-
رولت گوشت
یکشنبه 3 شهریور 1387 09:00
این رو دیشب برای شام درست کردم.اگه از ریختش!! خوشتون میاد بگین تا دستورش رو بذارم.یه جور نونه که داخلش مواد گوشتی داره و بی شرف خیلی خوشمزه شده بود.علی هم عاشق بزک دوزک!!!! روش شده بود.بچمون ذوق کرده بود زنش هنر مند!!!!!!!!!شده. اضافه شد: واییییی چقدر ذوق کردم گفتین عکسام خوب شده...مرسیییییی.اولین تجربه های دیجیتال...
-
۱---۲-----۳-----
شنبه 2 شهریور 1387 14:04
-
کنسلاسیون!!!
شنبه 26 مرداد 1387 14:14
یه ویلای کوچولو تو یه دره سبز و مخملی و سرد با دوستایی که بودن باهاشون همیشه آدم رو شاد و سرحال میکنه و قهقهه خنده ای که آسمون رو میشکافه و لبخند روی لب های عبوس ترین آدم های دنیا میاره... یه سفر با آدم هایی ساده و پاک و بی آلایش....ماهی کبابی و چای داغ روی آتیش و کتری سیاه و کلوچه لاهیجان که همیشه عاشق خوردنش بودم با...
-
فعلا.....
چهارشنبه 16 مرداد 1387 14:33
ماه عسل داریم میریم.......خیلی زود ...ده روز دیگه احتمالا....برمیگردم ......(احتمالنش مال ده روزش بود...نگران نشین!!!!!!) یه شام خصوصی دو نفره....یه کادوی فوق العاده سورپرایز کننده.....شبی دلنشین ......دست هایی گرم و چشم هایی پر از خنده و شیطنت... کمه برای خوشبخت بودن؟ دلم میخواد هوای این روزها رو تا ته ببلعم....خودم...
-
آمد.....
یکشنبه 13 مرداد 1387 10:37
و امروز.....پانزدهم مرداد ....... عشق رنگین کمانی میشود در زندگی من.....رنگین کمانی هزار رنگ.... سالگردت مبارک ای عشق........قدم بگذار بر چشمان منتظرم........ که منشور هزار رنگ احساسم ارزانی تو باد ..... . . . فقط دو روز دیگه........ 15 مرداد ،چهارمین سال زندگی زیر یک سقف امن و آروم من و توست.....چهارمین سالی که من و...
-
فتو پست!!!
یکشنبه 6 مرداد 1387 12:27
لنا جان میتونی آدرس ایمیلت رو دوباره بذاری؟ آدرس ایمیل که www ندارهi!!!! منتظرم.وقت کمه... دیروز علی اومد اداره و دیدم دو تا پاکت بزرگ دستشه. رفتیم توی اتاقی که هیچ کس توش نبود و معمولا هم نیست و در رو بستم.چشماش برق میزد .پاکت ها رو باز کرد و دو تا شاسی گذاشت روی میز.عکس هایی بود که با هم روز عروسی برادرم تو بهترین...
-
ته چین بادمجون
چهارشنبه 2 مرداد 1387 14:42
آقا قبل از نوشتن اینا بگم که این استاد شومپز ما یه کلاس گذاشت و وقتی دو انگشتی! حساب کردم دیدم توی یه روز اندازه ۵۵ روز کاری من که با جون کندن فرقی نداره (مثل الان!!) خانم پول در آورد.خب نوش جونش. یک و دویست اونم برای نصف روز کلاس فان گذاشتن هر کسی رو ذوق زده و امیدوار به زندگی میکنه؟ نمیکنه یعنی ؟!!!!نوش انگشتای...
-
چیلی چیکن
دوشنبه 31 تیر 1387 13:45
امروز یه غذا که با مرغ خوشمزه درست میشه و لا مصب خیلی هم خوش قیافه است و مزه جدیدی( حداقل برا من!) هم از مرغ بهتون میده رو مینویسم.ضمنا کمتر از یه ساعت حاضر میشه و یه شام سبک!! و خوشمزه رو هم میاره رو میزتون. مواد لازم: -سینه مرغ که دراز دراز برش دادین.( من که گرد گرد بریدم و اتفاقی هم نیفتاد!!!) حدود 500-400 گرم...
-
دسر گلابی!!!!
سهشنبه 25 تیر 1387 11:56
دستور کیک اسفنجی رو اصلاح کردم..... دیشب با خودم فکر میکردم انگاری خودمو چشم کردم.!!!نه ترو خدا آخه این چه وضعیه؟ شوهره تا همین دیشب کوفته ایدزی هم میذاشتم جلوش میخورد و مرسی میگفت و خوشش میومد اما دیشب که دسر خامه گلابی و مرغ چیلی ( چیلی چیکن) براش درست کردم و تا ساعت یازده شب در نقش فاطی شوم پز !!!!(همون شام پز!!)...
-
آشپز باشی در هاسپیتال!!!!
دوشنبه 24 تیر 1387 12:50
آقا یه پس لرزه دیگه باز دومنمون رو گرفت!!!! پدر شوهر خودم این بار یدفه و چند روز بعد از عروسی پر ماجرا!!!یهو رفت رو تخت بیمارستان و تا به خودمون بیاییم کردنش تو اتاق عمل و خرچچچچچچچچ!!! شیکمش رو پاره کردن و گوگولیش !!(آپاندیسیت) رو در آوردن و تا مامان جون بخواد فک کنه که گریه کنه یا از حال بره برقیییییییی آوردنش تو...
-
ماجراهای عروسی....
شنبه 22 تیر 1387 13:44
خب عروسی به خیر و خوشی برگزار شد و اونقدر این سهیل تپلی تو کت و شلوار دامادی خوش تیپ و بامزه شده بود که تا از پله های تالار اومد بالا همون جا صبا بغلش کرد و زر زر های خواهر شوهر!!!بزرگه چشم همه رو خیره کرد.عروس هم ناز و ساده و قشنگ شده بود .مامان ایناروز قبلش برای بار دوم رفتن از خونواده مادر شوهر صبا اجازه گرفتن بعد...
-
گل بود به سبزه نیز .....
شنبه 15 تیر 1387 09:29
یک روز بعد نوشت: ((( ترو خدا بخندین چون من الان کلی از این اوضاع خنده ام گرفته!!!!)) پدر عروس با سر رفت تو دیوار و الکی الکی سرش تو این بگیر ببند ها شکست!!!!! پسر عموی عروس با موتور تصادف کرد و دیروز عملش کردن و پاش شکسته !!!!!! خواهر داماد(خودم!!) دو روزه از شدت تهوع داره میمیره چون خاک بر سر هوس آب زرشک با آلو کرد و...
-
برنامه ام پی تری این روزهای ما.......
چهارشنبه 12 تیر 1387 07:37
مامان من و صبا !!!!! از راه رسید من و صبا رسما الان داریم با واکر و ویلچر راه میریم بس که خم و راست شدیم من و صبا فکر میکردیم کارگر گرفتن توی همچین روزی از شان مامان کم میکنه... من و صبا فکر میکردیم مامان دو تا دختر داره و وظیفه اشونه که خم و راست بشن... من و صبا الان فهمیدیم رسما غلط اضافی کردیم و بهتره دیگه کلا فکر...
-
ماماننننننننننننننن!!!!
سهشنبه 4 تیر 1387 12:56
به زودی در این مکان یک پست از طرف خواهر داماد!!!!!نوشته خواهر شد...... دو هفته ای دندون رو جیگر بذارین ببینم چه خاکی به سرم باید بریزم؟ آقا جان داری کنم یا پخت و پز کنم یا غذای خاله خانومی اینترنتی درست کنم و هیشکی خوشش نیاد(بی سلیقه ها!!!)یا رژیمم رو نگه دارم یا دنبال آرایشگرم بدوم یا جوش رنگ کاری خونه دوماد رو بزنم...
-
ای کاروان...آهسته ران......
دوشنبه 27 خرداد 1387 12:28
الان تو فرودگاهی.خوشحال و سبک با دو تا بالی که داری پرواز میکنی و میری......یادته دیشب گفتی دو سه روزه که اصلا اشتها نداری و همش میخوای زودتر برسی؟ یادت باشه خیلی برای حضورت تو لحظاتی که همیشه انتظارش رو داشتی دعا کردم...فقط یادت نره قول دادی اونجا منو فراموش نکنی.....من هم همه محبت ها و خوبیهات رو ...هیچ وقت.....بهت...
-
سوال شرعی!!
