-
پست شله قلم کار!!!!!
شنبه 7 اردیبهشت 1387 08:17
تا آخر این هفته هستم ولی بعدش یه هفته ای نیستم.دلتون تنگ نشه یه وقت ها؟!!!!!! ********************* وایییییییی!!! من بلاخره تونستم جلسه دوم آموزشی برم تو عمیق شنا کنم!!!)فقط یه نکنه کنکوری کوشولو رو دلم نمیاد نگم: پشت سرم مربی ام در حالیکه دستش دور من حلقه نمی شد چون مشکل از دست اونه نه دور من!!!!! پا به پام داشت شنا...
-
نوشته های قبل از غیبت صغری !!!!
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 08:07
دیشب یکی از لباس های راحتی تو خونه که البته در زمان خودش اصلا هم راحت نبود رو پوشیدم و به معنی واقعی دهنم باز موند!!!!!!!!!! پس کو اون همه گوشتی که اونهمه!!! براشون زحمت کشیده بودم!؟ البته این جمله اصلا از سر حسرت نبود ها!!! بلکه ز سر رضایت و کف کردگی بیان شد !! ببینیند من اصلا دوست ندارم توی خونه بیشتر از یه لباس...
-
بالا.....بالا...بالاتر.......
شنبه 31 فروردین 1387 10:43
شده تا حالا اتفاق ضایعی جلوی جمع یا یکی که باهاش رو در واسی دارین براتن بیفته که بخواین آب شین برین تو زمین؟!!!! الهیییییییییی بمیرم که مردم از خجالت!!! اونم کجا؟ تو کلاس ورزشی که هنوز فقط دو جلسه اش رو رفتم و کلاس نگو بگو سالن رقص با البسه آخرین مدل و خانوم های خدا مرگم!! خیلی یه جوری!!!!!!!!!یعنی یه چیزی میگم یه...
-
کوتاه.....
سهشنبه 27 فروردین 1387 08:31
قالب روعوض کردم.همون ساده خودم رو بیشتر دوست دارم.بهم بیشتر میچسبه.از همراهی تون ممنونم واسه اون قبلیه. در راستای جهت دهی به عملیات متمرکز کاهش وزنم!!!! این جا (وبلاگ رژیمی ام ) رو آپ کردم.رژیمی هاش از دست ندن!!!
-
خوشم خوشم......
یکشنبه 25 فروردین 1387 09:53
صبح با صدای رویایی و زیبایی از خواب بیدار شدم.آقا نشسته پشت کامپیوتر و داره آهنگ گوش میکنه.چند دقیقه قبلش اومد آروم صدام کرد و گفتم بذار 5 دقیقه دیگه بخوابم و نامرد بیست دقیقه بعد دوباره صدام کرد ولی با صدای دلنواز راستین : خوشم خوشم چونان خوشم که غصه هامو می کشم ........همه ته ته سفر ... فقط منم که چاووشم...... خلاصه...
-
آرام....
چهارشنبه 21 فروردین 1387 11:17
این متن رو تو وبلاگ سرزمین کانگوروها خوندم و اونقدر خوشم اومد که به خودم اجازه دادم بذارم تو این صفحه.بودنش منو آروم میکنه و رها از خیلی چیزها...... اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, لباسهام رو عوض کردم و بعد بهش گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن...
-
تا بعد ....
جمعه 16 فروردین 1387 00:09
.......... استراحت می کنم چون نیاز دارم..... فعلا!
-
جعبه رنگ باخته......
چهارشنبه 14 فروردین 1387 08:46
.... ...... ......... .............
-
نق نق نق.....
سهشنبه 13 فروردین 1387 10:10
آقا کسی دلش نخواد سیزده به در بره تو دومن طبیعت و اونجا رو به جیش!!!! بکشه و درب و داغون و خسته و در حال ترکیدن!!!! برگرده خونه کی رو باید ببینه آخه؟!!!!!!!!!!!!!!!! من دلم میخواد امروز که دارم از زور کمر درد و ... میممیرم فقط دراز بکشم رو تخت راحت و دوست داشتنی ام و کتاب بخونم و متکاهای سفید و نرم رو هم زیر سرم بذارم...
-
آقای صاد و اشک های من.....
یکشنبه 11 فروردین 1387 13:11
این روزها جوک بازاری داشتیم با مهمون های عیدمون.خدا نصیب نکنه خواهر! صبا که خوش بحالش شد و چند روز مونده به عید با فامیل شوهرش شونصد تا ماشینه راه افتادن رفتن ایران گردی البته بیشتر کویر و مرکز گردی!!!! موند علی و حوضش! یعنی من و مامان با دسته دسته مهمون هایی که از شمال و مرکز و این ور و اون ور رهسپار منزل ما میشدن...
-
به پاس همه خوبی هایت......
پنجشنبه 8 فروردین 1387 00:41
۷ فروردین روز تولد منه و امشب همون شبی بود که یکسال منتظرش بودم و به زیبایی تمام برگزار شد و توهم کنارم بودی پس میخوام برای تو بنویسم و پست تولدم رو بهت هدیه کنم. خیلی وقت بود که میخواستم پستی مخصوص تو بنویسم مخصوص تو و برای تو.میدانی! آدم هایی مثل تو خیلی کم این روزها پیدا می شوند.آدم هایی که هر چند روزگار بر خلاف...
-
یا مقلب القلوب و الابصار....
پنجشنبه 1 فروردین 1387 07:09
هنوز دو ساعت و خرده ای تا تحویل قشنگ سال نو مونده و ما دارم حاضر میشم آخرین صبحانه دلچسب سال ۸۶ رو بخورم و بعد..... بعد..... بعدش بریم پیشش......میدونین الان دلم هوای نگار رو کرده.همون سبک وزن همشهری عزیزم و همه اون کسانی که ایران نیستن ولی دوست داشتن الان و تو این لحظه ها یش اون باشن. از وقتی من و علی ازدواج کزدیم هر...
-
نوروز مبارک
دوشنبه 27 اسفند 1386 14:20
سلام به همه دوستان خوبم آخرین پست سال 86 رو مینویسم د رحالیکه یکسال قبل برای من سرشار بود از خوشبختی آشنایی با خیلی از دوستان جدید و درس هایی که این دنیای بزرگ و مجازی به من داد. به من یاد داد میتونم بعضی چیزها رو به میلم نشنوم و نبینم به من صبوری و استقامت رو نشون داد اینجا به من یاد داد میتونم همه رو دوست داشته باشم...
-
استاد استخر!!!!
شنبه 25 اسفند 1386 12:33
یادتونه یه پست نوشتم در مورد فواید دوست تپل من جمله اینکه آدم اگه باهاش بره استخر اعتماد به نفسش میره آسمون هفتم!!! ؟ مال ما که رفت ولی نه اعتماد به نفسمون!! بلکه خود روحمون!!!!!! خب اون دوست تپل ما حتی با بلیط اهدایی یک عدد صمیم هم راضی نشد بیاد و مشکل بروز نقص فنی!!!! رو بهانه کرد و چهار تا هم فحش نسبتا ابدار که...
-
کیفیت توپپپپپپپپ!!!!
چهارشنبه 22 اسفند 1386 14:21
یادمه اون زمون ها!!!!! قبل از اختراع سی دی ، ویدئو که نگاه میکردیم وقتی فیلمش خیلی صاف بود بابا میگفت اوفففففف!! یه فیلم گرفتم آینههههههههه!!! شیشه!!! صاف صاف!!! بشینین با هم ببینیم.چقدر دلم سوخت برای خودمون که اونهمه سال سی دی می دی !! نبود.حالا چرا ایاد این افتادم یهویی؟ چون ....چون..... چون بعضی خاطرات با علی برام...
-
راز قدرت!
یکشنبه 19 اسفند 1386 16:11
اومدم تغییرات بدم تو قالبم کلا فوت شد اون قبلی!!! فعلا اینو داشته باشین تا ببینیم چی پیش میاد! این روزها سرم خیلی شلوغ بود تا جایی که حتی فرصت نوشتن از اتفاقات خوشایند اخیر رو هم نداشتم ولی تعطیلی آخر هفته فوق العاده ای داشتم که اولین فرصت حتما مبسوط!! میذارمش.و اما: و اما...... شاید خیلی وقت ازاون نقد کذایی وبلاگ من...
-
مهمان دار مخصوص!!!!!
سهشنبه 14 اسفند 1386 08:15
1-به علی میگم حالا که استخدامم رسمی شده این اداره بیمه خدمات در مانی فقط تا سال 1396 (شمسی) بیمه ام رو تمدید کرده برام!!!!!!از اون نگاه ها میکنه و با نهایت احساس میگه: اصلا ببین تا اون موقع زنده هستی که از الان جوش 10 سال دیگه ات رو میزنی و از همه مهم تر!!: اصلا ببین تا اونوقت نگه ات میدارن اونجا !!!!!! و من در حالیکه...
-
اندر احوالان ما.....
سهشنبه 7 اسفند 1386 13:35
.به سلامتی مهمان ها ها رفتند و کنکور فوق برگزار شد و خا نه ما تکا نده شد و رو مبلی های جدید توسط شوهر جان و مامان جان بدون همراهی حتی حضور چغندر گونه!!! ما خریداری شد و توسط مامان خانم دورش دوخته شد و روی مبل ها پهن شد و به سلامتی میهمانی میهمانان ویژه آقاجان ما هم به خیر و خوشی در منزل ما برگزار گردید و خانم دکتر از...
-
آقا جانمان اینا.....
دوشنبه 29 بهمن 1386 12:04
کامنت ها را جواب خواهیم داد. سرمان کچل شد از بس کارمان زیاد شده این روزها.حالا مجبور بودید همه تان ارشد امتحان بدهید؟!!!!! راستی دیشب البسه مستهجن شنا به همراه لوازم جانبی خریدیم و آن اقاهه فروشندهه همچین نگاهمان کرد گویی خدمات پس از فروش و نصب رایگان در محل هم انگاری دارد!!!! ای درد بگیرد مرتیکه!!!!بعد هم در منزل پرو...
-
اندر فواید دوست تپل!!
شنبه 27 بهمن 1386 12:23
1-دیروز کلی خونه مامان جون نی نی بازی کردم و لپ های نرم و ناز یاسی(ن) کوشولو رو نوازش کردم.بچه به این آرومی خدایی محشره.علی هم چپ چپ نیگاه میکرد بهم و وقتی اومدیم خونه تموم مدت بین بازوهای من بود و دائم خودشو میچسبوند به من تا موهاش رو با سرانگشتام نوازش کنم و خلاصه از دلش در اومد حضور یه رقیب!!!!! خدا به داد من برسه...
-
رنگین کمان....
پنجشنبه 25 بهمن 1386 17:38
۱-امروز شاد و پر انرجی!!!!در خدمتتون هستم.هنوز مراسم ولنتاین ما و احتمالا مصدومیت و بیمارستان پشت سرش هم!!!!! برگزار نشده چون مهمونی بودم.آقا ما بلاخره موفق شدیم بریم دیدن جاری جون و نی نیش تو خونشون.هر چی از خوشگلی و لپ لپی این نی نی بگم کمه.دهن کوشولو و چشمهای گردو بسیار باهوشی داره.با اینکه ۴۰ روزشه ولی خیلی...
-
متن یک ایمیل ......
چهارشنبه 24 بهمن 1386 13:35
(صمیم:)ما که برنامه خودمون رو داریم این واسه اونایی که ایده میخوان: روز ولنتاین چه میکند دخترا و پسرا؟ در بیشتر کشورهای دنیا ، دختر و پسرایی که با هم دوست هستن یک بسته شکلات بهم کادو میدن. همونجور که میدونید شیرینیها باعث ایجاد شادی میشن و شاید علت اینکار هم از قدیما این بوده باشه. اما در ایران معمولا چند شاخه گل، یک...
-
فقط تیتر
سهشنبه 23 بهمن 1386 07:26
-حال همگی توپ توپ است و ملالی نیست جز امورات مربوط به خانه تکانی کارمند جماعت منزل ما!!!!! -کی این سرماها تموم میشه و بوی بهار و بارون و سبزه میاد.؟مردم بابا!!!!! -صمیم دچار افسردگی زمستانی و در عین حال مهمانداری!!!کردن بود ای ملت!!! -تو هفته پیش چهار نوبت مهمون داشتم.فککککک کن!!! اونم من که تو شیش ماه گذشته شیش تا...
