من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اتمام طرح ضیافت!!

سلامممممممممممممممم 

 

من زنده برگشتم ..مهمون ها به سلامتی  رفتند  شهر و  دیار  خودشون . منم از  دیروز  دارم خواب  های  نکرده رو جبران میکنم ولی باز هم کمه .. خونه رو هنوز  مرتب  نکردم  کامل و  هزار تا کار  هم دارم . فردا وقت آرایشگاه د ارم و  میخوام موهامو شرابی کنم. میگم تیکه ای  شرابی  کنم روی بیس  قهوه ای  تیره ی  موهای  خودم بهتره یا کلش رو ؟ یک ذره شک دارم چون تصور  من اینه که شرابی  کامل  برای سن بالاهاست !! هنوز  مطمئن نیستم . موهام رو هم میخوام کوتاه کنم  مدلی که به صورت گرد من بیاد و  بشه از زیر  مقنعه جمعش هم کرد که برای سر کار  راحت باشم ... از هر گونه  نظر و ایده  و لینک عکس با کمال میل استقبال می شود . سه شنبه هم نامزدی  برادر    خانم داداشم هست و چون اینجا فامیلی  ندارند  ما میشیم ویترین فامیل داماد!! خدا به دادشون برسه وقتی  یکی مثل من بشه مایه ابروداری طرف!!! 

 

آقا یک موضوعی  اصلا تو  کتم نمیره که نمیره ..یعنی  افتادم رو دنده لج .. ما یک خاله جان داریم  که تا جای  ممکن سعی  می کنیم خیلی  روابط نزدیکانه نشه  چون تجربه ثابت کرده وقتی  صمیمیت ایجادشد  دیگه نمیشه از  تبعاتش  کم کرد!! بذارید واضح بگم.آقا ما بعد از  10 سال خونه داری!! خاله جان روب ا اهل و عیال  دعوت کردیم و  چند  جور  غذا و  هنر  نمایی و  از این صحبت ها . خاله جان قند تو دلش آب شد که صمیم  جان این همه جلوی  عروسش اینا تحویلش  گرفته . هنوز  یک هفته نگذشته بود که زنگ زد  و گفت  ماه رمضون من و شوهر  خاله ات جداگانه مزاحم میشیم ...اومممممم ..اوکی ! خب  باز هم تشریف بیارید ..باز  دوباره همون بساط و  بگیر و ببند و  چند مدل و  زحمت های  خاص  سفره افطار و شام  این  ماه ...هنوز یک ماه نگذشته بود که زنگ زدند فرمودند عزیزم  پسر  خاله ات فلان موقع یک هفته ای  میاد  مشهد (از  جنوب) و  انشالله حسابیییییییییییییییی مزاحمت میشیم یک شب!! یا قمر بنی  هاشم .. این حسابی  گفتنش تنمرو لرزوند .خب  ملاحظه کنید دیگه ..حالا ما یکی دو بار  دعوت کردیم و  شما هم  باز ما رو دعوت کردید و  ما هم برای   اینکه ناراحت نشید  اومدیم   خونه تون . این مهمونی بازی  دیگه چیه ؟ بهشون گفتم خاله جان ..من مهمان دارم از  راه دور ..