شنبه 25 خرداد 1387 07:31
یه چند روزی فرصت نمیکنم بنویسم!!(نیس این اواخر هر روز آپ میکردم!!!!!!!) فقط یه سوال داشتم .کسی ازم پرسیده(چون جون خودم خیلی هم تجربه دارم تو این موارد!!) و منم تو گل گیر کردم!!!!!! یه بنده خدایی داره میره مکه!!مامانم نیست ها!!!!!!!اصلا!!! بعد چون اصلا نمیدونه چی رو کجا بخره و چی چی بخره که تو هر چهار راهی اینجا سه تا...
-
خوشم خوشم....چونان خوشم.....
یکشنبه 19 خرداد 1387 10:30
خوندن کامنت های این پست منو تا اون بالا بالاها برد...ممنون ....ممنون..... ********************* این چند روزه باهات بودم.از صبح تا شب که دروغه.چون دو روز اول تعطیلی گفتی حیفه اون ارتحال کنه و من و تو عشق و حال!!!(چقدر جواده نوشتن این نخ نمای لوس!!!) ولی وقتی پنجشنبه از صبح تا شب بودنت رو کنارم دیدم وقتی در اتاق رو بسته...
-
داداش محبوب من!!!
دوشنبه 13 خرداد 1387 09:32
سهیل رو هفته پیش بردم پیش مشاور رژیم !!!! پسره خرس گنده میگه با تو دوست ندارم بیام اونجا!!میفهمن خواهر برادریم و بعد تصور میکنن که چه خونواده غول دریاچه ای!! باید داشته باشیم.!!!! میگم آخه مردک ناقص عقل!!!!خوبه با خانمت که کلا شیش تا استخون با یه روکش پوست!!داشت!!!( به این فعل داشت خوب دقت کنید!!)میومدی تا کلا مخشون...
-
صمیم مصمم!!!
یکشنبه 12 خرداد 1387 08:22
دیشب سر درس و مشقم مثل بچه آدم نشسته بودم و این علی هم میخواست بره شلوار جینش رو که داده بود جیب هاش رو گشاد تر کنند!!! از خیاط بگیره! میگم خوبه خونواده شیخ میخ نداری تو!!! اصلا روت شد به یارو بگی آوردم جیب شلوارم رو برام گنده تر کنین؟!! حالا فک کن دفعه اولی هم بود که من مصمم سر درسم نشسته بودم و اصلا هم خیال نداشتم...
-
شب بارانی ........
شنبه 11 خرداد 1387 13:18
مدیر موسسه دیروزیه برنامه گذاشته بود و خانم و مادر خودش رو هم دعوت کرده بود.جالبه که مامانش که یه پیرزن خیلی شیک و خانومه با مانتو سفیدی شبیه لباس عروس (تور توری ) و بلند اومده بود.روی سن نشسته بودن و این بنده خدا ضمن تشکر از همه معلم ها داشت از این ها هم تشکر میکرد.این آقاهه یه جورایی دوست خونوادگی ما محسوب میشه و...
-
اونور من!!
چهارشنبه 8 خرداد 1387 11:07
گیلاسی در مورد متولیدن ماهها و طالع بینی و خصویات اخلاقیشون مطلبی نوشته بود که منو یاد نوشتن این پست انداخت که مدت ها بود میخواستم بنویسم.امروز میخوام یکمی اونور قضیه رو نشون بدم.کدوم قضیه؟ ابعاد مختلف خودم رو دیگه.خیلی ها تا الان با توجه به نوشته های اینجا یک برداشت و تصور و تصویر ذهنی خاصی!!! از من دارن اصلا به...
-
+18
دوشنبه 6 خرداد 1387 09:33
قبل از خواندن این پست توصیه می شود اگر اییییییش و ویششششی هستید یا تا به حال در عمرتان حتی در کودکی و نوزادی !!! انگشت تو مماختان نکرده اید چون خیلی کار حال به هم زنی میباشد از نظر شما!!!!! از خواندن این پست جدا خودداری کنید.نویسنده هیچ گونه مسوولیت در قبال ارتحال شما!! بر عهده نمیگیرد. مکالمه بس فرح انگیز ناک یک زوج...
-
دعوت رسمی از شما
یکشنبه 5 خرداد 1387 13:23
چند روز پیش یکی از دوستامون ما رو دعوت کرد افتتاح نمایشگاه خط یکی از بستگان نزدیکش که درجه خوشنویسی ممتاز و عالی و درجه یک و نمیدونم چی چی رو با هم داشت و الحق و الانصاف کارش عالی بود. نگارخانه رضوان کوهسنگی ۱۷ . ( تا ۹ خرداد و بازدید از ۵ تا ۷:۳۰ عصر)منم از شوما چه پنهون خواهر!! بار اولی بود که ا تو ین جور نمایشگاه...
-
انگشتم!!!!!
چهارشنبه 1 خرداد 1387 12:17
این انگشت سبابه دست راست من نقش اصلی رو تو تایپ کردن مدل من!!! ایفا میکنه الان هم چند روزیه داره سرش میسوزه طفلکی.فک کنم مجبور میشم بکنمش بندازمش دور بلاخره!!!!شومام راحت بشین از بس متن های کیلومتری منو خوندین و دم نز دین!!!! دیشب با مامان که تلفنی حرف میزدیم بابا از خونه مامان جون اینا با موبایل خودش تماس گرفت و خیلی...
-
خونه تکونی
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 11:12
مثل کسی شدم که تو رو درواسی شدید قرار بگیره از اینهمه محبت دوستانش...ممنون بابت همه تبریکات و نظراتی که منو به کارم مصمم تر کرد چون جنبه بالای عزیزانم رو نشون داد . همتون رو دوست دارم.خیلی ..خیلی... دیروز علی داشت کتابخونه رو کتاب تکونی میکرد و نمیدونم چکار کرده بود که نصف کتاب ها جاشون خالی بودو کتابخونه کلی گل و...
-
حسینیه نامه!!!!!!
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 11:34
آقا از بس پختیم و شستیم و خوردیم و باز پختیم و انداختیم و جمع کردیم و شستیم و مرتب کردیم و دم کردیم و درست کردیم و نخوردیم و بازم شستیم که به معنای واقعی الان تو دلمان حسینیه همدلی با یتیمان بی پدر مادر !!!!! بدبخت که از تو سطل ماست پیدایشان کردن تاسیس شده!!!!!و چه مشتری هایی هم دارد!!!!! حالا بگو چرا و اصلا جا ن ما...
-
شرح مهمانی و شور و طربم!!!!
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 14:00
آقا جاتون خالی بود که ببینین صمیم متهم به تنبلی و شوهر کش (بس که از این علی مواقع مهمونی کار میکشه!!) چطوری خونش رو تنهایی دسته گل کرد!البته به مدد یک روز مرخصی و ده ساعت کار خونه کردن.همه چیز آماده و زیر لیوانی های شیشه ای طرح برجسته که از حافظیه خریدم هم روی میز ها و مجسمه های سنگی تخت جمشید و گوزن کنده کاری برنزی...
-
ددم وای!!!
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 10:45
هنوز دو ساعت از اومدن خودمون نرسیده بود مجبور شدیم دوباره برگردیم فرودگاه برای استقبال میهمانان سوپر دولوکس مامان جون اینا.تهیه دسته گل و مراسم تشریفات!!!!! با مدیریت بنده بود.خوشبختانه خوب بود.تازه خوبه از تبریز اومده بودن اگه از بلاد خارجه بودن دیگه چقدر کار برام درست میکردن!!!! شوهر این خونواده یعنی آقای مدیر کل که...
-
آیم هوم!!!
شنبه 21 اردیبهشت 1387 13:41
وایییییییییی جای همگی خالی.مسافرتمون به شیرینی عسل بود از بس بهمون خوش گذشت.واقعا واقعا سفر روحیه آدم رو عوض میکنه.انقدر این شیراز خوشگل و ماه بود و انقدر این شیرازی ها مهمون نواز و مهربون بودن که تو شش روزی که اونجا بودیم با دو تا خونواده خیلی مهربون آشنا شدیم و جون جونی شدیم به همین زودی. و اصلا دلم نمیخواست شهر...
-
بای بای
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 07:47
یعنی واقعا یه وقتایی باید پی پی کرد به این شانس!!!!مدل تخم شتر مرغی ما!!!البته فعلا اونه که پی پی کرده به ما!!! فک کن تو این شلوغی و سیاه بازار رزور بلیط و هتل!!! واسه شیراز اون از یکی دو ماه قبل،از یه هفته قبل برنامه هات رو جور کنی چون از دو هفته قبل ترش گفتن قراره آقا!!!!!! (جانم فدای آقا!!!!)برن شیراز احتمالا برای...