-
گوشی خرون!!
سهشنبه 16 بهمن 1386 12:58
ای تف تو تفدونی اونی که زبان اجنبی نوشت برای شما!!!!یعنی چیییی!!!حتی نامرد نگفت با خودش که شاید یه بنده خداهایی تن به این قرتی بازیها نداده باشن و نتونن از این برشتوک های اون سر در بیارن!!! حتی اینقدر نفهمید که مگه میمرد اگه فارسی مینوشت!!!!(نیشششششششششششش!!!) من که حق میدم بهتون اگه سنگسارش هم بکنیم بازم حقشه!!!!از...
-
samim writes
دوشنبه 15 بهمن 1386 14:08
Hi everybody.How are things with you? Can you help me out with 2 vital questions? Your comments were nice enough to encourage me keep going.eavery post gave me hope …..hope to forget the impression of standing this cruel life……You have helped me to finally reach the peak point of my life.you helped me keep thinking my...
-
آپ بعدی بهتره....
شنبه 13 بهمن 1386 14:41
ممنون از همه دوست جونام که با کامنت های مهربونانه اشون منو به زندگی عاشقانه ام امیدوار تر کردند.باور کن خیلی دوست داشتم که اینمهه همه دلشون برا عشق و محت میتپه.خیلی سرم شلوغه.شرمنده اونایی هستم که تک تک نشد جواب بدم.اونایی هم که جواب گرفتن!!! برا قبلا بود که نوشته بودم.یکی برام نوشته بود: به جای نوشتن این همه اصطلاحات...
-
ولنتاین من.....
سهشنبه 9 بهمن 1386 09:50
عین کامنت دوست عزیزم نگاهی نو که قلبی از طلا داره را براتون میذارم تا همسایه ها یاری کنن همه چیز میز یاد بگیریم!!!! یک اصطلاح جالب . در موقعیتی که یک حرف را بارها به یک ادم کودن می گی و طرف متوجه نمیشه می گن I told u one time, two times, three time, Khomeini times همون آقای خ می نی خودمون هست هاااااااااااااا من که...
-
پرشین کت
دوشنبه 8 بهمن 1386 07:58
دیروز رییس بخش اعتباری تا منو دید با نیش باز تبریک گفت!!! همزمان داشتیم با دو سه تا از همکارهای خانوم که یادمه یه وقتایی میخواستن سر به تن من نباشه راه میرفتیم و اونا با تعجب به من نگاه کردند و چشماشون گرد شد.حالا قضیه اون تبریکه چی بود؟ یه شوخی یا چیزی تو همین مایه ها که اقای دکتر سر حال بوده و خواسته یه حرفی زده...
-
to see john!
یکشنبه 7 بهمن 1386 08:56
آقا ما مثلا سرمون به سنگ زمونه خورد!!! و به راه راست تر هدایت تر شدیم!!!!(رو رو برم!!!) در همین راستا نمازم رو سر وقت میخونم.نه طلبی ازش دارم و نه گله ای.خلاصه با هم چند وقته خیلی رفیق شدیم.حالا این بعد عرفانی منو داشته باشین تا بگم! یه روز با حالتی بسیار عارفانه!!!! و در دل تسبیح گویان وارد وضوخونه شدم بعد دیدم بهتره...
-
سوتی ابوی!!
شنبه 6 بهمن 1386 11:27
شب جمعه خونه مامان اینا موندیم چون فرداش مراسم داشتیم و حضور خواهران و برادران غیور نیزلازم بود.(سالگرد سپهر ). به خاطر سردی هوا از هیچ کس نخواستیم بیاد سر خاک و تسلیت تلفنی اقوام رو هم پذیرفتیم.....البته به خواست مامان بود که گفت هزینه هاش رو به مسجدی که سپهر همیشه میرفت هدیه کنیم بهتره و بیشتر راضیه داداشیتون.........