انشالله فرصت شد  چشم .. ده بار  از  مامانم پرسیده که مهمون های صمیم رفتند ؟!!!! لا اله الا الله ..دیروز یک جایی  خاله جان رو دیدم ...همچین رو ترش  کرده بودند  و بی محلی ..من شاخام داشت در  می اومد ..خب  مهمون های  من تازه رفتند .. خونه من شلوغ و  بی نظم ..بعد  پسر  خاله ام فقط  دو شب  دیگه اینجان ..تنها اومده ؟ نخیررررررررررررر ..با  حداقل 10 نفر از  فامیل همسر  گرامی ... بعد من نه اونا رو تا حالا دیدم نه این خانم پسر خاله ام و  خودش  تا حالا خونه من اومدند .هر سال خونه مامانم مهمونی  بوده و ما هم رو دیدیم ..خب عزیز من فکر  کن کمی ..من آمادگی  ندارم  اصلا .. تازه من ساعت 4 میرسم خونه گاهی ..چطوری برای  20 نفر ( با خودمون و  مامانم اینا) شام آماده کنم ؟ من هم گفتم مهمون هام نرفتند هنوز  خاله جان ... یک آهییییییییییییییی  کشید و روش رو کرد  اون طرف ..  منو میگی !! انقدر  حرص  خوردم .. فقط  نمی خواستم  جلوی  مادر شوهر  دخترش  یک حرفی بزنم وگرنه جواب آماده داشتم .... خیلی  زشت بود این کار ..یعنی  نشون میده من تا وقتی  عزیز و خوبم که مطابق میلشون باشم و رفتار  کنم.. من هم تو  این چهار چوب ها جا نمیشم اصلا .باید  انتخاب  خودم باشه  و زور و  اجبار  نباشه ..یعنی اگر  20 درصد  فکر  میکردم یک جوری برنامه رو جور  کنم دیگه کلا منتفی شد  نظرم ...اقا نکنید با رابطه فامیلی که ذره ذره و قدم به قدم  داشت بهوبد  پیدا میکرد .. میدونید من و  همسری بخاطر  همین اخلاق هایی که دستمون بود با این خاله جان خیلی رفت و آمد  نداشتیم ..بگ و بخند و  ارادت و ادب بود ها ..ولی  تو حریم  شخصی زندگیمون راه نداشتند  تا حالا .. به نظرم در رابطه همون دیروز با اون کارشون کلا بسته شد ... تازه فکر  کن  من و  همسری  اینقدرررررررر  از  ارتباطات جدید و  رفت و آمد با فامیل  خوشمون میاد  که حد  نداره ولی  این  جور  بی ادبی ها و درک نکردن ها آزر  دهنده هست و  من هم که مرض  ندارم  خودم رو درگیر  این چیزا کنم و بعد  حرص بخورم .. پرونده ایشون بسته شد متاسفانه.البته به پسر  خاله ام زنگ خواهم زد و  بهش  توضیح میدم من فقط آخر  هفته ها  فرصت دارم که به وقت ایشون نمیخوره  و فرصت ندارند  تا آخر  هفته بمونند و من هم معذورم دیگه .. نکنید این کارا رو با آدم هایی که در  خونه شون روی  مهمون بازه ..نکنید .. 

 

آقو گفتم  مهمون ..به جان خودم با همسری  نشستیم حساب  کتاب  کردیم  دیدیم درسته  این مدت اندازه دو ماه اجاره  خونه خرج مهمون هامون شد ولی ..ولی آقا برکتی اومده که  باورمون  نمیشه ..مشتری های  جدید برای  همسری .. سفارش های  نقدی ..اصلا یک وضعی . من که واقعا به برکت وجودشون اعتقاد  داشتم  و دارم .با این خرج و مخارج این روزها به نظرم نبایداز بحث برکت و روزی  ای  که مهمون با خودش  میاره غافل شد . در ظاهر باورش سخته ولی وجود  داره  واقعا . دیروز  انقدررررررررررر  خونه مون خالی  شده بود ..دلمون تنگ..همش با هم حرف میزدیم ..بچهه اشون بهم زنگ میزدند خاله صمیم ..بازم ما رو بخندون!!!! جانمممممممممممممم؟  الان نقش من در  ذهن این نوگلان جامعه یک چیزی در  حد  دلقک و اینا شده انگار .. انقدر من سوتی  دادم  این طفل معصوم ها  هم گرفتند کلا موضوع رو!! 

 

گل سوتی  های  من دیدار با مهرسا بود .. یعنی از بس  موضوع گسترده هست  نمیتونم  تو چند  خط  خلاصه اش  کنم..پست بعدی  شرح ماجرای  گندهای باور نکردنی  صمیم خواهد بود .فقط بگم دو ثانیه از  دیدار ما نگذشته بود که سه تایی( نفر سوم هم  بود ) رو زمین نشسته بودیم  روی  پامون میزدیم از  خنده ..ملت نزدیک بود دورمون سکه صدقه بریزند ... اسکول اقا .. به معنای  واقعی  کلمه ما اسکول شدیم  جلوی این بچه!! نکن این کار رو با من .. اصن من دیگه دفعه دوم و  آخرم بود کسی رو ملاقات کردم .بذارید یک ذره اون وجاهت و شان من در  اذهان عمومی  حفظ بشه بابا جان!! به خدا بهتر از  اینه که چشم های  گرد و  تعجب زده تون رو ببینم تو ثانیه های  اول .. هیییییییییییییییییی  ... 

 

امروز  از صبح درگیر  این ام .. 

   

میگی خسته ات کردم میگی می خوای دور شی
باشه عشقم رد شو نمی خوام مجبور شی
می گی بی من خوبی قلبمو می کوبی
برو تا راحت شی حالا که آشوبی 


می گی بیزار شدی میگی تکرار شدم
من که عشقت بودم باعث آزار شدم
عاشقی زوری نیست غربت و دوری نیست
حالا که می خوای بری رسمش اینجوری نیست


سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری  دنیا این شده حاصل  من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه


همه خوبن ما بد   سادگیم قلبتو زد
میگی فراموش میکنی بی صفتی تا این حد
بعد از این می خندم به دل بازندم
روی هرچی سادگیمه چشامو می بندم 


دوباره باز از نو خط زدی دنیارو
دیگه اصراری نیست هرکجا خواستی برو
میگی قسمت این بود دیر میای میری زود
بی تعارف بردی بازی خوبی بود 

 

  

 

  

دیشب  خواب دیدم .. شش  میلیون و  نهصد  داد به همسری .گفت بی حساب  میشیم حالا ..  .. تو هیچ وقت بی حساب  نمیشی .یادت باشه..هیچ وقت .. 



سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه
نظرات 50 + ارسال نظر
نجمه یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 15:39

یک دختر یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 10:51 http://zendegiyejadidemaan.blogfa.com/

سلام دوست خوبم ختم دسته جمعی زیارت عاشورا گذاشتم از فردا میخوام شروع کنیم به خوندنش 40 روز هر روز زیارت عاشورا میخونیم خوشحال میشم شما هم تو جمع ما باشین [گل]

التماس دعای زیاد ..

سنا جمعه 29 شهریور 1392 ساعت 10:15 http://sohrab8sana.blogfa.com/

سلام
کلا باحالی

کلا مرسی

بلاستوسیت پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 08:49

دختر تو نمونه ای یعنی آبروی نداشته ما مشهدی ها رو بردی خوب یکم بیشتر حواست بخودت باشه تورو خدا صمیم یعنی چهارمی شو بخیر کنه والله

نیششششششششششش
مخلصیم ..نی نی خوبه ؟

حقگو پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 00:48 http://eslami1.mihanblog.com/

سلام
بعضی از پستهاتونو خوندم..خوشبخت باشی خواهر خوبم

تشکر .

نگارا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 18:08 http://Chi-napooshim.blogfa.com

بیا اینجا برای ایده مو

من و یکی یدونه شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 14:56 http://royayeeshghi.blogfa.com

صمیم جان من خیلی وقته میخونمت نامردیه که به وبلاگ تازه تاسیس منم سر نزنی حتما بیا خوشحال میشم این همه رو لین کردی منم رو لینک کنی خوشحالم کردی

به سلامتی .مبارکه

شیدا پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 15:40 http://man-hamsari.blogfa.com

عجب!!!

بله ...

