ساخت کارخونه خودتونه دیگه؟
اینجا هم یه آیکون نداری که حداقل یه بوس برای شما بفرستیم با این همه خصوصیات و مهربونیهای بی اندازه تون.
ولی یه عالمه بوس برای صمیم خانوم مهربون و باتجربه
یعنی بگم هر وقت آپ می کنی کلی مطالب آموزنده ازتون یاد می گیرم دروغ نگفتم.
خدا شما رو برای خانواده تون و برای ما حفظ کنه

آرزو پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 09:19

صمیم مهربان و دوست داشتنی سلام
لبخند تمام نشدنی به لبم آوردی وقتی این پستت را خواندم .خیلی خوب است که صبح اول وقت می توانم پست های سر شار از هیجانت را بخوانم و شارژ شوم . دعا می کنم همیشه پرتوان و شاد و سرحال و سرزنده و سالم و ... باشی . مرا قبل از رفتن به مراقبت این امتحان های تمام نشدنی دانشگاه شاد می کنی ، خدا همیشه شادت کند .
معلوم است که وقتی خانمی مثل شما خوشگل و ناز باشد باید هم روی عکسهایش حساس باشد . البته من شما را ندیده ام ولی از حرف هایت شما را خانمی بور و سفید با چشمانی روشن و مهربان و نافذ و قدی بلند و یک کمی تپل تصور می کنم . عزیز نازنینم من طریقه ی پختن مرغ های خوش رنگ و لعاب و آلو و هویج کنارش را که ازش روغن می چکد و بویش همه جا را برداشته رااز تو آموختم . اونوقت شما کدبانوی همه چی تمام چرا این کار را کنار گذاشتی .
مامان نمونه ، همسر عاشق و دوست عزیز ندیده دوستت دارم.

پریسا از استرالیا پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 09:06

صمیم جون سلام،

خیلی‌ خوشحالم از اینکه بهتر و سر حال تر و خوشحال تر از قبل برگشتین. یه چیزایی‌ باید بهتون بگم که اگه نگم رو شکمم آبلمبو می‌شه.

صمیم جون،به نظر من شما یه خانوم نمونه هستین.حالا چرا؟ الان خدمتتون عرض می‌کنم: شما از خوبی‌ها،مهربونیها و محبتهای خودتون میگین و از خودتون قدر دانی‌ می‌کنین. این محشره. در عین حال اگر هم به نظرتون یه جایی اشکالی‌ چیزی بوده،از اون هم میگین و در آخر خلاصه خودتون،کلاه خودتونو قاضی می‌کنین و نتیجه میگیرین. خوب اینم محشره. پسسس نتیجه میگیریم که چی‌؟ صمیم محشره کارش و رفتارش با خودش. پسس با درود و تبریک فراوان و بوسه گنده . اون نوشابه خانواده هم نوش جون‌تون. گوارای وجود.

آفرین پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 00:01 http://http://afarin55.persianblog.ir/

قول میدی یکی از اون عکسهای ناز یونا رو برامون بذاری؟

آتوسا چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 22:11

بوووووسسسسس !

امی چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 21:27 http://weineurope.blogsky.com

صمیم جان حالا دیگه از خوندن پست های مربوط به یونا یک حس دیگه دارم، احساسی خیلی متفاوت با قبل حالا وقتی این چیزا رو می خونم همش آینده خودم و بچه ام رو تصور می کنم که ما هم می تونیم چنین لحطات زیبایی با هم داشته باشیم خیلی شیرینه.

بهار چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 20:41

عکسهای یونا گوگولی مبارک باشه ان شاالله عکسهای دامادیشو بگیرید. اییییی جانم به این اخلاقهای ماهت. برای آقایون لازمه که در عین مهربونی یهو حالشونو بگیری.آآآی حال میکنم من در این مواقععععععععععععععععععععع

سارا چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 19:34 http://sarahsilence.blogfa.com

خیلی خوشم میاد از این قسمت هایی که خودت رو تحویل میگیری . منم مشکل این را دارم که خودم را زیادی دست کم میگیرم فکر کنم تمام جمله هات را حفظ کنم و با خودم تکرار کنم

ماتی چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 16:33 http://mamatitio.persianblog.ir

صمیم خدا میدونه چقدر به این پستت بلندبلند خندیدم
بخصوص به اون زیر نویس شدنت و از این ور به اون ور رفتنت!
یعنی چی که اینجا اسمایلی نداره
الان من احساس میکنم جلوی دهنم رو گرفتن نمیتونم کامل منظورمو برسونم!

مریم توپولی چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 16:10 http://www.man-va-to-ma.blogsky.com

۱.میدونی من عاشق این از هر دری سخنی حرف زدنتم
۲. خیلی عذر میخوام اون گوز به شقیقه منظورت بود دیگه؟؟خب بلاخره عروس کرمانشاهی ها هستم دیگه
۳.من عاشق اون ادا اطوار در اودنت واسه یونا هستم که اصلا محالت نذاشته؟؟؟
۴.الهی که نه گوشتی بیرون باشه نه دندونی زشت نه مویی خراب نه علی آقا عکسی بد گرفته باشه کلا دستش درد نکنه
۵.باز هم دوست دارم
۶. خوشحالم که خوشحالی و دوباره صمیم مهربونه منیییی
۷.عاشقتم صمیم

لی لی چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 16:01

سلام به را هنمایی و کمکتون احتیاج دارم اگه ممکنه تجربیاتتون رو در مورد اینکه یه مهد خوب باید چه طوری باشه و اصلا با توجه به چه معیارهایی انتخاب بشه واینکه چطوری میشه بچه رو از پوشک در اورد تو وبلاگتون منعکس کنید تا بقیه هم استفاده کنن دخترم 2/5 ساله اس مرسی

نگاه مبهم چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 15:53

صمیم عزیزم سلام.

می بوسمت. کی بدش میاد عکس بدون ادیتش خود واقعی خوبش باشه. خوب همینه که دوست داریم توی عکس بی نقص باشیم دیگه. اینو هستم.

درباره اون جمله بی ربطه که گفتی اگه لاغر بود... =) خوب منم از این جوابا میدم دیگه! =)

نرگس رو دوست دارم. هدیه ما به تو از راه دور برای قاب بی نقابت که خیلی دوست داشتم.

بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد