-
مشارطه می کنیم.
سهشنبه 15 فروردین 1391 07:48
دیروز از بس بلند شدم و نشستم این کمرم تاب برداشته بود .. این مراسم مبارکی و دیدار تازه کردن های بعد از تعطیلات هم نوبره واسه خودش ..بابا یک دفعه همه رو جمع کنید توی یک سالن اجتماعات و همه بهه م تبریک بگین دیگه چیه که واحد به واحد راه می افتید و هر دو دقیقه ادم باید بلند شه و باز بشینه.باز خوبه اینجا رسم نیست لیدی ها...
-
چه صبح زیبایی
دوشنبه 14 فروردین 1391 09:15
الان یک عدد صمیم خوشحال و شنگول و با انرژی روبروتون نشسته که از این ور صورت تا اون ور صورتش بخصوص روی دماغش اثار قرمزی افتاب هست و دیگه ته جذابیت شده!!! آقا ما نه خودمون باغ و باغچه و ویلا داریم نه دور وبری های خیلی نزدیکمون .این شد که جای همگی خالی با داداشم و خواهرم و مامان اینا چند ماشینه رفتیم وکیل آباد ..خدا این...
-
کالباس!
جمعه 4 فروردین 1391 19:55
سلاممممممممممممم این چهار روز اول سال نو به اندازه تمام سال 90 من خندیدم و خوش گذشت بهم.. این چهار روز سبک و خوب و زیبا گذشت ..دید و بازدید با ادم هایی که انتظار دیدن من رو نداشتند و از دیدار دوباره با هم خوشحال شدیم...خوشم میاد بعضی کدورت ها و خجالت ها به راحتی اب خوردن محو میشه اگه سخت نگیریم... امسال سال وارد شدن...
-
اخرین دعا
یکشنبه 28 اسفند 1390 08:26
من امسال لحظه تحویل سال ..از خدا یک چیز میخوام: سلامتی ..سلامتی ..سلامتی ...و حس خوشبختی و رضایت عمیق ..حتی اگه این خوشبختی یک جوجه کباب ساده خوردن تو حیاط نقلی فلان دوست باشه و همراه باشه با صدای خنده ها و شنیدن شادی همه اون هایی که دوستشون دارم و دوستم دارند . از خدا میخوام شب وقتی همچین این بدنمون رو دراز می کنیم...
-
کشف الاسرار 1
دوشنبه 22 اسفند 1390 13:55
سلام به همگی و یک تشکر حسابی از همه اون ها که اومدند و دست من رو گرفتند و همه اون هایی که تو راه هستند و خواهند اومد.واقعا ممنونم بچه های گل ..مرسی . وایییییییییییی عجب برف زیبا و رویایی اومد دیشب خدایا مرسی از این همه خیر و زیبایی ...فوق العاده بود منظره دیشب و امروز صبح ..تا بالای نیم بوت پاهام توی برف بود.حس خوب...
-
دستهای دعا
شنبه 20 اسفند 1390 16:42
خوندن قران این گروه تا لحظه تحویل سال ادامه داره... دیر نشده هنوزبرای درخواست جزء ... خدایا از مهر و لطف بی پایانت به همه این آدم ها هدیه ای فراتر از انتظارشون بده . به محض اطلاع از جزء خودتون ،لطفا شروع کنید . بسم الله الرحمن الرحیم. شروع می کنیم. مارال جزء ۱و۲ مهسا از لندن جزء ۳ رضوان جزء ۴ شادی ( یک همسر یک مادر)...
-
هدیه آخر سال
شنبه 20 اسفند 1390 15:42
هی نوشتم هی پاک کردم .. دلم می خواست حال و هوای عید رو بدم بهتون ولی اول اینا رو می گم تا تو روزهای بعدی با دل سبک تر بریم سمت بهار. اول نوشتم: بین دوستانی که اینجا رو می خونند مسلما کسانی هستند که تو این روزهای اخر سال ....این روزهایی که هنوز خیلی ها با ذوق و شوقی زیاد منتظر بهار و نم نک های بارونش هستند ... نه ..باز...
-
مععععع یک زععععععن هستم.