راحیل چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 00:25

سلااااام صمیم جووونمم
مهمون داشتن قشنگه ولی وقتی میرن من دیگه مری برام نمیموووونه

خیلی گلی خانوم خانوما
منو که شناختی گلی؟؟

اختیار دارید .. خوبی تو ؟

فاطی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:39 http://fatemeh1a.blogfa.com

صمیم جون یادته تو وب قبلیت نوشته بودی چجور رفتار کنیم که همیشه رابطمون با عشقمون خوب بمونه و باعث پیشرت برای هم باشیم و در مورد خودتو همسریت عزیزم میشه بگی چطور میشه خصلت شیطون بودنمون و تو وجودمون بیدار کنیم چجور میشه که واسه طرفمون جذاب باشیم وب قبلی مال شما بود ؟ ببخشید عزیزم خیلی امیدوارم بشه راهنماییم کنی

ایف انی شیطنتی باشه خب آره میشه بیدارش کرد ..باید شوهر کنی ..شیطون و شیطون درس بده!! خود بخود همه اش ردیف میشه .

ستاره سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 14:27 http://13910613.blogfa.com/

عجب فامیلای با حالی داری صمیم جون.ما هم مهمون داریم. و قراره من پذیرایی کنم همش یادت میافتم که میگی خرج مهمونی زیاده ولی انرژی که به ادم میده بیشتره.راستی وبلاگمو افتتاح کردم.من خیلی وقته باهات آشنا شدم.امیدوارم این دوستی دوطرفه باشه.شاد و موفق باشی.

مرسی انشالله به خوبی و خوشی باشه مهمونی هات ..

قربونت

نور سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:13

سلام صمیم جون خداقوووووت، به به!!
راستیشرابی خیلیییی خوشرنگه و فویلی یه مزیتی که داره اینه که حتی اگر بلند بشه ، بین موهات میاد و زیبا میشه اما اگه یه دست بزنی بعد هی باید رنگ کنی.
+ یه سؤال داشتم خانم بهار حقیقی دیگه تو وبلاگشون نمینویسند درسته؟ من مطالب قبلیشون رو توی سایت جدیدشون نمیتونم بخونم!! برای تو هم اینجوریه؟

آره همین طوره .
یک تغییراتی داره میدهبهار .. منتظرم من هم . بله نوشته ها قابل دریافت نیست فعلا .

زینب سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:56

صمیم جان اگه مبلغش مهم نیست برو کیاناز تو حامد جنوبی 9...هم خیلی با سلیقست هم رنگاش عالی.......
عزیزم میشه یک مشاور خوب ومتدین برای مشکلات همسرداری معرفی کنی...

اینو تا حالا نشنیدم ولی جایی که اخیرا میرم تو هاشمیه است و تمیز و مرتبه . انمه م اصلا الکی تعریف نمیکنه و کار خراب رو قشنگ جلوه نمیده جلوی مشتری .. مرسی برای معرفی .
راستش نظری ندارم ببینیم دوستان چی میگن ..

باران سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:22 http://www.baran-53.blogfa.com


اینا همش تقدیم صمیم عزیز ومهربونم
هر پستی که میزاری میاموچندین بار میخونم
عالیه عالللللللللللللللللللللللللللللللی

فداتتتتتتتتتتتتتتت شمممممممممممممم

نگین سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:41 http://ilkay241.blogfa.com

جونمییییییییییییییییی صمیم خانوم

آخ عزیزم ..مرسی ..

ساچلی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:47

صمیم عجب خاله پرتوقعی ...
عاشق این نوشته [:]هاتم منتظر پست بعدی...عزیز منی تو

پست داغ دا غ هست .برو بخون ..

نینا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 09:44

سلام صمیم جان، امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی....
راستش می خواستم بدونم از ملودی خبری چیزی داری؟ تقریبا داره یک سال می شه که خبری ازش نیست.... هم نگرانشم هم میگم نمی دونم چی کار کنم... آخه راه تماسی باهاش ندارم....

نه متاسفانه .مدتی هست بی خبرم ....

رسپینا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 07:49

خسته نباشی عزیزکم.خیلی ممنون که به ماروحیه جهاد!مهمانداری میدی!داشتم فکرمیکردم چراچندوقته دستمون تنگه نگوماچندوقته مهمون نداشتیم!
ممنون صمیم جان بابت گوشزدت خانمی!میدونی خیلی دوست دارم

بووووووووووووووووس

باران سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 00:20 http://www.baran-53.blogfa.com


خیلی عزیزی صمیم گلم
بووووووووووووووووووس

مرسی مهربون

فافا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:57 http://www.manonafasiim.mahtasin.com

فقط میتونم بگم خسته نباشی خدا قوت عزیزم

سلامت باشی شما هم

مریم دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:17

یعنی من عاشقتما

منم همین طور .. ماچچچچچچچچچ

بهار دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:58

خدا قوت خانم مهربون و کدبانو و دوست داشتنی

ممنون عزیزم

مریم دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:56

ممنونم صمیم جان. به وبلاگش سر زدم، آره چند وقتی هست فهمیدم چقدر به خودم ظلم کردم با افکار منفی. کتاب دبی فورد رو هم دارم میخونم خیلی دارم بهتر میشم. خوشبختانه امروز صبح پیامی از اونی که دوسش دارم گرفتم ، هنوز امیدی هست. بازم ازت ممنونم.

انشالله خیر باشه تو همه چیز
ممنون عزیزم

نسیم معلم دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:29

سلام منم عاشق خودت ومتن های قشنگ زندگیتم تنها دوست مجازی من :صمیم خانوم گل:
منو هم تحویل بگیر خانوم !!هرچی پیام می دم یا جواب نمی دی یا تایید نمی کنی .

عزیزم من تایید میکنم همه رو ... ارادت مندیم بانو

سحر دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 13:04

خواب کی رو دیدی؟

مامان ترنم دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 10:41 http://taranom86.niniweblog.com/

صمیم جون خسته نباشی از مهمونداری. عاشق این همه انرزی مثبتت هستم.

مرسی عزیزکم

الهه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 10:13

صمیم خانم خیلی قشنگ می نویسی.
واقعا با خواندن نوشته های شما شور و نشاط زندگی را احساس کردم.
موفق و پیروز باشید

قربانت الهه جان

شیلا مامان رومینا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 09:49 http://godscourtyard.blogfa.com

خسته نباشی از مهمانداری . خوشم میاد که رک هستی و صاف و پوست کنده حرفت رو میزنی. راستش من هم فکر میکنم هایلایت شرابی یا آلبالویی کنی قشنگ تر باشه

سلامت باشی .
باید جالب باشه . تصوری ندارم هنوز ازش .

باران دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 08:24 http://www.baran-53.blogfa.com

سلام ودرود فراوان بر صمیم مهربون خودمون
آخی چرا خاله جون اینقدر توقع داره فک نمیکنند کسی که کارمنده باید رعایتشو کرد تازه این همه مهمون داشتی
نمیخاد اعصابتو خرد کنی اینقدر نیت پاکی داری که هر جور دلشون میخادبرداشت کنند اصلا دوست ندارم کسی صمیم عزیز ما رو برنجونه راستی صمیم جان رنگ موی که گفتی عالللللللللللللیه ولی باید همیشه آرایش غلیظ روی صورت گلت باشه هاآرایشگاهی هم برو که خیلی تو کارش مهارت داشته باشه
صمیم عزیز مواظب خودت ومهربونیات باش
بووووووووووووووووووووس

مرسی که به فکرمی ..
جدی ؟ اوه اوه من با آرایش لایت میونه دارم فقط.