چهارشنبه 17 اسفند 1390 16:39
این پست انگار ظاهرش پیچیده شده و درک اون چه من تو ذهنم بود کمی سخت ..من وقتی خبر تصویب چند لایحه جدید حمایت از خونواده رو خوندم خیلی برای بخش هاییش متاسف شدم. مهریه بیش از 110 سکه مجازات حبس ندارد یعنی این که اگه مهریه بالای 110 سکه باشه و زوجین بعدها به عدم تفاهم برسند حق حبس از زن گرفته میشه و زنی که مهریه اش بیشتر...
-
مینو خانوم اینا ..
یکشنبه 7 اسفند 1390 14:32
سلییییییییییم به همه..من خوب و سالمم فقط انقدر سرم شلوغه که نصفه شب میرم خونه مون از اداره ..یعنی این روزها دوره پر کاری من هست و انشالهه همین امروز فردا مینویسم.. تعریفی زیاد دارم .. سه شنبه ۱۶ اسفند سلام بنده با تمام قد ظاهر می شوم دوباره و تشکر برای اون همه اظهار صمیمت و دوستی که واقعا هم دوطرفه است ... خسته نباشید...
-
درخواست صمیم
دوشنبه 1 اسفند 1390 11:10
نظرات همه نزد خودم محفوظ هستند و تایید نمی شوند . ممنونم از محبت همه یک روز بعد از این پست : سلام به همه . من تا همین الان برای حداقل صد نفر کامنت و ایمیل زدم. واقعاشکر خدا این لیست اینقدر طولانی هست که نزدیک چهارصد نفر دیگه هستند تو نوبت ..همه هم خصوصی هست معرفی خودشون و ادرسشون و من نمی تونم با یک کلمه تو همون کامنت...
-
aks
یکشنبه 30 بهمن 1390 14:14
بنده افتخار دارم که مامان گلی این پسرک هستم. عکس حذف شد. ( ۶ اسفند)
-
ها رمز ؟
یکشنبه 30 بهمن 1390 13:58
سوال امنیتی: برای دیدن این آقا اونا( اسم خودش رو اینجوری میگه!!) به این سوال پاسخ دهید اسم اولین معلم دوران تحصیل من چه بود؟ باور کنید جوابش رو برای ورود به یک سایتی که ثبت نام کرده بودم میخوام...هر کی درست جواب بده یک جایزه خوب به اضافه رویت این ماه کوچولو منتظرش خواهد بود. پلیز هلپ دستانم پاک پاک هستند ..دلم هم.....
-
می روم با خودم قدم بزنم...
دوشنبه 24 بهمن 1390 14:11
رفتم داخل ارایشگاه. پرده های پرتقالی نرم و نازکش رو با دیوارهای ملایم و خانم خوش برخورد و همکار خوشگلش خیلی دوست دارم... فقط اصلاح ساده می خواستم. ابرو و صورت ..بعد دیدم یک خانمه نشسته و رو موهاش رنگ هست ..دلم خواست ..هوس کردم. به ساعت نگاه کردم..خب پسرک که پیش پدرشه و بهشون هم گفتم به من زنگ نمی زنید و ارامش من رو به...
-
برای همه ی بانوهای سرزمینم
چهارشنبه 19 بهمن 1390 16:06
بنشین بانو ..بنشین روبروی این خسته..بنشین وبگذار باز نگاهت کنم.بگذار سفر کنم از تک تک مژه هایت ...به کنار چشم هایت ..به برقی که ته ته نگاهت بود و من را خاکستر نشین کرد. .. ...نبند ...نبند بانو چشم هایت را ..بگذار از گونه هایت بالا روم..بگذار بلغزم روی کناره ی لب هایت ..بانو بگذار بمانم همان جا..بگذار بخوابم همان...
-
ارزش وصل نداند مگر آزرده ی هجر ...
سهشنبه 18 بهمن 1390 13:36
سلاممممممممممممممم چقدر امروز خوشحالم... از نتیجه کار تپل مپلی تو بیشتر ... خیلی عالی بود عزیزکم.فوق العاده .همه ی میز تلفن های عالم فدای سرت ..تو برو بالا ..من پایه ی همه چیز می شوم برایت . امروز سه تا خبر خوب و انرزی بخش شنیدم...خیلی منتظرشون بودم ... الان گرم و شاد و سبک بال هستم..دلم می خواد یک بادبادک بزرگ بفرستم...