تنین ۸۸ دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 08:20 http://tanin88.blogsky.com

بدو بیا صمیم که من دکترا قبول شدم


یه دوست قدیمی ام با آدرس جدید

تبریک عزیزم ..سعی کردم کامنت بذارم کد رو نمیخوند.. انشالله دوره دکتری رو عمیق و پر بار بگذرونی وتا چشم به هم بزنی تموم بشه ..
بوس

مهر دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 03:36

سلاو صمیم جووووونم.خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم.دلم واست مورچه شده بود.همه پست هارو با هم خوندمدوست دارم یه عالمه

فدات شم .

وصال دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 03:09

سلام.خسته نباشی با این همه مهمون داری.البته مهمون هم داریم تا مهمون.مهمونی دادن وقتی لذت داره که مهمون واسه خاطر خودت بیاد.هیچ مسءولیت اضافه ای هم بهت تحمیل نکنه. تازه تو جدای از اینکه شاغلی مادر یک بچه ۴ ساله هم هستی.
من به این تجربه رسیدم که با هم نسلهای خودم رفت و آمد داشته باشم.منم یه دختر ۴ ساله دارم و چیزی که برام خیلی سخته اینه که نسلهای بالاتر از خودم (زنعمو زندایی خاله و ...) هیچ درکی از یک بچه ۴ ساله ندارن همش هم فکر میکنن ما به اونا بدهکاریم. من واسه همشون احترام قایلم خیلی هم دوستشون دارم؛منتها از دووووووور

ا

دقیقا .. مهمون که نباید واسه آدم تکلیف تعیین کنه . تازه انتظارات بیجهت هم دارند وقتی رو میدی به بعضی ها ..

سمیه مامان احسان یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 23:59

خدا قوت خانم
می‌گم عجب صاحبخونه دل‌گنده‌ای دارین‌ها، با این همه رفت و آمد و سر و صدا. خدا عمرشون بده که اینقده صبور و خوش اخلاقند.

اون ها البته خیلی خوبند . ما هم آدم های متمدنی هستیم و مراعات می کنیم ... خواهرم بنده خدا نمیتونه حتی یک مهمونی کوچولو بگیره از دست غرغرهای طرف تو خونه خودش ..

مریم یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 23:04

سلام صمیم جان. من احتیاج به کمک دارم. با افکار وتصورات منفیم عشقمو دارم از دست میدم. میخواستم از نویسنده وبلاگ دستنوشته های یک جادوگر کمک بگیرم ولی همه آرشیوشو پاک کرده و گفته دیگه نمیخواد در مورد این موضوعات حرف بزنه. شما شخص و وبلاگ دیگه ای رو سراغ ندارین؟ خیلی حالم بده. دستم به هیچ جا بند نیست.

نه نگفته دیگه همه چیز تعطیل ..گفته داره سایت جدید رو آماده میکنه .
همین که میدونی باید فکر های منفیت رو عوض کنی خودش خیلی مهمه .ببین گیس گلابتون چی داره برات .. بی جواب برنمیگردی از اونجا . لینکش تو لینک های من هست .

مامان عماد وعمید یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 22:32

من هم با نظرت موافقم،واز این مهمونی بازی های این مدلی خوشم نمیاد.
منتظر پست بعدیم به گمانم باید منتر اون نوشته های بامزه وپر انرژی باشم

انشالله

ماریا - کرمانشاه یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 18:26

سلام خانوم گل. خودتو ناراحت نکن. بعضیا اخلاقشونه ببخشید که از این کلمه استفاده میکنم اما از اخلاق آدم سوء استفاده میکنن وگرنه تو این موقعیتهای اقتصادی که برای همه یه جورایی مشترکه طرف مقابل باید خودش درک کنه که آقا این بنده خدا چند روزه مهمون داره حالا این بار نشد بذار دفعه دیگه . حالا جدا از بحث اقتصادیش من همیشه میگم اونایی که تو یه شهر توریستی هستن بقیه باید بیشتر مراعاتشون رو بکنن چون به هر حال سفرها زیاده اگه قرار باشه هر کی میره مسافرت یه سر به خونه اون میزبان واقع در شهر توریستی بزنه وای به حال میزبان طفلک. خانوم گلم دوست دارم خدا قوت . انشالا تنت سالم باشه گلم. آنا خوش به حال مهرسا

نه جالبه که توقع دارن من مهمون هام رو بیرون کنم از خونه تا اوشان!! تشریف بیارن ..
عزیزم ... ملاقات منو مهرسا برای یک قرار مهم کاری بود حتی علت اصلی اش تحویل هدایا به من هم نبود .

آتوسا یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 14:52

صمیم در ارتباط با خاله خوب تصمیمی گرفتی . آفرین . یکی از دلایل ارتباطات محکم و پایدار ( حالا تو هر سطحی ) همین دقت به حفظ حریم هاس . بضیا متاسفانه چون مهارت های اجتماعی خوبی ندارن ( شما بخون EQ شون پایینه ) این قدر تو روابط آزاردهنده که مرزهای شخصیتی شونو خدشه دار کنه پیش می رن و هر دفه خجالت می کشن که بگن : نه نه نمی خواممم ، که بالاخره ناگهان مثل یه آتشفشان منفجر می شن و این جاست که کلا قطع روابط و پرخاشگری و اینا پیش می یاد . تو فامیل که دیگه بدتر ، این عدم توازن ها وقتی یه طرف رابطه بشکنه ، موجب قطع رحم می ه . آفرین به تو که با هوشمندی رابطه رو مدیریت کردی تا خذای نخواسته به قطع رحم نرسه . ... پس مهرسارم دیدی با سلامتی ایشالا خوش باشین .

آره من یک وقتایی اتشفشانی هم شدم چون اجازه دادم ذره ذره داغ و داغ تر بشم تو رابطه و آخرش هم پوووووووووووووف ترکیدم!!!
فدات شم

نفس یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 14:09

ایشالا سفره ات همیشه پر برکت باشه و دورت شلوغ.چه شعر قشنگی چه بدل میشینه

مرسی از دعای زیبات

شیما یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 14:02

صمیم مهربون و پر انرژی!خدا قوت:*
به نظرم حتمن همشو شرابی کن(بلوطی پر رنگم واقعا عالیه)مخصوصا اگه پوستت روشن باشه عالیه و اصلنم سن بالابر نیست!

اوم .باید ببینم نظر آرایشگرم چیه .میدونی الان یکی گفته بهت میاد یکی گفته بهت نمیاد ..موندم خودم ..
مرسی برای نظرت

زهرا یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 12:29

خدا قوت صمیم جان.. چون پوستت سفیده بادمجونی خیلی بهت میاد چون من هم صورتم گرد و سفیده الان موهام این رنگیه خیلی قشنگ شده تازه دوست دارم رو این رنگ سه تا فویل مش بزارم با رنگ یاسی

تصوری الان ازش ندارم خیلی ..بای ببینم بسته پیشنهادی خانوم ارایشگر چی هست .. مرسی عزیزم

نیکو68 یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 12:06 http://delneveshtehay-man.rozblog.com

فدات صمیم جان، خدا قوت عزیز ....
ایشالا همیشه خونه تون شادو پراز برکت و تن تون سالم ، دلهاتون پر انرژی ....
خیلی خوبه که به انرژی های منفی بقیه جواب رد می دی و درگیر نمیشی ....
ما همچنان منتظریم بعد از کمی رفع خستگی زود بیا برامون بنویس ....

اینطوری راحت ترم ...
انشالله

افسانه مامان ادریان یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 11:12 http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

وای عزیزم خسته نباشید جدا؛ چه عالی که مهراسا جون رو هم دیدید.

دقیقا ..خیلی عالی .