-
خاطره ی مرتبط
یکشنبه 16 بهمن 1390 12:10
به مناسب تقارن ایام الله دهه فجر با شانزدهم الی بیست و دوم بهمن!! من یک خاطره تعریف می کنم تا یادی بشه از عزیزانی که به هر دلیل یک وقتایی یک کارایی می کنند که به عقل جن هم نمیرسه .. پسرک تازه به دنیا اومده بود. اوایل تیر ماه بود و نمایشگاه عکس دوست عزیزی بود که با تمام وجود منتظر برگزاریش بودیم. نی نی هفت روزه بود و...
-
اند درایت!!
شنبه 15 بهمن 1390 12:11
میگم ها از وقتی برای خودم اون ته نوشته هام حرف های خوب خوب می نویسم به طور چشمگیری تعداد کامنت ها کم شده...به نظرتون لوس بازی هست این حرفا؟ باز کردن لایه های روابط خودم با اطرافیان خیلی تو ذوقتون زد ؟ بگید بدونم بهتره . ******************************************************* خدا بگم چکارت کنه آی مادری که میری تعطیلات...
-
آش آشتی کنون!!
یکشنبه 9 بهمن 1390 11:51
میگم ها من یک کاری کردم که گفتم بنویسم اینجا شاید به درد یک نفر خورد!!! یعنی گفتم به شما هم بگم ... خب ( مامانم اون روز میگه تو از هر ده تا کلمه ات 5 تاش خب خب هست!!) من کلا آدمی نیستم که کسی بهم زور بگه یعنی اگر زور گفتنه همچین خوش اخلاقی و نرم و مهربونی باشه ..طوری که بدم نیاد ممکنه زیر سبیلی ردش کنم ولی خدا نکنه حس...
-
اش روغن دار!!
چهارشنبه 5 بهمن 1390 13:38
دلم نمی آد ناراحتی شماها رو ببینم..منونم که همیشه و همه جوره همراه من بودین توی همه غم نوشت هام...... پس میریم کمی جو رو عوض کنیم..با گریه هیچ کس زنده نشده ..ولی با خنده ، دل های مرده زنده می شن همیشه ... سلامممممممم اقا جان..اینقدر با روحیه ی آدم بازی نکنید ..باز می گن چرا این نوعروسان! یک جورایی رفتار می کنند ..بعد...
-
2555 روز
چهارشنبه 5 بهمن 1390 11:42
فراموش کردن تو... مثل اب خوردن بود... از ان آب هایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه می کنی ... ادامه مطلب دارد ... پسرک میاد طرفم و انگشتش رو نشون میده و میگه مامانی ...نگاه می کنم..چیزی دیده نمیشه..میگه می سوزه مامانی .. رد نگاهش رو میگیرم .. به سمت بخاری کشیده میشه ..سریع بغلش میکنم و بابایی براش کرم سوختگی میزنه و...
-
ساده و صمیمی
شنبه 1 بهمن 1390 13:52
سلامممممممممممم من اومدم .اول از همه بگم ما سالم و خوب هستیم..زلزله روز پنجشنبه که حدود ساعت 4 و 7 دقیقه بود واقعا من رو ترسوند.راستش من اصلا ادم ترسویی نیستم و اگه یک جا صدای یهو وحشتناکی بیاد یا تو ماشین باشم و تصادفی بشه (نه خیلی شدید البته) من اهل هول کردن و فرار و اینا نیستم ولی خب این زلزله واقعا دلهره آور بود....
-
قاب بی نقاب
چهارشنبه 28 دی 1390 14:28
دیشب پسرک رو بردیم آتلیه تا چند تا عکس شاد و شنگولی و بچه وسط و مامان بابا دور و برش !! و تو بغلش از خودمون بگیریم..آقای دکتر پیشنهاد کردند به همه والدین که از این عکس های سه نفری و گرم و با احساس با بچه تون بگیرید و بذارید توی اتاق یا روی در یخچال یا داخل کیف مهد یا مدرسه ی بچه تون تا هر وقت ببینه یادش بیفته که چقدر...
-
سه نفری های ما
دوشنبه 26 دی 1390 12:23
دیروز روز خیلی خوبی بود. با علی رفتیم مهد دنبال پسرک و وقتی رسیدیم خونه در کمال ارامش دیدیم الهی شکر! تو خونه ناهار اماده نداریم.یخچال هم صاف صاف .. روز قبلش من غذاهای نصفه نیمه رو معدوم کرده بودم .بعد هم با مظلومیت نگاه کردم که الان چی درست کنم ساعت ۳.۳۰ عصر؟ اخیییییییی طفلک! عزیزم میتونی صبر کنی دو سوته خوراک مرغ...
-
صمیم ام..دوستت دارم...
پنجشنبه 22 دی 1390 17:16
این مدت من به علت نوشتن های مدام و خودکار دست گرفتم نمیدونم چکارم شده بود که نوک انگشت دوم و سوم دست راستم بی نهایت حساس شده بود..یعنی به کیبورد میخورد دادم در می اومد..فکر کنم بخاطر نوشتن زیاد با قلم بوده تو این مدت ترجمه...مرسی از سر زدن های همه تو این مدت.. یک مهمانی چقدر می تواند حال آدم را خوب و خوش کند؟ خیلی...
-
دیگر نیست ...
چهارشنبه 7 دی 1390 08:26
خوب ..خوب ..خوب .. همه چیز خوب ... پسرک خوب من خوب دل من هم خوب و محکم.. دکتر فقط گفت یک چیزی بوده که دیگر نیست .. نمی دانست چرا و نگران هم نشده بود از اول حق دارد خب مادر این پسرک که نبود چکاپ های بعدی (ان طرف سال) توصیه شد برای محکم کاری . اما من که فهمیدم . فهمیدم ان چیزی که بود و الان نیست چرا دیگر نیست می دانستم...
-
چقدر دلگرمم الان...
یکشنبه 27 آذر 1390 12:05
سلام دکتر نبود اخر هفته... ... قراره حداکثر تا دو شنبه ۶/۱۰ / مشخص شه ..امروز صبح جواب ازمایش رو از ازمایشگاه گرفتم در ظاهر همه چیز منفی هست . چشم به راه دعای همه ام...هنوز .. و قنوت این روزهای من: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد ... تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد کامنت ها رو حتما تایید می کنم..کمی فرصت فقط .. واقعیتی...
-
کلاغ ...پر
شنبه 26 آذر 1390 10:04
fullness در کلیه سمت راست مشاهده می شود . دریچه مری شل شده است. . . . این دوخط قرمز درسونوی چکاپ چه می کند؟ این چند روز ..روز نبود..شب بود. منتظر جواب ازمایشات هستیم. جسمش که روبراه شود از تربیتش هم باز خواهم نوشت... پی نوشت: تو قوی هستی .می دانم...مگر من هر شب داستان پسرک قهرمان روی کوه بلند با اسب سپیدش را برایت...
-
تربیت کودک 4
شنبه 12 آذر 1390 13:00
این پست پانوشت مهمی دارد سلام ممنونم از همراهی ها و نظرات خوب و عالی همتون .. بچه ها هم با هم فرق می کنند، ممکنه یه کارهایی برای یه بچه ای جواب بده ولی بچه ی دیگه نیاز به راه تازه داشته باشه. سن بچه و روحیه اش خیلی خیلی در راه و روش آدم تاثیر گذاره.بعضی بچه ها دل رحم و عاطفی اند..بعضی ها سفت و خشک و نفوذ ناپذیر ..بعضی...
-
درد دل
سهشنبه 8 آذر 1390 14:23
روی حرفم با دوستانم..مادرهایی که بهتر از من هستند و موفق تر .. همه اون هایی که از سر دلسوزی به من چیزی رو میگن و تذکر میدند نیست .. چند کلمه حرف دارم با همه اون هایی که تو دلشون گفتند یا روشون نشد به من بگن چقدر ادم سنگدل و بی عقلی هستم که همش از روی کتاب ها میخوام بچه بزرگ گنم و اینطوری دسته گلم رو میخوام سرد وخشک و...
-
تربیت کودک ۳
دوشنبه 7 آذر 1390 14:29
بچه ها هم با هم فرق می کنند، ممکنه یه کارهایی برای یه بچه ای جواب بده ولی بچه ی دیگه نیاز به راه تازه داشته باشه. سن بچه و روحیه اش خیلی خیلی در راه و روش آدم تاثیر گذاره.بعضی بچه ها دل رحم و عاطفی اند..بعضی ها سفت و خشک و نفوذ ناپذیر ..بعضی ها نرم و نوازشی و بعضی ها مغرور و منتظر قدم اول از سمت شما..بعضی ها اشکشون...