آلیس یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 10:33

خسته نباشی عزیزم
یه روز باشه من وهمه برو بچ وبلاگت مهمونت باشیمچطوره؟
خسته ام و خونه م شلوغ پلوغه و بمونه اخر هفته نداریم(شکلک بدجنسی)
خوب حالا که فعلا نمیشه مهمون خونه ت باشم منو مهمون دلت کن و رفتی حرم امام رضا حسابی دعام کن.
بگو خوب

عزیزم من همین الان هم میزبان شماها هستم ..غیر اینه ؟ (چشمک!!)

چششششششششششششششم ..

دختر معمولی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 10:19 http://www.mamooli.persianblog.ir

عنوانشو خیلی دوست داشتم:
اتمام طرح ضیافت

آدی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 10:04 http://had6668.blogfa.com

صمیم جان سلام.
خیلی دوستت دارم عزیزم.

فدای محبتت

مهگل یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 10:00

خسته نبااااااااشی صمیم جونی خدا قوت
در مورد رنگ موهات رنگهای زیبا و جالبتری هم هست بژ متوسط رو خودم خیلی دوس دارم هم باوقار هم زیبا قصد ددارم به زودی رنگ کنم. عسلی - فندقی - شکلاتی و استخوانی و زیتونی همه خوبه چون هم پوستت روشنه هم اینکه عروسی دارین باید جالب باشه.
در مورد شعرت بیشتر به شعر رپ میخورد
ایشالا مبارک باشه

ممنون از راهنماییت ...
گوش کن شعرش رو .خیلی زیباست ..خیلی ..

مینا مشهدی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 09:47

صمیم دقیقا از همین رفتارها بدم میاد که دوس ندارم با فامیل مهمون بازی کنم

تا یکی دو بار میری و میای انقدر توقع ها بالا میره که انگار وظیفه ات بوده خدمت کنی به فامیل !

اگه نظرمو بخوای واسه موهات ، چون سفیدو خوشگلی روی زمینه تیره تیکه های شرابی بزن با واریاسیون بنفش خیلی عااااالی میشه اگه کلا شرابی کنی به سنت نمیاد عزیزم تو هنوز 14 سالته !!!

احتمالا تیکه ای کار میکنم ...
نه دیگه بیست رو دارم حداقل !!!

یعنی عاشق این پستهای پراز انرژی و شاد و مثبت وماهت هستم عزیزم. منم عاشق مهمون داری هستم .قبلنا خیلی سخت میگرفتم وبرام عذاب بود.الان که حساسیتم را کم کردم از مهمونداری لذت میبرم به برکت و شادمانی که میاره هم اعتقاد دارم.شاد و سلامت باشی عزیزم

انشاله همیشه دور وبرت پر از ادم های مهربون و شاد ...

یک زن یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 09:10 http://manam1zan.persianblog.ir

راست میگی صمیم جون بخدا یه موقه هایی ادم دلش میخواد از دستشون فرار کنه خواهر شوهر من وقت ازدواج کرد اومدن کرج پیش ما بعد اولا هی ه جمعه مااونجا بودیم وسط هفتش اونا خونه ما بودن اول میگفتم عیبی نداره ولش کن تنهاست و تو غربت و این حرفا بعد دیدم نه ده تو گرمای تابستون منم و لباس پوشیده و چادر و چاقشور اونان و ازادی راحت ... منم و هی پخت و پز و اونا و استراحت به جرم انکه من خانه دارم و ایشون معلم ..... ایش از انجور مهمونا خسته ام اصلا هم توصیه به خوب دیدن نکنی ها (ایکون دست پیش و پای ....

اوه اوه من که اصلا از این باج دادنا ندارم مگر اینکه واقعا به خودم خوش بگذره .. تقسیم کار باید باشه ...

سمیرا یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 09:01

سلام صمیم جان اولین باره کامنت میزارم اما از بهمن خواننده وبلاگت هستم بی نظیررررررررررره

ممنونم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد